گفتوگو با حسین شیخرضایی استاد فلسفه علم
کتاب های خطرناک
کتابهایی که مخاطب را دچار «توهم دانایی» میکنند
مهسا رمضانی
خبرنگار
جناب دکتر شیخرضایی، با توجه به انبوه آثاری که وجود دارد، تشخیص سره از ناسره در حوزه کتاب سخت شده است و گاه در دام آثار بیفایدهای میافتیم که فقط «وقت» و «هزینه» ما را هدر میدهند و «بیعلاقگی به کتاب» را به دنبال دارند. بنابراین، کتابهای قابل اطمینان را چطور باید شناخت و چه کتابهایی را نباید خرید؟
خرید کتاب، مثل هر محصول دیگری باید توأم با «شناخت» باشد و یکی از مهمترین مجراها برای رسیدن به این شناخت، طبیعتاً اطلاع و اعتماد به مجموعه تولیدکنندگان و پدیدآورندگان آن اثر خاص است که مؤلف، مترجم و ناشر را شامل میشود. یعنی مخاطب بداند مؤلف الف یا مترجم ب یا ناشر ج مجموع آثار خوبی را در دستور کارش میگذارد. در کنار شناخت و اعتماد به چرخه پدیدآورندگان کتاب، گروههای واسطی همچون منتقدان و مطلعان و حتی مجلاتِ بررسی کتاب نیز میتوانند مجرایی برای «انتخاب کتاب قابل اطمینان» باشند.
آیا میتوان ملاکهایی را برای «کتابهای غیرسودمند» برشمرد؟
نخست، کتابهایی هستند که برای رزومه سازی تهیه میشوند و در مقوله کلی کتابسازی قرار میگیرند؛ یعنی نویسنده و مترجمی تقلبی دارند و آنها یافتهها و اطلاعاتی را که دیگران نوشته و تحقیق کردهاند، کنار هم میگذارند و احتمالاً تغییراتی حداقلی در آن میدهند و ناشر هم با حداقل میزان هزینه برای آمادهسازی کتاب آن را چاپ میکند.
دوم، کتابهایی است که به شکلی یکجانبه بدون اینکه نظریات مخالف را در هر زمینهای کاویده باشند، صرفاً با هدف پروپاگاندا و تبلیغات منتشر میشوند. این کتابها نشانههایی دارند، برای مثال به یکباره به تیراژها و چاپهای خیلی بالا میرسند و معمولاً برخی ارگانهای رسمی و نهادها، آنها را خریداری میکنند و به کارکنان و کارمندانشان برای مطالعه میدهند. رشد تیراژ این کتابها بیشتر ناشی از انواع زدوبندهای اداری و سیاسی است. البته در هر رشتهای میتوان ملاکهای جزئیتر و خاصتری در مورد کتابهایی که نباید خواند هم ارائه کرد.
با توجه به اینکه خود شما در حوزه فلسفه و به طور خاص «فلسفه علم» تخصص دارید؛ چه جنس کتابهای فلسفی از نظر شما ارزش خواندن ندارند؟
تعداد زیادی از کتابهای فلسفه، ترجمه هستند؛ شاید حدود 80 درصد کتابهای این حوزه ترجمه باشند. به همین دلیل، در حوزه کتابهای فلسفی، یک عامل مهم، مترجم است و اینکه چقدر مترجم متن را میفهمد، مسأله است. متأسفانه، برخی مترجمان متن را متوجه نمیشوند و به همین دلیل یا تصورات خود را از آن متن مینویسند یا متن را به گونهای به فارسی برمیگردانند که در فارسی معنا دارد؛ اما معنای آن ربطی به متن اصلی و حرف مؤلف ندارد. برای همین در خرید و مطالعه کتابهای فلسفی حتماً باید نظر کسانی را جویا شد که کتابها را با متنِ اصلی تطبیق میدهند یا به مجلات نقد و معرفی کتاب مراجعه کرد و نظر آنها را مبنا گرفت.
دسته دیگری از کتابهای فلسفی هم هستند که ممکن است ترجمه خوبی داشته باشند ولی اصل کتاب اصولاً کتاب روشن، معنادار و اطلاعبخشی نیست. متأسفانه، کتابهای فلسفی که از نوعی ابهامگویی، اصطلاحپراکنی و... رنج میبرند، کم نیستند و این ابهامگوییها در ترجمه هم تشدید میشود. آسیب مطالعه این جنس آثار این است که مخاطبان را دچار «توهم دانایی» میکند و با خواندن آنها افراد احساس میکنند فلسفه خواندهاند و در این حوزه مطلع هستند! غافل از اینکه در آنان عملاً کمترین تفکری رخ نداده است. از این رو، معتقدم، کتابهای مبهم و بیمعنا در حوزه کتابهای فلسفی نه فقط غیرمفید که خطرناک هستند.
«روانشناسی موفقیت» از پرفروشهای حوزه نشر است. اقبال به این جنس از کتابها در جامعه ما از چهرو است؟ و آیا نشاندهنده خلأیی در جامعه ما است؟
اقبال به این جنس کتابها خاص جامعه ما نیست و بستر اصلی تولید این کتابها جوامع غربی است و در آنجا هم این آثار خیلی پرفروش هستند و آنهایی هم که به فارسی ترجمه میشوند، همان پرفروشهای جوامع غربی هستند. اتفاقاً در ایران در پس این آثار، تجارت بزرگی وجود ندارد، بدین معنا که افرادی به تدوین این ژانر اهتمام داشته باشند و نهادهایی پشت آنها باشند و جلساتی برای معرفی آنها گذاشته شود و نویسنده تورهایی ترتیب دهد و... در همه جای دنیا این جنس کتابها تولید میشوند و مخاطب خودشان را هم دارند. مخاطب این جنس از آثار بودن، یک امر سلیقهای است و نمیتوان از بالا نگاه کرد و بر همه انواع کتابهای این ژانر برچسب «زرد» زد و کلاً آنها را نادیده گرفت.
باید به این نکته توجه داشت که همه این کتابها غیرسودمند نیستند. بسیاری از این کتابها در ژانری است که به نام «خودیاری» Self Help شناخته میشوند که هم میتواند شامل کتابهای روانشناسی باشد، به این معنا که فرد چگونه میتواند حال خودش را بهتر کند، هم میتواند شامل راز و رمزهای موفقیت و مدیریت و... باشد. این جنس از کتابها هم مثل هر ژانر دیگری خوب و بد دارد، ارزشمندی و سودمندی این آثار را باید با آثار همین ژانر مقایسه کرد و نمیتوان آنها را با کتابهای روانشناسی یا مدیریت دانشگاهی مقایسه کرد. برخی از این کتابها در ژانر خودشان موفق هستند و در عین حال، در همین ژانر با کتابهایی مواجه هستیم که حرف و رویکرد تازهای ندارند و بیشتر سرقت از آثار دیگران محسوب میشوند. من بهشخصه خواننده این نوع کتابها نیستم، اما با این حال، نمیتوانم این ژانر از کتابها را در حوزه کتابهایی که «نباید بخوانیم» قرار دهم.
اشاره کردید که اقبال به آثار روانشناسی خاص جامعه ما نیست. چقدر این اقبال، خاص زمانه ما است؟ و از چه نیاز و خلأیی در انسان امروز خبر میدهد؟
من خیلی این نیاز را خاص انسان امروز هم نمیدانم. افراد همواره این علاقه و انگیزه را دارند که راههای میانبر بروند و با هزینه کمتری به موفقیت برسند. این طبیعت آدمی است و این راه میانبر را در انواع موفقیت، اعم از موفقیت مالی، شخصی و... دنبال میکنند.
پیشنهادتان برای مطالعه چیست؟
اجازه دهید به جای معرفی یک یا چند کتاب خاص، مجلههای مرور و نقد کتاب را معرفی کنم. مجله «رود» مجلهای است که به معرفی کتاب اختصاص دارد و معمولاً فهرست خوبی از کتابها را برای مطالعه معرفی میکند و به همین دلیل مرجع خوبی برای انتخاب کتاب به شمار میرود. پیشنهاد من برای مطالعه، این مجله است.
بــــرش
اقبال از کتابهای «روانشناسی موفقیت»؛ چرا و به چه علت؟
من بهشخصه خواننده این نوع کتابها نیستم، اما نمیتوانم این ژانر از کتابها را در حوزه کتابهایی که «نباید بخوانیم» قرار دهم. اقبال به کتابهای ژانر «روانشناسی موفقیت» خاص جامعه ما نیست و بستر اصلی تولید این کتابها جوامع غربی است و آنهایی هم که به فارسی ترجمه میشوند، همان پرفروشهای جوامع غربی هستند. مخاطب این جنس از آثار بودن، یک امر سلیقهای است و نمیتوان از بالا نگاه کرد و بر همه انواع کتابهای این ژانر برچسب «زرد» زد و کلاً آنها را نادیده گرفت.