پسرم را برای ایران به حضرت عباس بخشیدم
ابوذر ضرابی
فرزند امیرخلبان محمود ضرابی
پدرم برایم تعریف کرد که روز شهادت عباس بابایی به پایگاه تبریز رفته بود. کارها را کرده بود که آژیر وضعیت اضطراری را زدند و گفتند یک هواپیما دارد میآید و گلوله خورده است. پدر رفته بود و کاناپی را بالا زده بود. گلوله را دیده بود که کتف و گردن شهید بابایی را زده بود. میگفت آنجا برای اولین و آخرین بار آقای بابایی را دیده است. چون وقتی او از اصفهان به معاونت عملیات نیروی هوایی آمد، پدرم به چین رفت. بعد هم به ستاد مشترک رفت و با نیروی هوایی ارتباط نداشت. پیکر بابایی را غرق درخون آوردند. آنجا کفن کردند و همانجا به تهران منتقلش کردند. با همانهواپیمایی که بنا بود پدرم را به تهران برساند. وقتی به تهران رسیدند، گفتند پدر شهید بابایی گفته میخواهد پسرش را ببیند. پدرم روی کفن را کنار میزند و فیلم کات میخورد. از آنجا به بعد که در فیلم نیست، پدر شهید بابایی میگوید میشود پایش را هم باز کنید. با انجام این کار، او انگشتهای پای شهید را به چشمش کشید و گفت «من به عشق حضرت عباس(ع) اسمش را عباس گذاشته بودم. او را برای ایران به خودش (حضرت عباس) دادم.» گریه هم نکرد. این را گفت و رفت. ولی به چهلم یا سال شهید بابایی نکشیده، ایشان فوت کرد.
| بخشی از گفتوگوی مهر با ابوذر ضرابی فرزند امیرخلبان محمود ضرابی