به مناسبت 22 خرداد روز جهانی مبارزه با کار کودکان

خیابان‌های خستگی

همه کودکان وجود مستقلی دارند و نیاز است که به تفاوت‌های فردی آنها احترام گذاشته شود. محیطی سالم و بدون خطر که سلامت جسم و روح کودک را تهدید نکند از حقوق شهروندی کودکان است. پس بهتر است به این کودکان مهارت‌هایی آموزش داده شود تا بتوانند از خود مراقبت کنند

مریم طالشی
گزارش نویس

بچه‌ها از سر و کول هم بالا می‌روند و پیاده‌روی باریک را برای لحظاتی بند می‌آورند. مردی رهگذر با تشر بچه‌ای هفت هشت ساله را که از بقیه به او نزدیک‌تر است خطاب قرار می‌دهد: «برو کنار ببینم...» انگار آخر جمله‌اش ناسزایی هم می‌گوید که خیلی مفهوم نیست. بچه‌ها ناخودآگاه کمی ‌خودشان را جمع می‌کنند و مرد عصبانی رد می‌شود و می‌رود. دوباره صدای خنده پسربچه‌ها بلند می‌شود. کسی التفاتی نمی‌کند و انگار که عادت داشته باشند، با عبور هر رهگذر تازه‌ای راهی باز می‌کنند و مشغول بازی‌شان می‌شوند. کمی بعد جمع‌شان پراکنده می‌شود و یکی‌یکی به سمتی از خیابان راهی می‌شوند و دیگر دنبال کردنشان با چشم کار چندان راحتی نیست. بین همه بچه‌ها، همان پسر هفت هشت ساله که کوچک‌ترین‌شان است همان جا می‌ماند و جعبه‌ای حاوی چند بسته دستمال جیبی را جلوی رهگذرانی می‌گیرد که انگار او را نمی‌بینند. در این بعدازظهر خردادی گرم کسی دستمال نمی‌خواهد.
برای کودکان کار هر جایی از خیابان می‌تواند همه چیز باشد، هم محل کار، هم جای بازی و گاهی خوابگاه. ما از کنار آنها می‌گذریم بدون اینکه حضورشان را حس کنیم. کودکان نامرئی خیابان‌های شلوغ که کار همیشگی‌شان سرما و گرما نمی‌شناسد. برای آنها خبری از درس و بازی نیست و هرچه هست، کار است و کار.
گاهی دلمان از تماشای چهره‌های معصومانه آنها به درد می‌آید و دوست داریم کاری برایشان بکنیم اما حجم دردهای آنها آنقدر زیاد است که ذهنمان ناتوان می‌شود. این همه بچه در خیابان است و با این حال چطور باید به همه‌شان کمک کرد؟ اصلاً راهی برای نجات آنها وجود دارد؟ باید کار کودکان را به رسمیت شناخت و برای آن تسهیلاتی قائل شد؟ برخورد و مواجهه ما با کودکان کار باید چگونه باشد؟
اعظم حاج‌یوسفی که سال‌هاست در زمینه کمک به تحصیل کودکان‌کار فعال است در پاسخ به این سؤالات این‌گونه می‌گوید: «یکی از چیزهایی که ما باید یادمان باشد این است که کودکان‌کار، با افراد نیازمند فرق دارند. این کودکان نیاز به آموزش، حمایت و تربیت دارند. برای این کودکان باید شرایط آموزشی و تربیتی فراهم شود، در غیر این صورت بزرگسالانی خواهند شد که نه دانشی دارند و نه مهارتی. مصالح عالی کودک باید از هر نظر تأمین شود. باید از وضع قوانین و سایر امکاناتی که در اختیار کودک قرار داده می‌شود، زمینه‌هایی فراهم شود برای رشد مادی و معنوی این بچه‌ها تا این بچه‌ها بتوانند از نظر روحی، جسمی و اخلاقی رشد کنند.»
حاج‌یوسفی ادامه می‌دهد: «پدیده کار کودک مسأله‌ای زیستی، روانی و اجتماعی است و با افزایش آسیب‌های اجتماعی این پدیده هم افزایش پیدا می‌کند اما آن چیزی که خیلی مهم است این است که این کودکان باید در محیط‌های شهری احساس امنیت کنند و از خطرات در امان باشند. همه کودکان وجود مستقلی دارند و نیاز است که به تفاوت‌های فردی آنها احترام گذاشته شود. محیطی سالم و بدون خطر که سلامت جسم و روح کودک را تهدید نکند، از حقوق شهروندی کودکان است، پس بهتر است به این کودکان مهارت‌هایی آموزش داده شود تا بتوانند از خود مراقبت کنند که این موضوع برمی‌گردد به مراکز مربوطه، مسئولان و افرادی که در این زمینه فعالیت می‌کنند که با هوشیاری جهت جلوگیری بخصوص در موضوع سوء‌استفاده دیگران از این کودکان، به این آموزش‌ها بپردازند و به آنها آگاهی بدهند که در مقابل خطرات موجود در جامعه و موارد مشکوک چه کنند. از آنجا که بسیاری از خانواده‌ها درآمدشان وابسته به کار کودکان است، نمی‌توان به طور قاطع گفت که باید کار کودک حذف شود و شاید بتوان گفت که بخشی از اینکه کودکان مجبور به کار می‌شوند، مسبب اصلی‌اش خود خانواده‌ها هستند.»
 اما نگاه شهروندان به این کودکان باید چگونه باشد و چطور باید با این بچه‌ها رفتار بکنند؟ این فعال حقوق کودکان در این باره می‌گوید: «گاهی برای خود ما پیش آمده که از کودکی خرید کردیم و بقیه پول را نگرفتیم. این یعنی درآمد بیشتر برای آن کودک و درآمد بیشتر، یعنی به رسمیت شناختن کار کودک. یا متأسفانه بسیار شاهد بودیم که مردم با این بچه‌ها آنچنان که باید درست رفتار نمی‌کنند یا توجه خاصی به این بچه‌ها ندارند که اینها بازخوردهای بسیار بدی را خواهد داشت. ما باید بپذیریم کودک‌کار یک شهروند است و حق کرامت انسانی ایجاب می‌کند با آنها مؤدبانه رفتار کنیم. کودک‌کاری که درگیر فقدان سرپناه، تغذیه نامناسب، کار نامناسب، بهره‌کشی، بازماندگی از تحصیل، بدسرپرستی، محرومیت از اوقات فراغت و سرگرمی زندگی می‌کند، حقوقی دارد. مسئولان بهتر است در قالب بنرها و تبلیغات محیطی به مردم آموزش‌هایی را بدهند که چگونه در مواجهه با این کودکان رفتار بکنند. مهارت‌هایی نرم و دوستانه که محبت‌آمیز باشد و حتی به آنها حس ارزشمندی بدهد. مثلاً می‌توانیم بگوییم از اینکه زحمت می‌کشی و سخت کار می‌کنی، قدردان تو هستیم. این جمله به او حس ارزشمندی می‌دهد و یک رفتاری دوستانه بین ما و او شکل می‌گیرد. البته ما نمی‌خواهیم کار بچه‌ها را تأیید کنیم اما از سویی هم باید به آنها حس ارزشمند بودن بدهیم. این کودکان به خودی‌خود آینده‌ای شفاف پیش روی خود نمی‌بینند. وقتی با آنها مواجه می‌شویم سعی کنیم طوری رفتار کنیم که انگار با یک فروشنده واقعی روبه‌رو هستیم. اگر جنسی را نیاز داریم خرید بکنیم، اگر مابقی پول را باید برگردانند، حتماً پس بگیریم و با احترام و عزت‌نفس با این کودکان رفتار کنیم. گاهی پیش می‌آید که مردم ترحم می‌کنند و حتی بیشتر از آن چیزی که نیاز دارند، از این بچه‌ها خرید می‌کنند یا مبلغی بیشتر از نرخ تعیین شده به بچه‌ها می‌دهند که این گونه حرکت‌ها که ناآگاهانه انجام می‌شود و از روی دلسوزی شکل می‌گیرد، نوعی پاداش برای کودک و خانواده است که ناآگاهی مردم متأسفانه به این موضوع دامن می‌زند. اگر مردم می‌خواهند به کودکان‌کار کمک کنند، بهتر این است به تشکل‌های مردمی‌که در این رابطه فعالیت می‌کنند کمک بکنند. مسئولان و مردم باید در کنار هم قرار گیرند و استعدادهای این کودکان مظلوم و آواره در خیابان‌ها را شناسایی کنند و پرورش دهند و به کاهش فقر در خانواده آنها کمک کنند.»
غروب، خستگی را روی تن کودکان خیابان می‌گذارد. چشم‌هایشان دو دو می‌زند و نگاهشان خواب را تمنا می‌کند. روزی بلند و طولانی در خیابان سپری شده؛ خیابانی که برایشان جای خانه‌ای است که باید در آن احساس امنیت و آرامش داشته باشند. خیابان برای آنها مدرسه هم هست؛ مدرسه‌ای که در خیالشان در آن درس می‌خوانند و چیزهای تازه می‌آموزند. در این مدرسه اما خبری از کتاب و تخته سیاه نیست. هرچه هست کار است و کار و روزهایی که کشدار و طاقت‌فرساست. آنها در خیابان کار می‌کنند، بازی می‌کنند و گاهی می‌خوابند. همان جا قد می‌کشند و بزرگ می‌شوند؛ در خانه‌ای که سقف ندارد.

 

بــــرش

کودکان نامرئی خیابان‌های شلوغ
برای کودکان کار هرجایی از خیابان می‌تواند همه چیز باشد، هم محل کار، هم جای بازی و گاهی خوابگاه. ما از کنار آنها می‌گذریم بدون این که حضورشان را حس کنیم. کودکان نامرئی خیابان‌های شلوغ که کار همیشگی شان سرما و گرما نمی‌شناسد. برای آنها خبری از درس و بازی نیست و هرچه هست، کار است و کار