گفت‌وگو با سیده عذرا موسوی برگزیده بخش رمان و داستان «جایزه شهید اندرزگو»

چهره واقعی زن ایرانی در ادبیات ما ترسیم نشده است

قبل از هر سؤالی درباره این بگویید که کتاب «فصل توت‌های سفید» را پیرامون چه موضوعی نوشته‌اید و تا جایی که داستان آن لو نمی‌رود درباره ماجرایی که به تصویر کشیده‌اید هم بگویید.
 داستان «فصل توت‌های سفید» از روز هجده شهریور، فردای «جمعه سیاه» و با خبر مفقود شدن «امیر» آغاز می‌شود. «فروغ» که امیر را منجی بی‌چشم‌داشت خود می‌داند، حیران و سرگردان به‌دنبال او می‌گردد؛ چون فکر می‌کند یک توضیح برای حضورش در شهر نو به او بدهکار است. فروغ که از کوره‌پزخانه‌ها رفته و نخستین حضور خود را از حاشیه به متنِ شهر، در شهر نو تجربه کرده است، باید تقاص انتخاب خود را بدهد و بی‌رحمی‌ها و نامهربانی‌ها را تاب بیاورد. ولی زمانی که زیر بار هجمه‌ سوءظن‌ها و حرف‌های درشت بی‌تاب می‌شود، این امیر است که دست نجات به سویش دراز می‌کند. امیر در تمام داستان هست و نیست. همه جا حرف از اوست، ولی پیدا نیست. شهر نوی دهه‌ پنجاه و واقعه‌ هفده شهریور دو نقطه کانونی در «فصل توت‌های سفید» هستند. قصد داشتم در این اثر به مواجهه‌ انقلاب با پدیده‌های مختلف و جذب حداکثری اقشار گوناگون جامعه بپردازم.

  نکته جالب توجه درباره این کتاب، انتخاب یک زن به‌عنوان شخصیت اصلی است. این مسأله اتفاقی بوده یا توجه به مسائل زنان از دغدغه‌های شما محسوب می‌شود؟
در ادبیات ما چهره‌ درستی از شخصیت زن ایرانی ترسیم نشده است؛ شاید چون تا پیش از این غالب نویسندگان و پرداخت‌کنندگان شخصیت‌های زن در داستان‌ها مردان بوده‌اند. دور بودن جهان فکری مردان از زیست و تفکر زنانه باعث شده است تا زن در داستان‌ها از منظر مردان ترسیم شود. درواقع زن در این داستان‌ها، زنی است که مردان می‌بینند و فکر می‌کنند، نه زن واقعی. ضمن اینکه اتصال ما با ریشه‌های خود قطع شده است. وظیفه‌ نویسندگان زن است که تصویر درست، روشن و شفافی از خود ارائه دهند و من هم از این قاعده مستثنی نیستم.
علاوه‌بر این فکر می‌کردم لازم است به جنبه‌های دیگری از موضوع انقلاب نیز نگاه شده و به بخشی از موقعیت زنان در دهه‌های چهل و پنجاه پرداخته شود.

  شما در حین روایت زندگی شخصیت اصلی کتابتان، گذری هم بر وقایع تاریخی داشته‌اید.  در تألیف این کتاب تا چه اندازه از تاریخ بهره گرفته‌اید؟
 هر بند کتاب «فصل توت‌های سفید»، حاصل ساعت‌ها تحقیق و مطالعه است و بخش قابل توجهی از این پژوهش تاریخی است. من می‌خواستم به موضوع و زمانه‌ای بپردازم که آن را درک و تجربه نکرده بودم، بنابراین ناگزیر از مطالعه‌ تاریخ بودم. ضمن اینکه نه حکومت پهلوی یک‌شبه بر سر کار آمده بود و نه انقلاب یک‌شبه رخ داده بود. برقراری این استبداد و مبارزه با آن عمری پنجاه‌وهفت ساله داشت. مردم ایران فرازونشیب‌های جانکاهی را از سر گذرانده بودند و تاریخ ایران وقوع دو کودتا، یک جنگ جهانی و به‌دنبال آن اشغال سرزمین، استعمار و فقر و بیماری را در کارنامه‌ خود ثبت کرده بود. ایرانی‌ها همواره متأثر از گذشته‌ خود بوده‌اند. چطور می‌شود نسبت به این مسائل بی‌تفاوت بود؟ من قصد داشتم در بستر تاریخ، وقایعی را که ایرانیان، بویژه زنان از سر گذرانده بودند و رنجی را که با پوست و گوشت و استخوان خود درک کرده بودند نشان بدهم. مادر و مادربزرگ فروغ همواره جلوی روی او بودند و گذشته را بازتاب می‌دادند. فروغ و مادربزرگش با تفاوت شاید چهل‌ساله، از برخی از پدیده‌های تاریخی خاطره‌ مشترک داشتند. از همین رو است که ما در فصل توت‌های سفید، جنگ جهانی دوم را هم می‌بینیم.

  چرا در این کتاب تمرکز اصلی‌تان را بردهه پنجاه گذاشته‌اید؟
 دهه‌ چهل و پنجاه، دوره‌ای بود که محمدرضاشاه از آن با عنوان حرکت به سوی تمدن بزرگ و حتی عبور از دروازه‌های تمدن یاد می‌کرد. این ماجرا دو رویه داشت. پوسته‌ رویی خبر از پیشرفت ایران در معماری و شهرسازی و توجه به آموزش و پرورش و گسترش تحولات فرهنگی می‌داد، ولی در لایه‌ زیرین این عامه‌ مردم بودند که با فقر و تبعیض و بی‌عدالتی دست‌وپنجه نرم می‌کردند. اگر حقیقتاً چنین بود و مردم در رفاه و تعالی به سر می‌بردند، چرا انقلاب 57 به وقوع پیوست؟ آیا به قول معروف این اتفاق از سر شکم‌سیری بود؟ حال آنکه این انقلاب با پشتوانه‌ مردمی به سرانجام رسید. من قصد داشتم زن ایرانی را در نیمه‌ دهه‌ 50 شمسی نشان دهم، ولی فروغ روی شانه‌های مادر و مادربزرگش ایستاده بود که هر کدام بخشی از تاریخ پیش از این دوره را روایت و بازنمایی می‌کردند.

  نکته‌ای که درباره رمان‌ها و داستان‌هایی که در بستر تاریخ روایت می‌شوند این است که چقدر واقعی و چقدر نشأت‌ گرفته از تخیل نویسنده هستند، این مسأله درباره کتاب شما به چه شکل است؟
 رمان تاریخی آمیزه ای از تخیل و واقعیت است و آنچه رمان را تاریخی می سازد، درونمایه، موضوع و یا طرح است. یعنی ماده اولیه داستان، تاریخ است و بسته به اینکه چقدر از واقعیت دور و به تخیل نزدیک می شود، جوهر تاریخی آن کم یا زیاد می‌شود. رمان نویس مجاز است در پرداخت شخصیت ها و حقایق تاریخی تا حدی از اختیار و جعل بهره ببرد؛ به شرطی که این موارد در محدوده خاصی اعمال شوند و آنها را تبدیل به اموری غیر قابل تشخیص و یا دروغ نسازند و از همین رو است که رمان تاریخی با تمام پایبندی‌اش به تاریخ، اثری قابل استناد نیست. در فصل توت‌های سفید نیز بستر داستان تاریخ است. واقعه‌ هفده شهریور رخ داده و برخی در این حادثه شهید، مجروح و مفقود شده‌اند. ولی قصه، پیرنگ و شخصیت‌ها همه برگرفته از خیال من هستند.

  زن داستان شما متهم به کارهایی می‌شود که نکرده، این اتهامات سیاسی بوده یا مرتبط با تابوهای فرهنگی- اجتماعی است؟
 فروغ تا پایان داستان هیچ نسبتی با سیاست ندارد. او قربانی تصمیمات و اعمال نابجا و اشتباه سیاسیون است. او و زنان بسیاری در حصار قلعه‌ای حبس شده‌اند که به نظر می‌رسد راه نجاتی از آن نیست و این سرنوشت می‌رود تا به تباهی ختم شود، ولی فروغ نمی‌گذارد نور وجودش بی‌فروغ بشود. او اولین گام را برمی‌دارد، ولی باید تاوان انتخاب خود را نیز بدهد و چه‌چیزی برای یک دختر جوان تنها و بی‌پناه سخت‌تر از بی‌آبرویی است؟ ولی سنت بر این قرار گرفته که کسی که اولین گام را بردارد، راه به رویش گشوده می‌شود. دست تقدیر امیر را بر سر راه فروغ قرار می‌دهد و اسباب نجات او را فراهم می‌کند. فروغ خود را پیدا می‌کند و زیرورو می‌شود. آن انقلاب درونی که لازمه‌ حرکت و حیات حقیقی است در او رخ می‌دهد و سرانجام او را به انقلاب بزرگ ایران پیوند می‌دهد.

 به‌عنوان نویسنده «فصل توت‌های سفید» چه ویژگی خاصی را برای این کتاب برمی‌شمارید که سبب توجه هیأت داوران و اعطای عنوان برگزیده جایزه شهید اندرزگو به آن شده است؟
 شاید این سؤال بیش از اینکه متوجه من باشد، پرسشی است که باید داوران این جشنواره به آن پاسخ بدهند. من هم مایلم دلیل انتخاب اثر خود را از زبان آنها بشنوم. ولی در جایگاه نویسنده معتقدم نخستین مسأله‌ای که ممکن است آثاری از این دست را دچار مشکل کند، شعارزدگی است. من تمام تلاش خود را برای به‌کارگیری صحیح ابزارهایی که در اختیار داشتم، به کار بستم تا قصه‌‌ام را به بهترین شکلی که می‌توانستم بیان کنم. شخصیت اول من یک زن بود و چطور می‌شود قصه‌ای زنانه گفت و به ظرایف توجه نداشت؟ نثر، فضا، زمان، مکان، شخصیت‌ها و همه‌چیز باید هویت می‌یافت و امیدوارم این اتفاق افتاده باشد.

  برپایی چنین جوایزی را چقدر در ارتقای بخش‌های مختلف عرصه کتاب و از سویی تشویق نویسندگان به تألیف کارهای بهتر مؤثر می‌دانید؟
 هر جایزه زمانی که بتواند با انتخاب‌های درست، اعتماد مخاطبان را به خود جلب کند، می‌تواند جریان‌ساز باشد.
وقتی مخاطبان، چه نویسندگان و چه خوانندگان ببینند اثری که برگزیده شده واجد امتیازات قابل توجه و قابل دفاع است، ترغیب می‌شوند از آن حمایت کرده و تأثیر بپذیرند. اگر جایزه‌ای بتواند بخوبی به معرفی و حمایت از آثار ارزشمند و برگزیده بپردازد، نویسندگان تشویق به خلق آثار همراستا با اهداف جشنواره می‌شوند. به مرور این اتفاق باعث ارتقای سطح کیفی آثار و از طرف دیگر رضایت مخاطبان می‌شود.