سینما حقیقت، سینما چشم
احسان مفیدیکیا
منتقد
«در ساعاتی اینچنین،
آدمی برمیخیزد تا خطاب کند،
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را...»
وقتی این اشعار را از جیب مایاکوفسکی جوان در میآوردند، او با شلیک یک گلوله به زندگیاش پایان داده بود، «شاعر پرآوازه کشور شوراها» در آثار آیندهگرایانهاش طرحی نو و بدیع درانداخته بود و میخواست هنر را با زندگی درآمیزد، همین نوع نگاه ساختارشکنانه او مورد توجه هنرمندان آن روز شوروی هم قرار گرفت و فوتوریسم خاص او الهامبخش خلق بسیار از آثار هنری شد. یکی از برجستهترین این هنرمندان دنیس آرکادیوویچ کوفمن بود. او زاده ناحیه لهستانی امپراطوری روسیه و رشد یافته در سن پترزبورگ و به شاعری، روانشناسی و پزشکی علاقه داشت، اما ما امروزه کوفمن، یا آنطور که خودش دوست داشت صدایش کنند «ژیگا ورتوف» را با فیلمهای مستندش میشناسیم. او که علناً خود را متأثر از مایاکوفسکی میدانست، در فیلمهایش سعی بر شکستن قواعد مرسوم فیلمسازی و مونتاژ داشت و میخواست همانطور فیلم بسازد که مایاکوفسکی شعر میسرود.
در 1917، وقتی انقلاب بلشویکها، امپراطوری تزارها را به زیر کشید، ورتوف جوان به کمیته سینمای مسکو پیوست و تدوینگر«اخبار سینمایی هفتگی» شد. داستان از این قرار بود که یک قطار هر هفته ماحصل کار ورتوف و دوستانش را که نتیجه تدوین فیلمهای خام از وضع بد اجتماعی مردم آن روز روسیه بود، به خطوط جبهه یا شهرها و روستاهای دور میبرد، تا خلق آن روز شوروی را در راه تحمل رنجها و مبارزه متحد کند.
سینمای آن روز دنیا بیشتر متمایل به فیلمهای دراماتیک غربی بود اما ژیگا ورتوف این را یک تهاجم فرهنگی میدانست و سعی داشت تا فیلم مستند سوسیالیستی را جایگزین آن کند.«سالگرد انقلاب»، «تاریخ جنگ داخلی» و چند اثر دیگر ماحصل تلاش او در همین سالها بود، آثاری که در آن به جای سنت مرسوم تئاتری، مسأله مستند کردن حقایق عادی زندگی هدف بود. ورتوف در همین دوران شروع به مباحثات جدلی و صدور بیانیههای تند و تیز کرد تا بتواند نظرش را در فضای فیلمسازی آن روزگار به کرسی بنشاند. او میگفت: «فیلمساز باید به چشم کامل مسلح شود و خود ابزار دیدن و نظم دادن به زندگی مرئی شود.»
در 1922 لنین جمله تاریخیاش را در باب سینما گفت: «سینما برای ما از همه چیز مهمتر است.» و البته منظورش از سینما همان فیلمهای خبری بود که واقعیت شوروی را منعکس کند. از این رو به چنین آثاری در آن روز «فیلمهای لنینی» گفته میشد. کمی بعد، یعنی در ماه مه همان سال مجموعه مستند «سینما حقیقت» یا به بیان ورتوف «کینو پراودا» شروع به تولید و پخش کرد و این تا 1925 به طول انجامید. مجموعهای که تا امروز هم یکی از برترین آثار کلاسیک سینمای مستند است و از آن مهمتر توانست به لحاظ تئوریک پایهگذار نسلی از مستندسازان بعد از خود باشد.
این مجموعه حاصل تلاش «شورای سه نفره» شامل ورتوف، برادرش میخائیل به عنوان فیلمبردار و همسرش در مقام تدوینگر بود. بویژه میخائیل کوفمن همیشه و هرجا با دوربینش حاضر بود، انگار که دیگر نمیتوانست بدون دوربینش زندگی کند، به قول خودش: «زمانی که چیزی را بدون دوربین میدیدم برایم زیبا نبود.»
در واقع سینما حقیقت میخواست درام را در «حقایق عادی زندگی» ببیند و آیینه زندگی روزانه مردم کوچه و بازار باشد. همین رویه بعدها شورای سه نفره را به «سینما چشم» یا کینوکی رساند. مجموعه مستندی که در آن پایه و اصل «درک سینمایی از جهان» و دوربین فیلمبرداری به مثابه یک چشم مسلح بود. در این نگاه تازه سند جای میزانسن را میگرفت و به جای صحنههای تئاتری، متن زندگی به تصویر کشیده میشد.
همین رویه چراغ راه ورتوف و بسیاری دیگر پس از او شد.
ادامه دارد...