موسیقی، به مثابه رسانه (7)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
موسیقی چیست؟ ارتعاشات منظم و قابل اندازهگیری که مصنوع انسان است. زیرا واکنش آدمی (موسیقیدان) به صداها و نواهای خوشی است که در اطراف و طبیعت است. ممکن است موسیقیدانان مدرن و آوانگارد، برسر ارتعاشات منظم و صداهای خوش، قیل و مقال داشته باشند. ولی برصناعتش به دست آدمی به موافقت رسند و اگر باز سر آن هم ان قلت کنند، باورشان براین است که هر آنچه صدا، از مطلوب و نامطلوب و از مطبوع و نامطبوع در طبیعت است، همه موسیقیاند! دراین صورت سهم آدمی و نقش قوه خلاقه او را چه میکنند؟! هر قدر موسیقی محاط در عالم و طبیعت باشد، بنابر مشهورات، آنگاه موسیقی است که توسط انسان تولید و ایجاد شود. زیرا هنر و موسیقی، مخلوق انسان است و طبیعت و صداها و نواهایش، عامل الهام آدمی و به منزله مواد خام و مصالح اولیه موسیقی محسوب میشود. بنابراین بشر نسبت به آن اصوات یا مقلد است و یا مُرَکب! یا آنها را تقلید میکند و یا ترکیب. سهم بشر همین است و نباید نادیده شود. این فعالیت هم، محصول قوه خلاقه آدمی است. بشر اگر قوه خلاقه نداشت، تقلید و ترکیب هم نبود. ممکن است گفته شود حیوانات هم تقلید و ترکیب میکنند. امثال طوطی تقلید میکنند و امثال موریانه و مورچه وهمه آشیانهسازها، ترکیب میکنند! دیگر چه اعجابی متوجه بشراست؟ اینکه در تقلید هم چیزی متفاوت از الگو وجود دارد که خصوصیت مقلد را نشان میدهد. همین که میفهمی شبیه و تقلید است، یعنی خصوصیت الگو را از مقلد تمیز دادی و در تقلید خصوصیتی دیدی که در الگو نیست و بالعکس! تقلیدِ آگاهانه حتی، نوعی بازسازی و ترمیم و تکمیل است. گاهی رونوشت از اصل هم بهترمی شود و این به سبب دقت مقلد و میزان فهم و تعمق او نسبت به موضوع است. در هر حال اگر تقلید، از الگو، ضعیفتر باشد، خصوصیت و اهمیت الگو محفوظ است. اگر هم سطح آن باشد، امتیاز ابداع و ابتکار برای الگو محفوظ است و اگر از آن بهتر باشد، مرجع، الگو است و برای مقایسه و مطابقه، مرتباً به آن ارجاع میشود و امتیاز مرجعیت برای الگو محفوظ است. پس اگر طبیعت، الگوی هنراست، امتیازات سهگانه فوق، همیشه و همواره برای طبیعت محفوظ و مقبول، باقی میماند و برتری و تفّضُل آن بر هنر، مثبت و مسند است. فتبارکالله احسنالخالقین. خب پس چرا باز هنر، قدر ببیند و بر صدر نشیند؟ زیرا پای خلاقیت بشر در میان است!
خلقت، جذاب، دلربا و حیرتانگیز است. آدمی در مواجهه با خلقت، همیشه مجذوب و دلباخته و حیرتزده است. این واکنش آدمی نسبت به خلقت و صفت خلاقیت است. همیشه خلاقیت، چشم آدمی را میرباید و دل او را میبرد. حتی اگر تقلید باشد! و حتی اگر از سوی سایر جانداران باشد. آن مرغ اسرارآمیز که آنچنان مستعد است که همه صداهای طبیعی و صنعتی اطراف خود را تقلید میکند و اعجاب همگان را بر میانگیزد، تحسینبرانگیز نیست؟! درست است که استعدادش خدادادی است و او مرارتی برای کسبش متحمل نشده، ولی همین که استعدادش را به کار میاندازد و صداهای اطراف را تقلید میکند، موجب اعجاب و تحسین آدمی میشود.
در واقع چشم حقیقتبین، به خالق او مینگرد و نسبت به او دراعجاب و تحسین میشود! فتبارکالله احسنالخالقین. برای بشر، کسب مهارت، زحمت و مرارت است. این اولین تفاوت انسان و حیوان است. حیوان مهارت خود را فطری و در سرشت خود دارد. ولی انسان باید برای آن زحمت و مرارت کشد و مشقتها بَرَد! پس تقلید آدمی، نتیجه زحمت و مرارت اوست و اینکه همگان قادر نیستند که هنر کنند، برای آن است که هنر کردن، متوقف بر زحمت و مرارت است و زحمت و مرارت، خطر کردن است. باید قرار و آرام بگذاری و خود را به زحمت و مشقتاندازی تا مهارت کسب کنی! ولو در حد تقلید.
« فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب!» پس تقلید هم مرهون زحمت و مشقت و مرارت است و چون کار همگان نیست و فقط عده قلیلی تن به خطر میدهند و مرارت و مشقت را به جان میخرند و برای کسب مهارت، آرام و قرار میگذارند و از شیب تند زحمت و رنج می گذرند، چشمگیر همگان میشوند و محل اعتنا و ارادت و حتی اقتدای دیگران قرار میگیرند. پس هنر، نه آن است که حیوان مرتکب می شود. زیرا استعداد خارق العاده حیوان که محصول رنج و مشقت او نیست مانند خودش، هنر خداست. اصلاً خلقت و خلاقیت، هنر خداست.
«الله خالِقِ کلِ شیء» او خالق همه چیز است و خلقت شاهکار و هنر بیبدیلِ ربالعالمین است. پس نه حیوان هنرمند است و نه فعل و فعالیتش! بلکه همگی یکجا، هنر خدایند. اما انسان باید استعداد خداداد خود را از قوه به فعل تبدیل کند و این رنج و مشقت دارد. هر کس دراین فعلیت، موفقتر باشد، به هنر، نزدیکتر است. یکی از ویژگیهای هنر، موضوع مهارت است. تکنیک، (technique)، متخذ از تخنه(techne - لفظ یونانی)، معطوف به مهارت و توانایی است. مهارت در هر کاری. اگر کارهای ضروری و لازم برای زیست و زندگی بشر باشد، مهارتهای عمومی است که هر کس در حرفه خود باید از آنها بهرهمند باشد. (مهارتهای عمومی یا معمولی و خشن) و اگر کارهای ظریف و نازک و زیبا و لطیف باشد، جاذبههای دلنشین زندگی است و هنر در این قسمت قرار میگیرد.(Applied Art-Fine Art) هردو دسته، مرهون و متوقف بر مهارت و چیره دستیاند.