موسیقی، محرک احساس و اندیشه

محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

از میان هنرها، به طور جد، می‌توان همه آنها را منتقلِ احساس دانست. اما در مورد اندیشه، محل تأمل است. احساس، اتفاقی است که در درون آدمی رخ می‌دهد و قرار دارد! احساس از قبیل خشم، نفرت، عشق، امید، ترس، اندوه، فرح... اتفاقاتی‌اند که در درون انسان رخ می‌دهند و باقی می‌مانند. احساس که به معنای ادراک است، ناظر به نوعی است که می‌توان حضوری‌اش خواند. ادراک (علم) حضوری یعنی وجود معلوم، نزد عالم. خود معلوم نزد عالم، حاضر است. نه تصویر آن و نه خبرآن. اگر آدمی احساسی را التفات می‌کند، آن را در خود می‌یابد. اگر شاد و هراسان و مضطرب است، آنها را با خود و در خود می‌بیند. اگر هم خبر هریک از آنها را درباره کسی دیگر بشنود یا حتی مشاهده کند، باز تا هر مقدار، آن را یا ضد و نقیض آن را، در درون خود مشاهده می کند. این خصوصیت احساس و این نوع از ادراک است که برای آدمی وقوع می‌یابد. نوع دیگر ادراک، که به احساس
نمی‏انجامد. یعنی خودش در آدمی، وجود ندارد و تنها تصویر و خبر آن در انسان نمایان می‌شود، ادراک(علم) حصولی است. در این نوع از علم، مُدرَک و معلوم، خود نزد عالم (فرد) نیست. بلکه تصویر آن (اگر محسوس باشد) و خبر آن (اگر معقول باشد)، نزد شخص هست. طبیعی است میان خود موضوع و تصویرآن، تفاوت از زمین تا آسمان است. همه هنرهای نمایشی و تجسمی، تنها تصویری از موضوع خود را در مخاطب ایجاد می‌کنند. هیچ‌کدام از موضوعات، خود در درون مخاطب قرار نمی‌گیرند.
 نمی‌توانند که بگیرند! اما موسیقی، خود در انسان نفوذ می‌کند. صدایی ماندگار می‌شود. البته حفظ و قرارش، به سازکار حافظه مربوط می‌شود. طبیعی است که با صحت آن، حفظ می‌شود. اما خودش در حافظه جای می‌گیرد. نه تصویرش. صدا که تصویر ندارد! خود صدا در حافظه جای می‌گیرد. صدا، صاحب ابعاد (به مانند اشیا) نیست! صدا، لطیف‌تر از اجسام است. جسمِ لطیف است. پس خودش در انسان قرارمی گیرد. ما نسبت به موسیقی، چه وضعی داریم؟ نسبت ما با موسیقی، علم حضوری است!
موسیقی در ما حضور می‌گیرد. حاضر است. خاطره نیست! خاطره، مربوط به زمان و مکان است. زمان و مکانش، که کی و کجا آن را شنیدیم؟! اما خودش حاضراست در درون ما. مشاهده نقش یک گل، انتقال تصویر آن به ذهن و ماندگاری آن در حافظه است.
اما استماع یک قطعه موسیقی، قرار گرفتنش در درون است. صدا و موسیقی، برای انسان، علم حضوری می‌شود.
بگو سایر احساسات، اگرنزد انسان حاضرند از درون ناشی‌اند یا از بیرون آمده‌اند؟ ما در درون خود موسیقی نداریم که بسان سایر احساسات، آنجا حاضر باشند. حضور احساسات در درون ما، حادث است نه قدیم! ما احساسات را بنا بر بهانه‌ها و موضوعات مربوط، در خود مشاهده می‌کنیم. هیچ احساسی، بی‌بهانه احساس نمی‌شود. چیزی پیش می‌آید و آن احساس، التفات می‌شود. هیچ‌کس بی‌بهانه و زمینه وعلت، شاد و غمگین و مضطرب و امیدوار نیست. با رخ دادن حادثه‌ای (بهانه)، شاد و امیدوار و یا مضطرب و غمگین می‌شود. حال آیا غم و اندوه، با رخدادی به درون ما منتقل می‌شود؟ یا ما به طور فطری آنها را در درون خود داریم و به صرف یک بهانه، آنها بیدار و فعال می‌شوند؟! این نکته بحث ما نیست! نکته اینجاست که ما امید و اضطراب را در درون خود می‌یابیم. خودشان را نه تصویر و شبح و شبیهشان را! نسبت به موسیقی هم، چنین است. ما تصویر و شبح صدا را در درونمان نمی‌یابیم. خود صدا را در درونمان می‌یابیم. بگو اگر اینطور بود، دیگران هم آن را استماع می‌کردند! می‌گوییم: مگر دیگران غم و شادی ما را نظاره می‌کنند؟ یا سایر احساساتمان را؟! اگر ما خود با حالت چهره و رفتار، آنها را ننماییم، هیچ‌کس از آنها، مطلع نمی‌شود. در مورد صدا هم همینطوراست! اگر ما آن را زمزمه و ترنم نکنیم، کسی آن‏را نمی‌فهمد. ولی در درونمان هست. ساز و آواز، صدا را به گوش ما می‌رسانند. مانند حادثه‌ای که رخ می‌دهد و احساسی را ایجاد می‌کند. اما صدا در درون ما نفوذ می‌کند و ما آن صدا را به‌وسیله استماع، در درون خود می‌یابیم. بگو مادام که صدا جریان دارد، ما آن را می‌شنویم. اما آیا وقتی قطع می‌شود دیگر آن را نداریم؟! پس از قطعش هم، ما صدا را در خود داریم. در ما محفوظ است. به همان اندازه که سایر احساسات. پس از این مرحله و همراه با آن است که، صدا و موسیقی در انسان، تولید احساس و اندیشه می‌کند. اگر صدا، تنها انتقال احساس باشد، همزمان و مانند خودش، این اتفاق رخ می‌دهد. یعنی همان‌طور که صدا، خودش، به درون ما نفوذ می‌کند، احساسِ همراه با آن هم منتقل می‌شود. بگو کر و ناشنوا که صدا و موسیقی نمی‌شنود، چطور احساسی را دریافت می‌کند؟ همان‌طور که کور و نابینا! کر، از دریافت احساسات همراه صدا، محروم است. همان‌طور که کور، از دریافت احساسات همراه با تصویر! کر، آنها را با تصویر جبران می‌کند و کور، با صدا. پس مشروط به سلامت شنوایی، صدا و موسیقی در ما نفوذ می‌کند و خودش وجودی ما می شود. اگر حامل احساسی باشد، همزمان، احساس آن هم در ما تولید می‌شود. ( یا بیدار و فعال می‌شود) و اگر حامل احساس نباشد و به عوض، حامل خبر یا اندیشه‌ای، در آن صورت، تفکر و اندیشه با موسیقی در ما متولد می‌شود.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و هفتاد
 - شماره هشت هزار و دویست و هفتاد - ۰۹ شهریور ۱۴۰۲