جلوتر از زمان
حسام آبنوس
روزنامهنگار
دنبال کتابی میگشتم. قبل از هرجا فروشگاههای اینترنتی کتاب را میگردم بعد سراغ کتابفروشیها میروم. در واقع اگر کتابی در فروشگاههای اینترنتی ناموجود باشد بخصوص اگر چند سالی از زمان انتشارش گذشته باشد این معنا را دارد که در کتابفروشیها هم توفیقی کسب نمیکنم. برای همین وقتی هم قرار است سراغ کتابفروشیها بروم پا به هر کتابفروشی و مغازهای نمیگذارم. آنهایی که بیشتر هدیهفروشیاند یا فقط پرفروش میفروشند. آنجاها چیزی کاسب نیستم. برای همین سرعتم بیشتر میشود. چون بسیاری خودبهخود از مسیر جستوجویم کنار میروند. اما این بار بخت یارم بود و کتابی را که میخواستم در فروشگاه اینترنتی ناشر یافتم ولی از آنجا که من خیلی اهل خرید اینترنتی نیستم مگر اینکه پای تخفیف یا بعد مسافت در بین باشد، با خودم گفتم فردا سراغ کتابفروشی ناشر در راسته انقلاب میروم و کار را تمام میکنم. صبح وقتی وارد شدم و اسم کتاب را بردم یکی از فروشندهها گفت: «موجود نداریم. پیدا نمیشود، مگر اینکه در دستدوم فروشیها پیدایش کنی...» تعجب کردم. گفتم: «ولی داخل سایت خودتان زده دو عنوان در انبار موجود است.»
همکار دیگری برگشت سمتش و گفت: «توی سایت زده موجود است...»
همان نفر اول مجدد گفت: «دوباره اسم کتاب را میگویی؟» بعد از اینکه اسم کتاب را گفتم، عذرخواهی کرد و گفت: «اشتباه شنیدم. فکر کردم کتاب دیگری را دنبالش هستید. الان میگویم برایتان بیاورند.»
تا کتاب را بیاورند با همان نفر دوم سر حرف را باز کردم. گفتم: «چرا بعضی کتابهایتان را تجدید چاپ نمیکنید؟ ناشران دیگر هم همین وضعیت را دارند، چرا بعضی کتابهایشان را دیگر منتشر نمیکنند؟»
گفت: «بعضی وقتها کتابی زمانی که منتشر میشوند فهم نمیشوند. باید زمان بگذرد تا مردم پی به اهمیت آنها ببرند.» مثالی زد از یکی از گفتارهای یک فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی و گفت: «این کتاب در دهه هفتاد وقتی ترجمه و منتشر شد هیچ کس سمتش نرفت. با اینکه مترجم خوبی هم آن را ترجمه کرده بود ولی همینطور ماند روی دست ناشر. ولی امروز ترجمههای مختلفی از آن دست به دست میشود و طرفدار دارد.» با خنده گفت: «انگار بعضی کتابها از زمانه جامعه جلوترند و انتشارشان درست نیست. برای همین باید صبر کرد تا وقتش برسد.»
برایم نکتهای که گفت جالب بود. اینکه انگار روح زمانه تعیین میکند که چه کتابی در چه زمانی باید خوانده شود. انگار آگاهی پشت پرده نشسته و خود هر زمان مناسب بداند رخ نشان میدهد. آن آقا، کتاب کمحجم و لاغری را که قیمت پشت جلدش پنج هزار تومان بود، تحویلم داد. از آنجا که کتاب برای نشر خودشان بود، چند درصد هم تخفیف داد و با چیزی کمتر از پنج هزار تومان از کتابفروشی خارج شدم، ولی هنوز جملهای که آقای کتابفروش با لبخند بهم گفته بود در ذهنم بود که «انگار بعضی کتابها از زمانه خودشان جلوترند.»