قصه آدم‌هایی که ساکت‌اند ولی غایب نه!

حسام آبنوس
روزنامه نگار

قصه کربلا را زیاد شنیده‌ایم. از بچگی با زبان‌های مختلف درباره قصه عاشورا و امامی که با خانواده‌اش پا در مسیری گذاشت که پایانش شهادت بود، شنیده و خوانده‌ایم و برایمان خوانده‌اند. ولی حکایت داستان و رمان و روایت داستانی با آنچه که به آن تاریخ می‌گویند فرق دارد. هرچند که تاریخ هم نوعی از روایت است از زبان راوی یا شاهدان در صحنه ولی وقتی قرار است حرف از قصه و رمان و داستان بزنیم، طبیعتاً با تاریخ خیلی فاصله دارد. شاید اگر بخواهیم فرقی میان قصه و تاریخ بگذاریم باید بگوییم، آنجا که تاریخ ساکت است قصه‌نویس کارش شروع می‌شود و افسار توسن خیال را باز می‌گذارد تا چیزهایی ببیند که تاریخ ندیده و نگفته است. در واقع نویسنده آنجایی می‌ایستد که به آن می‌گوییم حفره تاریخ و او با داستانش این حفره را پر می‌کند طوری که در نگاه اول این‌طور به چشم می‌آید که بخشی از تاریخ است.
داوود غفارزادگان نیز همین کار را در کتاب «فراموشان» انجام داده و راویانی انتخاب کرده و از زبان آنها چیزهایی گفته و نوشته که نه می‌توان گفت اشتباه است و نه می‌توان گفت تاریخ است. برای مثال او در این کتاب، ماجرایی را از زبان غلامِ عبیدالله‌بن‌زیاد بازگو می‌کند. طبیعی است که پسر مرجانه، غلامی داشته باشد پس اینکه راوی قصه غلام عبیدالله باشد باورنکردنی نیست. اینکه غلام از چیزهایی که دیده بگوید و بخشی از بار تاریخ را به دوش بکشد هم عجیب نیست. در واقع غفارزادگان با خلق شخصیت قصه گفته و البته چیزی هم به تاریخ اضافه نکرده بلکه از انسان در بستر تاریخ سخن گفته و اینکه یک غلام در آن برهه چه واکنشی داشته و چه حالاتی را از سرگذرانده، بستری برای قصه‌گویی و داستان‌پردازی شده است.
غفارزادگان در این کتاب به همین سیاق شش روایت از شش انسان نوشته که به طور قطع در ماجرا حضور داشته‌اند ولی تاریخ حرفی از آنها نزده و طبیعی است که حرف هم نزده باشد، زیرا سربازی از سربازان حر بن ریاحی فردی نبوده که بخواهد در تاریخ حرفی بزند ولی در مقام داستان‌پردازی می‌توان از چنین شخصیتی برای قصه گفتن استفاده کرد. نه چیزی به تاریخ اضافه می‌شود و نه بازنویسی تاریخ را به اسم داستان به خورد مخاطب می‌دهد. در واقع غفارزادگان از این ترفند که بالاخره انسان‌های معمولی در ماجرا حضور داشتند و شاهد قضایا بودند سعی کرده روایتش را بسازد و با بهره گرفتن از تردیدها و مشاهدات آنها به قصه‌اش سر و شکل داده است. این تردیدها و دودلی‌ها و شک‌هاست که یک متن را از حالتی تخت به داستان انسان تبدیل می‌کند و غفارزادگان در «فراموشان» که قریب به سی سال پیش نوشته شده، یکی از اولین داستان‌های عاشورایی را برای مخاطب خلق کرده است.
«فراموشان» را باید داستان آدم‌هایی دانست که تاریخ حرفی از آنها نمی‌زند ولی سکوت آنها به معنای غیبتشان نیست.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و سی و نه
 - شماره هشت هزار و دویست و سی و نه - ۰۱ مرداد ۱۴۰۲