هنر، آینه هنرمند (1)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
چه رئالیستی و چه غیر آن، هنر، آینه هنرمند است! مگر آینه زندگی نبود؟! بود. اما به زعم هنرمند! صفت آینگی در هنر هست، اما به زعم و به دست هنرمند! از این هم گریزی نیست! هنر، متاعی است که به همت و رغبت هنرمند پرورده و پرداخته میشود! این هنرمند است که آن را میپزد و میخوراند. چیزی را که خود قبلاً خورده است! هنر، گوهر ضمیر هنرمند است و یا استفراغ او و حالت تهوعش! اگر به کمال و درستکاری مخاطبش مزید و مؤثر و مفید باشد، گوهر است. گوهری تابناک و بیبدیل! اما اگر بر کجروی و رذالتش مزید باشد، استفراغ و حالت تهوع است. مخاطب، خود را در اثر هنری، میبیند و مییابد! چرا هر کس به نوعی و سطحی از هنر، متمایل و مجذوب است؟! چون خود را درآن میبیند! آینهاش است! خود را در آینه هنر، نظاره میکند. هر کس از نظاره خود، خشنود میشود و حتی به وجد میآید! چرا افراد از غربت بیزارند؟! زیرا مأنوس و مألوف با دیار آشناییاند! دیار آشنایی، وطن و موطن است و بشر با آشنایی و آمیختن، الفتی دیرینه دارد.
هر قدر آشناتر با او، مألوفتر با او!
به همین سبب، آشنا در میان غریبان، روح او را از تاریکی زندان غربت، رها میسازد و در میان آشنایان، آشناتر و صمیمیتر، او را به خرسندی و رضایت میبرد و در میان آنها، خویشان و وابستگان، بیشتر. تاجایی که کسی خوشتر از وابستگانِ نزدیک و درجه اول، نمیآید. اما از آن بیشتر هم هست! و آن خویشتن است. هیچ خشنودی و رضایتی، بالاتر از دیدن خویش نیست! خودبینی تا مرز خودشیفتگی، جان او را سرمست و لبریز از نشاط و رضایت میکند. زیرا هیچ مدحی بالاتر از ستایش خویش و هیچ مداحی محترمتر از خویش نیست! آینه، همین نقش را دارد. خود نما است!خویش را مینماید. چرا همه طالب آن هستند؟! زیرا نزدیکترین و گرامیترین چیز را در آن میبینند! و آن خود و خویش است! آینه، خود نما است. کسی که از آن خودتر و نزدیکتر به شخص، متصوَّر نمیتوان و نمیشود! اما آینه، همه چیز را مینماید. حتی کج و معوجها را. بیتناسبی و زشتیها را.
چرا گاهی اشخاص از دیدن خود درآینه، آزرده میشوند؟! برای آنکه چون عاشق خویشتنند، نمیخواهند آن را پژمرده و معوج ببینند! میخواهند نزدیکترین موجود به خود را، زیبا و جذاب ببینند! اما این، ممکن نیست! غبار، فسردگی، پیری، بیماری، حوادث و زمان، خواه ناخواه، بر وجود هر کس، مینشیند و غبار، کدورت و ناخشنودی است. اگر هرکس طالب خویشتن است، برای این است که عاشق و شیفته خویشتن است و هیچکس نمیخواهد، معشوق خود را زیبا نبیند! معشوق، باید زیبا و ستودنی باشد! بهطوری که نشان و نمایشش، غرور آفرین و افتخارآمیز باشد! و چه غرور و افتخاری بالاتر از زیبایی و نشان آن؟! از این روست که در عین عشق به خویش، از دیدنش در آینه، ملول و مکدر میشوند! زیرا معشوق خود را زیبا نمیبینند! درواقع طالب آینه، عاشق خویش است. چون میخواهد معشوق را ببیند، به جستوجو و کسب آینه، همت میکند. اما اگر معشوق خود را زیبا نبیند، آینه را میشکند!
آینه چون روی تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست!
اما چه کسی معشوق را میشکند؟! شکستن آن، شکستن خود است و هیچکس آن را شکستن نتواند. مگر معشوق بهتر و زیباتری بیابد! و چه کسی بهتر و زیباتر از خود و خویشتن است؟! هیچکس. مگر!!! مگر کی؟! مگر خدا! اگر کسی بتواند از خود سفر کند و برون رود، میتواند به خدا رود! به سوی او! رسیدن به او، معشوق دوم، زیباترین و بهترین، بسیار دشوار و گران است!
ولی به همان اندازه، شیرین و جذاب و مطلوب. بهای او، خود است! اگر از خود گذشتی و رفتی، او را میبینی و همت رسیدنش را مییابی! از خود گذشتن و رفتن، بهای گزاف و کمر شکنی است. هیچکس نمیتواند آن را مقدر کند! تقدیر آن، ناممکن است. مگر!! مگر چی؟! مگر آنکه خدا کمک کند! چگونه؟! اینگونه که او هم ترا بخواهد! اگر او تورا بخواهد، طلاقت را از خودت میگیرد!! تو خود نمیتوانی خود را طلاق دهی!! مگر او طلاقت دهد! چگونه؟! اینگونه که تو را بخواهد! اگر بخواهد، طلاقت را میگیرد! طلاقت میدهد.
چون عاشقت میشود! پس قاضی و شاکی و عاشق و معشوق، اوست! چرا در قاطبه جهانی، برای معدودی هم چنین نمیشود؟! زیرا عشق به خود، بسیار جذاب و دلنشین است! و دست داشتن ازآن، میسور همگان نیست! پس قاطبه بشر، مشغول و سرگرم بدان هستند و نیز محکوم بدان! محکوم را جز جزای محکومیت، چه کار؟! محکومیتش را باید تحمل کند! دوره محکومیتش چقدر است؟ تمام عمر! زیرا حکمش، حبس ابد است! تا ابد در این زندان در بند است. زندان خویش! منتها، زندانی که خودش، پناهگاه خویش میداند. گلخنی که گلشنش است! جهنمی که بهشتش میداند. او مبتلا به عشقی ابدی است! عشقی عمیق و واقعی!عشق به خویش! عزیزترین موجود زندگیش. ترک او، معادل با هلاکت است.چه کسی چنین معشوقی را ترک میکند؟!
معشوقی که قاتل است! معشوق قاتل؟ کسی که در آینه بهجای خود، خدا را ببیند! آینهای خدا نما را بنگرد! پس پیش از آنکه او را ببیند، باید آینه او را ببیند. یا شاید بهتر است بگویم آینهای که او را بنماید! آن آینه کدام است و چیست؟!