انتقام دشمن را از خودی نمی‌گیرند

پرستو علی‌عسگرنجاد
روزنامه‌نگار


بی‌سیم زده‌اند شاید. گفته‌اند: «تولد کیان پیرفلک است. داغ مردم هنوز تازه ا‌ست. بروید مراقب باشید مراسم خوب برگزار شود.» داغ برای تو هم تازه ا‌ست. پدری دیگر! همذات‌پنداری می‌کنی. کیان پسر خودت بوده انگار. هرجا حرف آن شب شوم بوده، تو نم اشک به پشت دست گرفته‌ای. آرزو کرده‌ای کاش می‌توانستی جلوی ماشین پدر کیان را بگیری، شانه‌هایش را تکان بدهی و شیرفهمش کنی آن سمت خیابان، یک عده که مرگ ایران و ایرانی را می‌خواهند، کمین کرده‌اند و باید جان زن و بچه‌اش را بردارد و از مهلکه بگریزد، نه آن‌که به سمتش خیز بردارد… حتماً هر وقت مویه‌های مادر کیان را شنیده‌ای، دلت چروک شده‌. برای داغ دلش غصه خورده‌ای، مثل همه ما پدران و مادران ایرانی که از روز اول همه رفتارها و حرف‌های عجیبش را به پای هول واقعه، به پای درد سترگش گذاشتیم و نخواستیم باور کنیم مادری با خون فرزندش معامله کند تا آن روز که سیلی متن این زن که قربان‌صدقه قاتل پسرش رفته بود، توی صورتمان خورد…
بگذریم. لباس خدمت‌ به تن، رفته‌ای چشمت به آرامش مراسم یادبود کیان باشد. باز جگرت سوخته. باز یاد پنج بچه خودت افتاده‌ای، یاد اینکه کیان هم عین پسر خودت بود. مرور تصویر ماشین سوراخ‌سوراخ پدر کیان عذابت داده.
من نمی‌دانم تو در آخرین لحظات زندگی‌ات به چه فکر می‌کردی، اما خوب می‌دانم وقتی حجم فلزی سنگین یک ماشین، محکم به ستون بدنت خورده، چقدر ناباورانه آخرین نگاه را به دنیا کرده‌ای. وقتی سرت روی شیشه جلوی ماشین کوبیده شده، با راننده، با پسرعموی مادر کیان، چشم‌درچشم شده‌ای؟ بهت را، حیرت از این نامردی و نامرادی هولناک را در چشم تو دیده و پایش را روی پدال گاز فشرده؟ فهمیده انتقام دشمن را از خودی نمی‌گیرند؟ وقتی از شهادت تو مطمئن شده و با ماشینش هجوم برده سمت آن سرباز وظیفه ساده که گوشه‌ای ایستاده بوده، به بچه‌های تو، به مادر سرباز، فکر کرده یا برای او و خشم دیوانه‌وارش، فقط مادر کیان، مادر بوده و بس؟ فقط داغ کیان داغ بوده و بس؟
از این خانه آجری ساده، از میان این خانواده شلوغ که بدون تو سخت خلوت شده، پر کشیدی و رفتی. اخبار می‌گوید: «شهید محمد قنبری در دم جان سپرد.» اخبار مادرت را نشان می‌دهد که به سینه می‌کوبد، مگر دلش کمتر الو بگیرد. اخبار اشک‌های دختر کوچکت را نشان می‌دهد. من خوب می‌دانم دنیا چشم روی این اشک‌ها خواهد بست. من خوب می‌دانم نامی از تو نخواهند برد، اما ما هربار قرآن می‌خوانیم، به یاد تو و همه هم‌کیشانت زمزمه می‌کنیم: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.»

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و نه
 - شماره هشت هزار و دویست و نه - ۲۷ خرداد ۱۴۰۲