مستند یک ابزار جنگی است
محمداحسان مفیدی کیا
منتقد سینما
ساختاری که یوزف گوبلز برای ماشین تبلیغاتی آلمان نازی بنا کرد، اولین قدم در ساخت مستندهای تبلیغاتی جنگی بود. او در جایگاه مغز متفکر رسانه هیتلر، پیش از آنکه سربازها به میدان بروند، تصویربردارها را به خطوط نبرد میفرستاد تا برای «اخبار هفتگی آلمان» خوراک تهیه کنند. گاهی هم از همین مواد خام، توسط یک تدوینگر مستعدتر فیلمهای مستند تهیه میشد که فارغ از قالب منسجمترش باز همان کارکرد فیلمهای خبری را داشت؛ ابزاری برای توجیه آنچه در آن مقطع توسط ماشین جنگی آلمانها در حال رخ دادن بود. یک نمونه از فیلمهای برآمده از همین راشها «تطهیر با آتش» ساخته هانس برترام بود؛ مستندی در توجیه حمله هوایی به لهستان که به نوعی تهدید انگلستان هم محسوب میشد.
در دم و دستگاه گوبلز مستندسازهای جوان کم نبودند اما فقط تعداد انگشتشماری از آنها مثل فریتس هیپلر پلههای ترقی و تقرب را خیلی زود طی میکرد و پروژههای خاص را سفارش میگرفت. شاید او در آن زمان فکر میکرد با ساختن مستند «یهودی ابدی» به گوبلز و هیتلر خوشخدمتی میکند و همین آینده شغلیاش را تا مدتها تضمین خواهد کرد اما، همین مستند برای او یک ننگ ابدی را باعث شد تا هر وقت کسی بخواهد یک مصداق بارز در تولید مستند نژادپرستانه و تحریکآمیز را معرفی کند، ساخته هیپلر در نظرش آید؛ فیلمی شنیع و توهینآمیز که از هر تکنیک و تحریفی که میتوانست، برای تحریک عواطف عمومی بر ضد جامعه یهودیان آن روز آلمان دریغ نکرده بود. او در این مستند کوشیده بود تا با الگوبرداری از بزرگانی چون گریرسون و اسفیرشوب یک نظریه سیاسی-اجتماعی را مستند کند، ولو اینکه در آن برشهایی از فیلمهای داستانی هم استفاده شود.
آلمانیها حتی کمی بعد مایههایی از طنز و هجو را چاشنی مستندهایشان کردند؛ مثلاً در فیلم «آقایان نجباء» به رفتار انگلستان با مستعمراتش طعنه زده میشد یا در «اطراف مجسمه آزادی» با نماد گرفتن مجسمهای که پشتش به امریکاست، هجو هیأت حاکمه ایالات متحده رخ میداد.
در طرف دیگر جبهه نیز انگلستان، واحد فیلمسازی اداره پست را که ماحصل تلاش گریرسون بود، به واحد فیلم جنگ تبدیل کرد و شاگردان او که حالا خود استاد شده بودند، مستندهای درخور توجهی ساختند. یک نمونه بسیار خوب از این افراد، همفری جنینگز است که با ساختن فیلمهایی مثل «به بریتانیا گوش دهید»، «آتشسوزیها شروع شدند» و... برای خودش اسم و رسمی به پا کرد. ویژگی خاص جنینگز این بود که او برخلاف آلمانیها در پی برانگیختن روحیه نفرت از دشمن نبود، او بیشتر بر ویژگیهای انسانی تمرکز داشت. با ظهور دیگرانی مثل کاوالانتی، یک نهضت مستند نیز آغاز شد که طی آن حتی پارتیزانهایی برای اکران آن مستندها از جان مایه میگذاشتند. در روسیه نیز گریگوریف پا جای ورتوف گذاشته بود و در همان استودیوهای اوکراینی با همان سبک و سیاق ورتوف، از بین ساعتها راش، فیلمهای خبری تدوین میکرد، همین تلاشها باعث رونق دوباره سینمای مستند روسیه شد که مدتها در رکود بود.
دوباره پای مردم به سینماها برای دیدن فیلم مستند باز شده بود و این بار برخی به امید دیدن تصویری از عزیزانشان که در خطوط مقدم نبرد بودند، به سالنهای اکران میرفتند؛ در تاشکند زنی سوم ماه مه هر سال دستهگلی به پرده نقرهای سینما اهدا میکرد، جایی که توانسته بود برای آخرین بار چهره پسرش را ببیند.