دو قطبیسازی داخلی یا امنیتیسازی خارجی؟
عبدالرضا هادی زاده نائینی
روزنامه نگار
«اکنون به جایی رسیدهایم که درباره توافق هستهای با ایران صحبت نمیکنیم.» این خلاصه صحبتهای دو روز قبل بلینکن وزیر خارجه امریکا در گفتوگو با فرید ذکریا در شبکه تلویزیونی سیانان است. این ادعای وزیر خارجه امریکا در شرایطی مطرح شده است که در روزهای اخیر پیامهای گوناگونی بین ایران با قطر و عمان رد و بدل شده و گمانهها در خصوص ارتباط این مسأله با مسأله مذاکرات و توافق را به همراه داشته است.
با این حال آنتونی بلینکن گفته است، واشنگتن قصد ندارد هر توافقی را بپذیرد چون به گفته او این توافق باید با «اهداف امنیتی و منافع امریکا» مطابقت داشته باشد. اهدافی که این مقام ساکن کاخ سفید از آن صحبت میکند احتمالاً همان ایدهای است که دموکراتها از آن بارها با عنوان «توافق گستردهتر و قویتر» به عنوان یکی از اهداف دستگاه سیاست خارجی این کشور در ارتباط با ایران یاد کردهاند. این خواب امریکایی البته هیچگاه محقق نشد، چرا که تیم مذاکرهکننده ایرانی تنها با دستور کار مذاکرات رفع تحریم در چهارچوب توافق 2015 پا به میدان گذاشته بود و هر گونه توافق و خواسته فرابرجامی از ایران را رد کرد. اما در روزهای اخیر برخی صداها تبدیل به «نجواگر امریکا» در داخل ایران شده و به نظر میرسد برای اهدافی زمینهسازی میکند که امریکاییها در دستیابی به آن ناکام ماندهاند!
علیاکبر صالحی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی چندی قبل در مصاحبهای گفت: «فرصت خوبی است که بنشینیم با غرب و در رأس آنها امریکا یک گفتوگو و یک مذاکره وسیعتری را انجام دهیم. شاید اسمش را بگذاریم مذاکره سیاسی... گفتوگوی سیاسی دربردارنده همه جوانب است. برجام هم میتواند در زمره همین گفتوگوهای سیاسی باشد. امنیت منطقه هم میتواند در آن باشد. مسائل اقتصادی هم میتواند باشد. همه موضوعات مبتلابه میتواند در این گفتوگو لحاظ شود.»
محمدجواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه نیز همزمان گفت: «بحث هستهای را بازی امنیتیسازی میدانم؛ ادراک غلط ما بود که باعث شد در این چاله بیفتیم» وی همچنین تأکید کرد: «برجام هدف و دستاورد اصلیاش شکست فضای امنیتیشده و اجماع امنیتی علیه ایران بود.» در خصوص موارد فوق چند نکته قابل تأمل است:
یکم؛ امریکاییها بارها اذعان داشتهاند که رژیم ترامپ در دستیابی به یک توافق گسترده از طریق کارزار فشار حداکثری ناکام مانده است. با این حال رژیم بایدن تصور میکرد از بستر مذاکره میتواند به همان اهداف ترامپ دست یابد که هوشمندی ایران مانع از آن شد و اکنون امریکاییها را به مرحلهای رسانده که بگویند مذاکرات منافع امنیتی آنها را نادیده گرفته است. در چنین شرایطی چرا باید یک مقام سابق کشورمان ایده مذاکرات وسیع در ابعاد سیاسی، هستهای و منطقهای را مطرح کند و بهاصطلاح چراغ سبز یک جریان خاص به دشمن برای دستیابی به توافق گسترده را روشن کند؟ آیا امریکا برای نشان دادن حسننیت نباید پلهای گذشته را بازسازی کرده و به تعهدات 2015 بازگردد؟ مهمتر از آن اینکه آیا تضمینی وجود دارد که با عمل کردن به این نسخه تکراری، علیاکبر صالحی بار دیگر از دبههای متعدد امریکا گلایه نکند؟
دوم؛ دولتمردان سابق مدعی هستند که مسأله هستهای تنها یک بازی امنیتی بوده و هدف برجام شکست این فضای امنیتی علیه تهران است. گذشته از آنکه قبلاً ادعا میشد برجام اهداف اقتصادی را در پی دارد این سؤال مطرح میشود که آیا برجام توانست پروژه امنیتیسازی علیه ایران را از بین ببرد و یا اکنون خود به دستاویزی برای اجرای همین پروژه تبدیل شده است؟
سوم؛ دو هفته قبل دفتر ادارهکننده اطلاعات ملی امریکا در گزارشی عنوان کرد، ایران در حال حاضر به دنبال «ساخت سلاح هستهای نیست.» در صورتی که امریکا پرونده هستهای ایران را دستاویزی برای امنیتیسازی علیه ایران میداند، چرا پیوست رسانهای آن را به مرحله اجرا نمیگذارد؟ آیا بر اساس پروژه امنیتیسازی نباید واشنگتن جمهوری اسلامی ایران را متهم به تلاش برای ساخت سلاح هستهای می کرد!؟
چهارم؛ امریکای بایدن در حوزه سیاست خارجی و بهخصوص پرونده برجام دچار سردرگمی شده است. بارها اعضای تیم مذاکرهکننده امریکا از آن جدا شدهاند و حتی سرنوشت مسئول پرونده ایران در امریکا، رابرت مالی که اتفاقاً نماینده ویژه جوبایدن نیز هست در هالهای از ابهام قرار دارد. جو بایدن همچنان نمیداند که آیا باید از بلندپروازی در دستیابی به امتیازات بیشتر از تهران عقبنشینی کرده و در فضای سیاسی امریکا برای دستیابی به یک توافق با تهران هزینه دهد و یا باید راه بیشینهسازی فشارها را که خود به شکست خوردن آن اعتراف کرده، ادامه دهد.
آخر؛ به هر صورت امریکا مقصر خروج از برجام و همچنین مقصر فرسایشی شدن مذاکرات است. در چنین شرایطی یقهگیری از ایران به جای پاسخگو کردن امریکا و تبیین واقعیت چیزی جز سیاسیکاری نیست. به نظر میرسد آنچه باید در فضای سیاسی کشور دغدغه اصلی باشد نه پروژه مبهم امنیتیسازی غرب علیه ایران که پروژه دوقطبیسازی در فضای سیاست داخلی است. امریکا نمیتواند در رسیدن به اهداف زیادهخواهانه و ضدایرانی خود امیدوار باشد، مگر آنکه بتواند به یک جریان داخلی تکیه کند.