نقدی بر نمایش «آن شب مهتاب» نوشته و کار ملیحه زحمتکش و زهرا قربانی از شیراز

یک افسانه پرتلاطم

رضا آشفته
منتقد


نمایش «آن شب مهتاب» برگرفته از یک افسانه واقعی مازندران است که به افسانه مینا و پلنگ در کندلوس نو شهرت دارد و داستان عشق پلنگ نسبت به دختری به نام میناست که این گروه شیرازی این داستان را در یک فضای لری دارد اجرا می‌کند و به نوعی نمایش عاشقانه و نسبتاً موزیکال دست یافته که در شکل و ساختار نیز به ۴ طریق مختلف گردانده خواهد شد و در این نمایش، عروسک‌های نخی (ماریونت)، میله‌ای، تاب تیبل(رومیزی) و سایه‌ای در کنار همدیگر، ترکیب التقاطی را شکل می‌دهند که بتوانند یک داستان عاشقانه و شگفت‌انگیز را در بافتی روستایی اجرا کنند و تغییرات جغرافیا و فرهنگ عامل مهمی برای گرته‌برداری از داستان‌های واقعی ‌و خیالی از چهارگوشه ایران، به دور از فرهنگ اصیل خود است که در فرهنگ و زبان‌های دیگر نیز بهانه‌اش همان نسبت نزدیک‌شان به یک  فرهنگ کلان و مشترک است و شاید دلیل این همسانی نزدیکی‌هایی در یک قلمرو فرهنگی باشد که چهار گوشه ایران را در یک پیکر واحد و یکسان قرار می‌دهد. به هر تقدیر، زحمتکش و قربانی دانسته تغییرات ‌و دگرگونی‌های لازم را به متن و اجرا داده‌اند. هر چند متن مسیر تکاملی را پشت سر نمی‌گذارد و اجرا هم با تمام زیبایی‌ها ‌دچار بافت روایتی نیست که باید باشد. زیبایی آن، همین ساختار التقاطی آن است که در آمیزش با ترانه‌های بومی و محلی ما را متوجه لحظات زیبایی می‌کند اما می‌توان گفت با یک نریشن و تک‌گویی همه آنچه باید را می‌توانست منتقل کند و تصاویر هم مسیر تکاملی خود را با پرش‌ها و جهش‌های خودخواسته‌ای همراه می‌کند و می‌دانیم که داستان مینا و پلنگ بسیار پر تلاطم‌تر و عاطفی‌تر از این روایت شیرازی است. به هر روی ساخت و بازی‌دهندگی عروسک‌ها بدون داشتن دیالوگ و مونولوگ جذابیت خود را دارد و در این بین، شیوه تاب تیبل کمک شایانی کرده به حرکات پلنگ در شب و روز و در میان جنگل و روستا و همچنین شیوه میله‌ای در ارائه شخصیت چوپان و دخترک تأثیرگذار است و شیوه نخی برای نمایان ساختن دخترکان شکیل می‌نماید اما رقص دختران در عروسی و تدوین موازی آن با حر‌کات پلنگ در هم تنیده نمی‌شود که دو مکان و دو اتفاق را به همدیگر نزدیک‌تر سازد و باید این فاصله و گسست با تکنیک بهتری به هم گره خورده شود و در عین حال خود این ملاحظات بر آمده از همان افسانه مازندرانی است که روایت را همچنان‌پابرجا نگه می‌دارد و ما را نسبت به مسأله عشق و دردناکی یک رابطه به اختصار مجاب و قانع می‌گرداند اما لحظه شلیک به پلنگ و تابیدن نور سرخ تداعی‌گر یک فاجعه بزرگ در انتهای این نمایش است. یعنی همان لحظات نابی که همچنان نمایش را برخوردار از زیبایی‌های خاص خود گردانیده است و بیرون رفتن پلنگ به شیوه سایه‌ای که انگار ماه تنش را می‌رباید بسیار زیبا می‌نماید و نمایش با چشم‌انداز بهتری پایان می‌یابد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و بیست و چهار
 - شماره هشت هزار و دویست و بیست و چهار - ۱۴ تیر ۱۴۰۲