روایتهای جامانده از مسأله فلسطین
مرتضی بریری
کارشناس رسانه
این روزها انجام عملیات مقتدرانه جبهه مقاومت علیه رژیم فاشیستی صهیونیستی، به سوژه اصلی رسانهها و شبکههای اجتماعی تبدیل شده است؛ اتفاقی که البته خوشایند است، اما متأسفانه تداوم ندارد و نمیتواند در تبیین مسألهای به نام فلسطین برای ایرانیان مفید باشد.
سوژه فلسطین باید از سالها قبل به خط خبری و پرونده ویژه رسانههای ایران تبدیل میشد، اما تاکنون صرفاً بحران های مقطعی باعث برجسته شدن فلسطین در رسانهها شده و پس از فروکش کردن آن هیجانها، این نام به پستوها رفته تا دوباره هیجان بعدی خود را نشان بدهد. متأسفانه تاکنون ما از روایت فلسطین برای ایرانیان به معنای دقیق کلمه «عاجز» بودهایم.
فقدان این روایتها باعث شده تا برخی گمان کنند، مسائل اخلاقی و حقوقی در قضیه فلسطین پیچیده است و در نهایت کار به جایی میرسد که پس از ماجرای انتقامگیری حماس، برخی در شبکههای مجازی و صفحات فارسی زبان به تقبیح حماس میپردازند.
واقعیت این است که در فلسطین (منظور صرفاً نوار غزه نیست) همه روزه شاهد نژادپرستی و تجاوز و کشتار فلسطینیان اعم از زن و مرد و کودک و جوان و مسن هستیم. اخبار این جنایتها در رسانههای جهانی که عمدتاً وابسته هستند، منتشر نمیشود و این طبیعی است. در رسانههای عربی هم صرفاً بخشی از این جنایتها منعکس میشود و این هم طبیعی است، چرا که با وجود سیطره رژیم صهیونیستی بر آب و خاک فلسطین و کنترل شدید مرزها، تقریباً از مخابره روایتهای واقعی فلسطین جلوگیری میشود. به همین دلیل است که انتقامگیری (دقت کنید انتقام) حماس به عنوان جنایت و تجاوز علیه غیرنظامیان صدر اخبار را در رسانههای جهانی و البته پرنفوذ در افکار عمومی به خود اختصاص میدهد و این بین دروغهای بسیاری از جمله کشتار و سلاخی کودکان توسط حماس که از قضا کار هر روزه اسرائیلیهاست، چاشنیاش میشود.آن مسأله اخلاقی که اینجا خود را پیچیده نشان میدهد، در همین نکته نهفته است. فارغ از اخبار دروغی که علیه حماس منتشر میشود، سؤال این است؛ آیا حماس به این دلیل که ممکن است در حملاتش کودکان (غیرنظامیان بزرگسال را نمیگویم چون در اسرائیل غیرنظامی معنایی ندارد) یهودی نیز آسیب ببینند، نباید دست به حمله (که اینجا همان دفاع مشروع است) و انتقام بزند و حق حمله صرفاً اختصاص به اسرائیلیها دارد؟ اینکه این مبحث خود را پیچیده نشان میدهد، صرفاً یک دلیل دارد و آن هم روایت نکردن فلسطین است. به عبارتی رژیم فاشیست صهیونیستی اینجا از غفلت رسانههای ایرانی درباره مسأله فلسطین سوءاستفاده مهمی کرده است. کاش بتوانیم جلوی این سوءاستفاده را بگیریم.
اما همین عدم روایت باعث شده تا قضیه حقوقی فلسطین نیز باوجود تمام سادگیاش خود را پیچیده نشان دهد. واقعیت آشکار این است که فلسطین قرنها به اعراب تعلق داشته و بومیان آنجا در یک روند طبیعی یا غیرطبیعی مسلمان شدهاند. تا پایان جنگ جهانی اول هم صرفاً یک دوازدهم جمعیت ساکنان فلسطین را یهودیان تشکیل میدادند که زندگی مسالمتآمیزی با مسلمانان و مسیحیان داشتند. فهم این موضوع ساده است که این خواسته حاکمیت یهودی بر سرزمینی که از بیست قرن پیش متعلق به یهودیان نبوده هیچ محلی از اعراب ندارد. نکته دیگر بیانیه بالفور است که توسط انگلیس در سال ١٩١٧ صادر شد و صهیونیستها از این بیانیه به عنوان سند مالکیت خود استفاده میکنند. سؤال اینجاست که انگلستانی که هیچگاه دارای حق مالکیت بر فلسطین نبوده، چگونه میتواند آن را به کسانی ببخشد؟ چیزی را میتوان واگذار کرد که قبلاً حق مالکیتش از آنِ واگذارکننده بوده باشد. این مسأله درباره تمام قطعنامههای مجمع عمومی سازمان ملل از جمله قطعنامه ١٨١ نیز صادق است. مگر سازمان ملل حق مالکیت بر سرزمین فلسطین داشته که بخواهد آن را به دو کشور فلسطین و اسرائیل تقسیمبندی کند؟
معضل و ضعف ما تبیین دقیق مسأله فلسطین است. در رسانههای ایرانی معمولاً این تبیین وجود ندارد؛ تبیینی که پایه و اساس آن میتواند بر مبنای پرداختن به آثار مکتوب (کتابها)، مستندات واقعی و موجود بدون سانسور جریان رسانهای غرب، بهرهمندی از ظرفیت اندیشمندان و متفکران فلسطینی که تبیین دقیقی از وضعیت خود دارند با یک پیوست رسانهای دقیق و کارشناسانه باشد تا آنگاه بتوانیم دین خودمان را به مسأله فلسطین و جبهه مقاومت در حوزه رسانه ادا کنیم.
متأسفانه مخاطب ایرانی از فلسطین چیز زیادی نمیداند و این درد بسیار بزرگی است برای ما که چشم انتظار آزادی قدس هستیم.