هنر، آینه زندگی (بخش آخر)

محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

گفتیم زندگی، در آینه هنر نمایان می‌شود و هنر، آینه زندگی است! یعنی چه؟ آیا هنر، فقط باید بازتاب زندگی باشد؟ آیا هنر، چهره‌ای دیگر ندارد یا نمی‌گشاید؟! اگر زندگی ملاک نباشد، هنر بی‌موضوعیت است؟! فقط در پرتو زندگی می‌تواند باشد؟! اگر غیر آن مد نظر باشد، امکان آن محال است؟! اگر زندگی، وقایع اتفاقیه باشد، یعنی هر آنچه که در مقابل چشم ما رخ می‌دهد، آری. اما نه فقط!! هنر، بازتاب درون و حقایق ذهنی و تخیل هنرمند هم هست! یعنی، عالم شخصی و خصوصی ذهن و ضمیر هنرمند را هم منعکس می‌کند! آنچه شامل آرزوها، ناکامی‌ها، قصد‌ها و نیت‌ها، چشم اندازها و خلاصه هر آنچه به دید و خواست و نگاه و توقعات هنرمند باز می‌گردد، با هنر منعکس و بازتاب می‌شود! پس اگر هنر، بیرون را بنماید، زندگی و اگر درون را بنماید، خود هنرمند را بازمی‌تابد! در هر دو حال، آینه زندگی است! زیرا مگر درون، بیرون و به غیر از زندگی است؟! عالم درون هنرمند هم جزئی از زندگی او و او و درونش هم، مانند همگان، جزئی از زندگی و جزء زندگی است! حال کدام مهم‌تر است؟! اینکه هنر از زندگی مرئی، که همه در آن مشترکند بگوید یا از زندگی شخصی و درونی؟! سبک‌های رئالیستی، بیشتر ناظر به بیرون و احوال و اتفاقات عمومی و مرئی است اما سبک‌های ایده‌آلیستی، سوررآلیستی، امپرسیونیستی و... ناظر به نگاه و نظر و توقع هنرمند است و بیشتر جنبه روانشناختی دارند! اگر هنرمندی بدبین و شکاک باشد، در همه موارد فوق، بدنمایی می‌کند! نظر منفی و نگاه تاریک خود را در همه عرصه‌های هنر، نشان می‌دهد! همه چیز را به باد انتقاد و شکایت و حتی تمسخر می‌گیرد! از همه چیز ناراضی و ناخشنود است! همه چیز را معیوب و مخدوش می‌نماید! پیرما گفت «خطا بر قلم صُنع نرفت / آفرین بر نظرِ پاک خطاپوشش باد!»
اگر در سبک رئالیسم کار کند، همه ضعف‌ها، نقص‌ها، تاریکی‌ها، دردها، محرومیت‌ها و کم و کاست را نشان می‌دهد و اگر از خود بگوید، غم‌ها، غصه‌ها، شکست‌ها، ناکامی‌ها و رنج و حرمان را می‌نماید! چرا؟ چون خودش را نشان می‌دهد! چه بیرون و چه درون، خودش را حکایت می‌کند. اگر از بیرون بگوید، حضورش در بیرون را به خامه هنر می‌گوید و اگر از درون بگوید، خودش را ارائه می‌کند. پس...؟ پس اینکه در این صورت، هنر به‌جای اینکه آینه زندگی باشد، آینه هنرمند است! خیلی مشقت دارد که هنر بتواند آینه زندگی باشد! مادام که پای هنرمند در میان است، هنرمند آینه خود است و خود را می‌نماید.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
اگر هنر بخواهد آینه زندگی باشد، هنرمند باید از میان برخیزد! آیا ممکن است؟ چگونه؟ اگر هنر را در حد روایت هم تقلیل دهیم، هنرمند، فهم و دید و نظر خویش را روایت می‌کند و این باز هم خود روایی است. بازهم پای هنرمند وسط است! باز هم هنر، آینه هنرمند شده!!! خب بالاخره چی؟ مگر هنر، از هنرمند جداست؟ هنر، به دست هنرمند است و هنرمند، هر طور بخواهد دست می‌چرخاند و هنر، تقدیری است که هنرمند تعیین می‌کند! غیر از این است؟! آری همین است! ولی... ولی چه؟ ولی اگر هنر، فعل هنرمند باشد، آنطور است! فعل هنرمند؟! چه می‌گویی؟ مگر فعلِ غیر او باید باشد؟! اصلاً این چه حرفی است؟! اگر یک عرصه را در نظر آوریم که انفعال، پسندیده باشد، آن همان عرصه هنر است! اگر هنرمند، آینه غیر خود باشد، هنرش، روایت حقیقت است!
و آن غیر خود هم، غیر غیر خداست! هنر، قیامت است! نهایت هنر و تعالی و تقدّسَش، آن است! باید قبل از قیامت کبری، قیامت به پا کند. باید حقایق را بنماید و عریان کند. حقایق واقعی نه مِن عندی! چگونه؟ این خزعبلات چیست؟! قیامت به پا کند یعنی چه؟ اصلاً قیامت چه هست که به پایش کند؟! همین است دیگر! نقد و نفی هنر در این مقام، مایه ابتذال و خودنمایی آن و آینگی هنرمندش
 می‌شود! مگر قیامت، سرانجام خلقت نیست؟ مگر آنجا روز حساب نیست؟ برای حسابرسی باید موضوع حساب، معلوم باشد!
اینکه حساب چه را به جا می آورند! برای آن، همه آنچه را به حساب آمده به نظر می‌آورند؛ با صدا و تصویر، حتی زمان و مکان آن را. خب این حقیقت قیامت است. وجود و عملکرد انسان‌ها، به مثابه هنری است که در نقد خالق قرار می‌گیرد و هر کس، یک نمونه هنری است که باید در ترازوی نقد الهی که سراپا عدل است، قرار گیرد و تقبیح و ستایش شود! هنر پیش از قیامت، باید چنین باشد. باید قیامت کند! باید آینه حقایق باشد. این بالاترین مقام و جایگاهی است که می‌توان برای هنر، تصور نمود. ساحات دیگر، ساحات دون هستند. هنر، به غیر این، تخدیر است! تخدیر، آرامش دروغین است. آرامش، ضروری زندگی و انسان است. اما دروغینش، خود، ضد آرامش است. فریب و دروغ آرامش است و فریب و دروغ، برهم زننده آرامشند! هنر، اگر قیامت نباشد، تخدیر است و تخدیر، آرامش دروغین است. چگونه هنر، قیامت می‌شود و قیامت می‌کند؟! این‌گونه که هنرمند، آینه خدا شود!
 صرفاً منفعل در برابر او! اگر هنرمند، آینه خدا شود، هنر، قیامت می‌شود! قیامت می‌کند. هنر، مگر نه اینکه اثر هنرمند است؟ هنر، آنگاه قیامت می‌کند که هنرمند، قیامت شده باشد. هنرمندی که آینه خداست، قیامت می‌کند و هنری که روایت خداست، قیامت است.
در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند/ آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

 

جستجو
آرشیو تاریخی