هنر، نمایش زندگی
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
گفتیم هنر، نمایش زندگی است. هرآنچه بشر، در زندگانیاش با آن مواجه است، هنر واگویه میکند! انسان را به خودش مینماید. اگر آدمی تصویری از خود ببیند، چه میشود؟ اصلاً آیا آدمی خود را مشاهده میکند؟ ما فقط غیر خود را میبینیم و خود را نمیبینیم! از مشاهده غیر، به مناظره با او میپردازیم. اصلاً با خود گفتوگو نداریم! ما با چه چیز گفتوگو داریم؟! با آن کس که میبینیمش! پس مشاهده، مقدم بر مناظره است. اگر چیزی را ببینیم، به آن متوجه و راغب میشویم و گفتوگو نتیجه آن میشود! ما با همه آنچه میبینیم، گفتوگو داریم غیر از خودمان.
با خود، گفتوگو نداریم! حتی بیشتر دوست داریم با ما گفتوگو بشود! یعنی میخواهیم دیده شویم. به چشم آییم. حتی در حالت ایدهآل، دیگران را شگفت زده کنیم تا به ما جلب شوند و گفتوگو کنند. یعنی تلاش عمده و خواسته اصلی ما، دیده شدن است! مشاهده شویم! و برای این کار، همه کاری میکنیم! در ذهن دیگران مینشینیم و از آنجا به خود مینگریم. اینکه اگر چنین کنیم و چنان، بیشتر مشاهده میشویم و بیشتر دیده میشویم!
توهم خودبینی، هرچه بیشتر ما را به خود مشغول میکند و همین موجب دوری ما از خودمان میشود! برای آنکه به خود آیی، باید از خود بیرون روی! و از بیرون به خود بنگری. ما همیشه در خود، به خود مینگریم و این فقط، خود مشغولی است. هرچه بیشتر به خود پرداختن است. خود پردازی، با در خود فرورفتن متفاوت است. خود پردازی، تحسین و تمجید خود است. خودی که پر از نقص است و از نقایص، تهی نیست. خود پردازی، همان خود خواهی است و خود خواهی، مشغولیت با خود و تحسین و پسند خود است!
اگر ما از خود برویم و آنگاه به خود آییم، شاهد نواقص خود میشویم! چگونه از خود برویم؟ با این گمان که آیا «من بیعیبم؟» همین که در خود شک کنی که نقصی هست، در راه از خود رفتنی! و این آغاز کمالجویی و کمال پویی است! باید بتوانیم خود را مشاهده کنیم و این جز با رفتن از خود و فاصله میسر نمیشود. رفتن از خود، مهاجرت است نه ترک خود! مهاجر، برای پیدا کردن میرود نه برای گم کردن.
مهاجر، چیزی را گم نمیکند. بلکه بیشتر پیدا میکند! افقها و سرزمینهای جدید و تازهتری را مییابد و این یافتن، برای تکمیل است. تکمیل آنچه هست. اگرچه بعضی اوقات، تکمیل، بازسازی و حتی نوسازی در پی دارد. بازسازی و نوسازی، همان حقیقتی است که در اختیار بوده است.
همه این کارها برای پیدا کردن خود است نه گم کردم آن! ما باید خود را پیدا کنیم! مگر گمش کردهایم؟ آری! مادام که به پسند و تحسین خود، فقط مشغولیم و به آن میپردازیم، خــــود را گــم کــردهایــم! زیــرا از حــقیـقــت که تــکــمیــل و تـــکامــل خویش است دور و به توهم بهترین بودن و گیر افتادن در آن، سقوط کردهایم! حقیقت این است که ما هیچگاه بهترین نیستیم و نمیتوانیم که باشیم! اگر اینگونه باشیم دیگر تکامل و کمال مسدود و منتفی است! اندیشه کمال جویی، با مشاهده نقص و نواقص آغاز میشود. اصلاً خود پسندی، ندیدن خود است! و آغاز گمگشتگی! جالب است «پسند»، نتیجه مشاهده است.
باید ببینی تا بپسندی! چگونه خود پسندی، ندیدن خود است؟! کسی که نواقص خود را نمیبیند، خود را ندیده است! پسند خود، غفلت از نواقص است! غفلت از نواقص، ندیدن خود است. چون محاسن، در دیگران هم بیش و کم هست! دیدنشان در خود، امنیت خاطری برای دور نیفتادن از قافله است! در حالی که برتری با رفع نواقص است.
مادام که در خود گم شدهایم، از خود خبر نداریم. از محاسن و معایب خود، بیخبریم. زیرا مست و مدهوش و یا گرفتار خودیم! باید از خود برویم تا آن را پیدا کنیم. هجرت از خویش، ترک خویش نیست! یافتن خویش است!
باید از خود فاصله بگیری تا بتوانی بیابیاش. برای یافتن، اول باید ببینیاش. مشاهدهاش کنی! چگونه خود را مشاهده کنیم؟ با شک در خود! شک در خود؟! آری شک در اینکه من کامل و ایدهآل هستم! اگر در این شک کنی، خود را مشاهده میکنی. مشاهده با دیدن فرق دارد. مشاهده، دیدن اختیاری است و دیدن اختیاری، دقت به همراهش است.
دیدن، کارکرد جبری چشم است. اما مشاهده، به کار گرفتن چشم، برای دیدن امور مطلوب و منتخب است. چرا هنر جذاب است؟! چون عرصه دیدن است. دیدن مطلوب و معهود! یعنی مشاهده! در هنر، آدمی به مشاهده همه چیزهایی که ندیده، مینشیند همه چیزهایی که در زندگی و حول و اطراف ما هست و ما هر روز آنها را میبینیم و درواقع نمیبینیم! دیدن، فهمیدن است! هرآنچه نفهمیدی، درواقع ندیدی! با هنر، ما به دیدن همه آن چیزهایی که ندیدیم موفق میشویم.
دیدنی جذاب و مطلوب. اگر بشر معجزه داشته باشد، آن هنر است! درمعجزه، عجز دیگران درانجام کاری محال یا ناممکن، به صورت فوری و ناگهان، به اثبات میرسد. در هنر هم، عجز دیگران در انجام آن مشهود است و سرعت تأثیر آن هم از علم و فلسفه، بیشتراست. پس هنر، معجزه بشری است. این خاصیت بلا تردید هنر است. اگر زندگی در آن دیده شود، نواقص، مشهود و کمال، معلوم میشود! هنر، نمایش زندگی است.