ارزیابی جایگاه دکتر رضا داوری اردکانی در جغرافیای فکری ایران در آستانه نودمین سالروز تولد او

اندیشمندی که نگهبان میراث فکری ما شد

۱۵ خرداد سال ۱۳۱۲ روز تولد دکتر رضا داوری اردکانی است و این‌ روزها که در آستانه سالروز ۹۰ سالگی او قرار داریم فرصت خوبی است که با نگاهی به آرا و آثار او، از ۵۰ سال فعالیت اندیشه‌ورزی استاد ارزیابی داشته باشیم. توجه دکتر داوری به «میراث فکری ما» به‌رغم اینکه در برخی از موارد قابل نقد است اما کوشش قابل توجهی است؛ به خصوص درباره آغاز و بامداد فلسفه اسلامی که «فارابی» است و ما متأسفانه به آن بی‌توجه هستیم.

دکتر قاسم پورحسن
استاد فلسفه دانشگاه علامه‌طباطبایی

از ابتدای دهه سی شمسی و شاید از زمانی که مرحوم یحیی مهدوی توجه جدی به ابن‌سینا داشت، متفکران ایرانی کوشیدند تا میراث ایرانی- اسلامی را مورد توجه قراردهند. دکتر داوری ‌هم از جمله اندیشمندانی است که با تأسی از یحیی مهدوی، توجه جدی به فارابی را در دستور کار قرار داد. آن زمانی که او علاقه‌مندی‌اش را به فارابی نشان می‌داد ما در این حوزه کار با اهمیتی در ایران نداشتیم و عمده پژوهش‌های ما در مورد فارابی از سوی مستشرقان و محققان عرب صورت گرفته ‌بود. از طرفی دیگر، دکتر داوری با مرحوم احمد فردید که نگاه نقادانه‌ای به غرب داشت در ارتباط بود و اینچنین در حلقه اندیشمندانی می‌نشست که نگاه انتقادی به غرب داشتند.

نگاه داوری به فلسفه اسلامی
معتقدم که نگاه دکتر داوری به سنت اسلامی از جهتی قابل نقد و از جهتی تمجید برانگیز است.دیدگاه قابل دفاع و البته مهم او این است که به فلسفه اسلامی به مثابه یک تفکر مستقل می‌نگرد، اما دیدگاه قابل نقد او که در لابه‌لای آثارش به چشم می‌خورد و دقیقاً در تناقض با نگاه اولیه او قرار می‌گیرد این است که تا حدی فلسفه اسلامی را در ذیل فلسفه یونان می‌بیند و به تعبیری یونان را طلوع و فلسفه اسلامی را نیمروز آن تلقی می‌کند. اما با این حال، مجدداً در کتاب «فارابی» عنوان می‌کند که در بعضی از مباحث مانند بحث «فیلسوف» و «نبوت» فارابی دیدگاه مستقلی عرضه کرده است.
 
خوانش داوری از توسعه
دکتر داوری در دوره اول فکری خود یک نگاه انتقادی جدی به تفکر اروپامحوری و نگاه غربی دارد اما این دیدگاه به تدریج در سیر تفکر او کمرنگ می‌شود. این کمرنگ شدن را می‌توانیم حتی امروز در خوانش او از توسعه ببینیم. از دیدگاه داوری، توسعه یعنی مغرب‌زمین و ما با رویکرد‌های متنوعی از توسعه روبه‌رو نیستیم.
معتقدم این استدلال او تا حدی تناقض‌آمیز است؛ چرا که اولاً به نظر می‌‌رسد داوری دیدگاه اول خود را تعدیل کرده و معتقد است که توسعه همان اتفاقی است که در غرب رخ داده است.‌ این نظر از حیثی درست است، یعنی هر کشوری که بخواهد واجد توسعه باشد، راهی غیر از عقلانیت، رنسانس فکری، روشنگری و آزادی ندارد.اما همه این مفاهیم قابل‌بحث است؛ یعنی این‌گونه نیست که ما عقلانیت را عین همان عقلانیتی که در غرب اتفاق افتاد، تعریف‌ کنیم.
داوری در دوره اول سیر فکری خود، تحت‌تأثیر متفکرانی چون مرحوم فردید، نگاه انتقادی به غرب ‌داشت و معتقد بود که غرب یکپارچه است و اگر بخواهیم امری مانند «تکنولوژی» را از آن اخذ کنیم باید مقهور فرهنگ‌اش شویم، که البته این دیدگاه او قابل نقد است.
اما دیدگاه امروز او به غرب هم از این حیث قابل نقد است که معتقد است توسعه در تاریخ غرب اتفاق افتاده است. این در حالی است که توسعه یک فرایندی مبتنی بر سنت، فرهنگ، پیچیدگی تاریخ، زیست و اخلاق یک جامعه است و این‌گونه نیست که ما با یک الگوی واحدی در باب پیشرفت اقتصادی روبه‌رو باشیم؛ از همین رو، در 10 سال اخیر، عمده جوایز نوبلی که در حوزه اقتصاد و توسعه اعطا شد بر «اقتصاد رفتاری» تأکید داشت.

 در نگاه داوری «نظام دانایی» تابعی از «نظام قدرت» است!
دکتر داوری بحث‌هایی را درباره علم، علوم‌انسانی و علم دینی مطرح‌ می‌کند که این بُعد از تفکر او هم قابل تأمل است. او، نخست معتقد بود که مسأله علم با الگوی خطی ناسازگار است، یعنی هر جامعه‌ای می‌تواند علم مقتضای خودش را سازمان دهد و «علم» را شراکت و سهیم شدن متفکران آن جامعه تعریف می‌کرد.
اما بعد از اینکه تعریف او از علم، در جامعه ما به نحو نادرستی تحت عنوان «علم دینی» و «علوم انسانی اسلامی» فهم شد (که من نگاه انتقادی زیادی به این رویکرد او دارم اگر چه اصل آن را از حیث ذات محال نمی‌دانم) دو دیدگاه مطرح کرد؛ دیدگاه اول او این بود که ابتدا جامعه باید «جامعه خوب»باشد بعد به دنبال «علم خوب» برود؛ که دیدگاهی فوکویی است. در اندیشه فوکو «نظام قدرت» مسلط و «نظام دانایی» تابعی از آن است. این در حالی است که در وضعیت کنونی هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بیرون از نظام ‌دانایی «نظام قدرت» شکل دهد و اتفاقاً نادرستی و ناکارآمدی برخی نظام‌های قدرت به این دلیل است که بیرون از نظام دانایی، صاحب نظام قدرت شده‌اند. بنابراین، نمی‌توان تهی از نظام دانایی، «قدرت» یا «جامعه‌» را شکل‌ داد و بعد به تدریج به دنبال «نظام دانایی» متناسب با آن گشت؛ این نکته‌ای است که اختلاف‌نظر من با دکتر داوری است.
 در دیدگاه دوم، دکتر داوری به درستی عنوان می‌کنند چیزی را که ما تحت عنوان «علم دینی» ادعا می‌کنیم، ممکن ‌نیست. این تصور که تمامی علوم‌انسانی کنونی سکولار هستند و باید آن را دور ریخت و از نو علمی را تأسیس کرد؛ نمی‌تواند قابل تحقق باشد.
 
داوری، علم را پدیده‌ای غربی می‌شمارد
دیدگاه دکتر داوری در مورد علم همانند نگاه او به توسعه است. او معتقد است علم همانی است که در غرب سر برآورد. در این موضوع هم، من با او اختلاف‌نظر دارم و معتقدم که هر جامعه‌ای که کوشش فکری را آغاز کند و در علم سهیم باشد، می‌‌تواند در به ظهور رساندن علم کمک کند؛ همان‌طور که فارابی، ابن‌سینا و ابوریحان در علم شراکت داشتند و به علم کمک کردند و آن را ظهور دادند و تلاش آنان به نام «تمدن اسلامی» شناخته شد. بنابراین معتقدم اینکه تصور کنیم «علم» پدیده‌ای غربی است؛ نادرست است.
گرچه فکر می‌کنم انتقاداتی به برخی دیدگاه‌های دکتر داوری وارد است اما بحق او در نیم قرن اخیر در قامت یک متفکر ظاهر شد و سهم مهمی در تولید فکر ایران داشت.

 

بــــرش

انتقاداتی که به تفکر داوری وارد است

نگاه داوری به سنت اسلامی از جهتی قابل نقد و از جهتی تمجید برانگیز است.دیدگاه قابل دفاع او این است که به فلسفه اسلامی به مثابه یک تفکر مستقل می‌نگرد. اما دیدگاه قابل نقد او این است که تا حدی فلسفه اسلامی را در ذیل فلسفه یونان می‌بیند. گرچه انتقاداتی به برخی دیدگاه‌های دکتر داوری وارد است اما بحق او در نیم قرن اخیر در قامت یک متفکر ظاهر شد و سهم مهمی در تولید فکر ایران داشت.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و نود و چهار
 - شماره هشت هزار و صد و نود و چهار - ۰۶ خرداد ۱۴۰۲