ماجراهای خانم آقای او
اورثینکینگ در مکتب نسوان!
ریحانه ابراهیمزادگان
شاعر و طنزپرداز
ایام طفولیت، هر نوبه میخواستیم به قسمی از پله استفاده کنیم، بالا برویم یا پایین بیاییم، والده گرامی تذکر میدادند «نردهها را بگیر، سکندری نخوری» میخواستیم پای تلویزیون به عیش و عشرت، پفک نوش جان کنیم، میگفتند «دراز کشیده تناول نکن، بنشین ته گلویت نپرد» یا سوار اتول بودیم دستمان را میسپردیم به باد جاده میگفتند «ناغافل اتول از کناره میرسد دستت قطع میشود!» القصه ترس و دلشوره یار غار والده گرامی بود.
ایام شباب، تازه عروس بودیم با خانواده آقای «او» رفتیم سفر. اواسط راه، ترافیک واقع شد و مسیر مقفل شد. جناب پدرشوهر نزول اجلال کردند به جهت رفع سد و عیوب و مفتوح ساختن راه. زمان گذشت کسالت عارض شد لاکن به هر سیاق راه باز شده جاده به جریان افتاد. هرچه نشستیم از جناب پدرشوهر خبر نشد؛ از شما چه پنهان دل آشوبه گرفتیم. عمه خانم آرام و قرار نداشت. زنجیر اتول از کنارمان میگذشت و جناب پدرشوهر نمیآمد. به آقای او گفت «ابویات ناخوش بود، حکماً قندش افت کرده، پشت بوتهای افتاده بیخبر ماندیم.»
پشت بوتهها نیفتاده بودند و به سلامت برگشتند. ما هم عمری هربار عمه خانم به دلشوره میافتاد آن روز کذایی مرور کرده سرخوش بودیم از این قسم فکر و خیالها عارضمان نمیشود.
چشمتان روز بد نبیند! گذشت و به حول و قوه الهی مادر شدیم. به جهت همه چیز تمام بودن، در مادری هم به قوه سایر امور محوله، ذاتاً مسئولیتپذیر و حواس جمعیم.
آقای پسر باردار بودیم نیمه شب بیخوابی به سرمان میزد تلویزیون یک سریال ترکیهای پخش میکرد، پسرک بینوا حاق زلزله از مادرش سوا میافتد، با گرفتاری و خفت و هزار جور درد و بلا و دلتنگی والده بینوا حال فراموشی و آلزایمر پیدا میکند.
این دلشوره کنج ذهنمان ماند تا یک نوبه آقای پسر خوابیده بود پستچی آمد نامه برساند گفتیم بیاور پس در گفت نمیشود خودت بیا پایین تحویل بگیر. مانده بودیم برویم یا از خیر نامه بگذریم. بغتتاً دلشوره کذایی عارض شد که برویم پایین کاغذ بگیریم تا بیاییم بالا ناغافل زلزله بیاید طفل معصوممان بیپناه میماند... از خیر نامه گذشتیم. از پس 10 سال هنوز نمیدانیم خط و کاغذ از کجا بود!
هرچه گذشت این فکر و خیالها شدت گرفت. آنقدر که به خودمان میآمدیم میدیدیم فکر و خیال نمیگذارد بخوابیم.خاله خانم یادمان داده بود هرنوبه فکر و خیال کثرت گرفت برای فرار از منفی بافی، در خیالت اتاق و مطبخ به اثاث خیالی ملبس کن یا داستان کتابی که اخیراً تورق کردهای مرور کن، لاکن پدیده اورثینکینگ یا همان فکر و خیال بیدین و ایمان لامذهب یک جوری ذهن آدم مشوش و مسموم میکند که پسله همان هم کله آدم داغ کرده خواب از سرمان میپرد.
القصه فکر و خیال خاصیت نسوان است. آدم هرچه مسئولیتپذیرتر باشد دلش بیشتر شور میزند. بیخود نیست اورثینکینگ ما از قاطبه نسوان، به قوت سایر خصایص، متمایز است!