عکاسی هنر نیست
سعید فلاحفر
پژوهشگر هنر
«به نظر نمیرسد کاری که حافظ در دیوان غزلیاتش کرده، ارزش چندانی داشته باشد. چرا؟! چون آنچه در این غزلیات آمده، همه با کلمات و آیین نگارشی درست شدهاند که عیناً خارج از دیوان و در کتابهای لغت و گفتار مردم و... هم وجود دارد. همانطور که همه موسیقیهای جهان از تعدادی ریتم و نت مشابه و تکراری تشکیل شدهاند.»(!)
«عکاسی» در مقایسه با هنرهایی مثل «نمایش»، «نقاشی» و... هنوز جوان محسوب میشود. همچنین پیچیدگی ابزارهای عکاسی نسبت به ابزارهای سادهای مثل قلممو و بوم و... ذهنیت متفاوتی برای مخاطب ایجاد میکند. علاوه بر آزادیهایی در ابعاد نهایی اثر، تکثیرپذیری هم مشخصه دیگری از عکاسی است که در شکلهای قدیم هنر وجود نداشته است. حتی «فنون هنری چاپ» هم با این امکان عکاسی برابری نمیکند. در نتیجه این سؤال را به کرات شنیدهایم که؛ «آیا عکس و عکاسی هنر است؟» عمدتاً هم با این استدلال ساده رو به رو میشویم که «عکاسی عملیات سادهای است و به ثبت آن چیزی میپردازد که وجود دارد. بنابراین حائز صفت خلقت که لازمه امر هنری است، نخواهد بود. عکسها و عکاسها چیزی را نشان میدهند که برای دیگران هم از پیش وجود دارد.»
برای درک بهتر موضوع شاید بهتر باشد محوریت ابزار را از دایره ارزشگذاریهای هنر خارج کنیم. اگرچه در موضوع اقتصاد و ارزشهای مالی، مواد و تکنیک و ابزارهای مورد استفاده در خلق یک نقاشی، نقش مؤثری دارند اما این تأثیر در ارزشهای هنری به حداقل میزان ـ و حتی صفر ـ میرسد. ارزش اقتصادی نقاشیهای رنگ روغن با نقاشیهای آبرنگ، در بازارهای هنر یکی نیست اما تفاوت جنس قلم مو یا قیمت بوم و مقوا و... نقش چندانی در تحلیلهای هنری و محتوایی آنها ندارد. این تفاوت قیمت در مورد آثار عکاسی هم صدق میکند اما الزاماً در ماهیت اثر دخالتی ندارد. بنابراین بهتر است در موضوع عکاسی هم مقهور تواناییهای ابزاری عکس نباشیم و در مباحث هنری بیشتر به رابطه هنرمند با نتیجه نهایی اثر بپردازیم. با این توجه که سهولت فنی عکاسی در مقابل دشواری اجرای نقاشی را هم باید در همین محوریت ابزاری جای داد.
دشواریها و مهارتهای اجرایی را نباید معادل هنر فرض کرد. حداقل در «هنر معاصر» تسلط بر فنون اجرایی اگر لازم باشد، کافی و تعیینکننده نیست. از همین منظر تعاریف متنوعی برای «هنر» پیش میآید. اما «هنر» با هر معنا و تعریفی که به کار گرفته شود برای پاسخ این پرسش، بهعنوان مفهومی مشترک، کافی است. بدون لزوم استفاده از گفتارهای پیچیده فلسفی، «عکاسی» یک مهارت فنی است و «هنر عکاسی» یک شاخه حائزاهمیت در هنر. همانطور که «نقاشی» یک فن و مهارت اجرایی است و «هنر نقاشی» هم یکی از شیوههای جذاب هنری. مگر اینکه تصور کنیم شناختها، واکنشها، ادراکات و انتخابهای عکاس هیچ نوع نقش انسانی در تولید و ثبت عکس ندارند و «دوربین عکاسی به مرحلهای از فناوری و احساسات شخصی و هوش و... رسیده که میتواند صبح یک روز جمعه، به تنهایی از کمد لوازم خارج شده، چند ساعتی عکاسی کند و شب نتیجه کار را در اختیار عکاس بگذارد.»(!)