اصلاً به ذهنم نمی‌رسید که بخواهم گوینده بشوم

مریم  نشیبا
مجری پیشکسوت رادیو

زمانی که دبیر شدم مدیر ما به من گفت تو در صدا و سیما هستی؟ من گفتم نه (چون هنوز نبودم) اما گفت بچه‌ها می‌گویند آن خانمی را که صدا و سیمایی هست به کلاس ما بفرستید. آن زمان اصلاً به‌ ذهنم نمی‌رسید که بخواهم گوینده بشوم تا سال ۱۳۵۶ که فراخوان دادند و من شرکت کردم و از بین ۲۰۰۰ نفر، ۲۰۰ و سپس ۲۰ نفر و بعد ۱۰ نفر و در نهایت ۵ نفر غربال شدند و من یکی از آن ۵ نفر بودم. زمانی که دانش‌آموزانم پی می‌بردند که اجرای «شب بخیر کوچولو» با من است یا عکس‌های من را در مجلات می‌دیدند خودم را به کوچه علی چپ می‌زدم چون نمی‌خواستم بچه‌ها از در دیگری وارد شوند و آن زمان فکر می‌کردم اگر دانش‌آموزان این را بدانند از اعتبار معلمی من کاسته می‌شود چون معلمی برایم در اولویت بود و نمی‌خواستم این کار من را کوچک کند اما بعد دیدم این کار آنقدر والاست که من را بالا می‌برد.من بی‌شمار از مردم بازخورد گرفته و می‌گیرم مثلاً در تاکسی می‌گویم آقا «میدان انقلاب» و زمانی که سوار می‌شوم و جمله‌ای می‌گویم (مثلاً دوکوچه پایین تر) ناگهان بشدت ترمز می‌زنند و می‌گویند تو مریم نشیبایی؟! مردم روی گلبانگ من که ساعت ۳ پخش می‌شود (رانندگان مخاطبان عمده آن هستند) توجه ویژه‌ای نشان می‌دهند و می‌گویند گوینده این برنامه شمایی؟! عمدتاً فکر می‌کنند من جوان و ۴۰ ساله هستم و نمی‌دانند که دوبرابر این سن دارم. به همین خاطر اولش تعجب می‌کنند اما بعد می‌فهمند (به دلیل سال‌هایی که کار کردم) طبیعی است که مسن باشم.
 |بخشی از گفت‌وگوی مریم نشیبا مجری پیشکسوت رادیوبا ایرنا

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و پنجاه و شش
 - شماره هشت هزار و دویست و پنجاه و شش - ۲۴ مرداد ۱۴۰۲