جنون در نمایشگاه کتاب
حاتم ابتسام
پژوهشگر حوزه نشر
در عربی ضربالمثلی است که میگوید: «المسافر کالمجنون؛ مسافر همانند دیوانههاست.» به نظر من یکی، که خیلی هم حرف با ربط و پختهای است و هر کس مسافرت دور و دراز رفته باشد، میداند همین که آدم بارش را از مبدأ میبندد، چه در مسیر و چه در مقصد، مثل بچهای که وسط شلوغی بازار مادرش را گم کرده، گیج میزند.
باید ضربالمثلی بسازند از اوضاع ناشران در چند روز نمایشگاه کتاب که مضمونش همین باشد. چیزی در مایههای «نمایشگاه کتاب برای ناشران مستی و جنون میآورد.» چیزی که توضیح بدهد، ناشران در روزهای نمایشگاه دیوانهاند و مثل مشتخوردهها به خودشان میپیچند، نه بهخاطر هول و ولای برپایی و چیدمان غرفه و فروش و مشاوره و ارتباط گرفتن و اینها! بلکه در تلاطم دریای مواج نمایشگاه چیزهایی میبینند و لمس میکنند که گیجی میآورد. مثلاً دیدن همصنفانی که از اساس بر طریق دیگری میتازند؛ دیدن خیل آدمهایی که از تو به کاری که میکنی بیشتر محیط و مشتاقاند و آمدهاند دنبال کتابهایی که تو یا آنها را درآوردهای یا قرار است بعداً تجدید چاپشان کنی یا بهترش را آماده کنی! نقد میشنوی، گلایه و غر تحمل میکنی، اظهار محبت میبینی، آدمهای تازه و قدیمی زیارت میکنی و تنت را حسابی به آب دریایی میزنی که فکر میکردی وسطش قرار داشتی.
همه اینها نشان میدهد نمایشگاه کتاب برای ناشرجماعت فقط فروشگاه نیست. الان هم بنا دارم روی این نکته پافشاری کنم که بیاییم «نمایشگاه کتاب» را به «رویداد فروش فصلی کتاب» کاهش ندهیم.
باور دارم که نمایشگاه کتاب فقط جای عرضه و خرید کتاب نیست. نباید این گردهمایی درشت و پرجزئیات را تا حد روزبازاری که تازهفروشان در آن بساط کردهاند، پایین بکشیم. کتاب چه تازه چه نایاب، از غیر نمایشگاه هم پیدا میشود؛ ولی دیگر امورات جز در این برنامه در دسترس نیست. همین دیدار تازهکردنها با اهالی نشر، چاقسلامتی با خوانندگان حرفهای، نشستهای ریز و درشت کتابی و نشری، کارچاقکنیهای سرپایی، آشناییهای هولهولی، سردرآوردن از خط و ربط نشرها و نویسندهها و ارگانها، تعارف وعدههای سرخرمنی و هزار تا اتفاق کتابی پیدا و پنهان دیگر است که اساس نمایشگاه کتاب بر آن استوار شده.
نمایشگاه کتاب و جو سوار بر آن توان دارد: نشری را از زیر خاک بیرون بکشد، جوان نورستهای را پر از رؤیای نوشتن کند، مخاطبی را سر ذوق خواندن کرورکرور کتاب بیاورد، نویسنده کهنهکاری را دوباره مبتلا کند و روحی تازه در رگهای کتاب و کتابخوانی بدمد.
کتابخوانها با دیدن نمایشگاه کتاب و جو در جریان آن چیزهایی دستگیرشان میشود. همین که میبینند این همه آدم و دم و دستگاه با این شوق و شلوغی دور کتاب میچرخند، برایشان معنای واقعیبودن کتاب و کتابنویسی و کتابخوانی را روشنتر میکند. بهتر درمییابند جای درستی از زیست فرهنگی ایستادهاند. اینجاست که درک میکنند نمایشگاه کتاب فقط جای خرید کتاب نیست، جای جنون و عشقبازی با کتاب است.