فضایمجازی
یادی از حمید سمندریان به بهانه سالروز تولدش، یادداشت طنز عباس حسیننژاد با محور صفت قشنگ، یادداشت تأملبرانگیز یک نویسنده درباره تجربه انتظار پشت اتاق آیسییوی طلبه مضروب سجاد جهانگیری، عادیترین کار ممکن از نگاه پرواز همای بخشی از فعالیت اهالی فرهنگ در فضای مجازی است که برشهایی از آن را در ادامه میخوانید؛
یاد روز
فاصله میان نهم تا دوازدهم اردیبهشت، معمولاً متعلق به حمید سمندریان است. از سالروز تولد تا روز معلم، اهالی تئاتر با انتشار خاطره یا تصویری از استاد سمندریان که خیلیها او را بزرگترین معلم بازیگری ایران میدانند، یاد میکنند. حمید سمندریان با اجرای نمایشهایی همچون «مردههای بیکفن و دفن»، «لئوکادیا»، «ازدواج آقای میسیسیپی»، «ملاقات با بانوی سالخورده»، «بازی استریندبرگ»، «کرگدن»، «باغوحش شیشهای»، «اشباح»، «دوزخ»، «مرغ دریایی»، «دایره گچی قفقازی» و... یکی از هنرمندان بزرگ تئاتر کشورمان است و بسیاری از بازیگران سرشناسمان به طور مستقیم و غیرمستقیم شاگرد او بودهاند.
قشنگیها از نگاه یک طنزنویس
عباس حسیننژاد نویسنده کتاب «مناجاتنامه» متنی طنز را با محوریت کلمه «قشنگ» در صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشته که برشهایی از این متن مربوط به همین کتاب است. او در این متن 10 بندی آورده است: تا چشم کار میکند چشمهای قشنگ توست که جنون ما را توسعه داده/ وقتی برخی آدمها برا ی انتصاب شایسته کسی پیام میدهند و تبریک میگویند قشنگ معلوم میشود که آن انتصاب چقدر ناشایسته بوده!! با تشکر از همه عزیزانی که صندلیهای قشنگی را با صلاحیت کامل تصاحب کردهاند!/ خدایا دستهای کوتاه ما را به آن خرماهای قشنگ برسان!/ خدایا، ما را شکار چشمهای قشنگ خودت کن! و...»
روایتی از پشت در آیسییوی طلبه مضروب
محمدرضا جوان آراسته نویسنده و مدرس ایرانی از تجربه انتظار پشت اتاق آیسییوی طلبه مضروب سجاد جهانگیری نوشته است که بعد از تصادف با چاقو به او حملهور شدند. او در بخشی از این یادداشت آورده است: «عکسها را توی ایتا نگاه میکنم. یک تیباست که همان اولهای خیابان صفائیه قم، جدولکشی جوی را رد کرده و آمده وسط پیادهرو ایستاده. عکس بعدی یک عمامه است روی زمین و یک کیف سیاه طرح چرم هم کنارش. عکس بعدی توی آمبولانس است و کسی که صورتش زیر دستگاه اکسیژن و لباسش خونی است. جزئیات البته بیشتر از چیزهایی است که توی عکسها دست به دست میشود. من پشت در آیسییو میفهمم چاقو رگ گردن را بریده، مری را هم بریده، پهلو را هم دریده، به ششها هم آسیب زده. توی تلفن به پدرش میگویم عمل خوب بوده، سطح هوشیاری پایین است، سجاد بیهوش است، منتظریم تا ببینیم چه میشود. این «منتظریم» را تا غروب به صد نفر دیگر میگویم.» او در ادامه این متن نوشته است: «دکترش را در رفت و آمدهای بین سالنها گیر میآورم و از حال سجاد میپرسم. میگوید عمل خوب بوده، الان توی مرحله بحرانی هستیم، باید ببینیم بدن چه جوابی میدهد. این بدنی که میگوید، منظورش همان سجادی است که تازه از مشهد آمده قم و همین تازگیها خانه ما بود و من بهش میگفتم همان مشهد میماندی قم مگر چه خبر است که آمدی؟» این طلبه جوان در بخش دیگر این یادداشت نوشته است: «میگویم کسی که حمله کرده را گرفتهاند، توی همین بیمارستان بستری است. میگویم وقتی پلیس میخواسته دستگیرش کند، خودزنی کرده. فکر میکنم ضارب چقدر خودش را آماده کرده، از کی چاقو را کنار دستش گذاشته، چطور تصمیم گرفته به یک طلبه جوان ساده کنار خیابان حمله کند. فکر میکنم آدم عادی نبوده، آدمهای عادی وقت تصادف دستپاچه میشوند، این آدم اما دستپاچه نشده، برای بعد از تصادف برنامه داشته، چاقو را برای همین دم دستش گذاشته. من فکر میکنم آدمهای عادی هیچ وقت بعد از حادثه خودزنی نمیکنند، میکنند؟»
عادیترین کار ممکن از نگاه پرواز همای
پرواز همای خواننده موسیقی سنتی که به همراه گروه «مستان نو» هشتم و نهم اردیبهشت در یزد به روی صحنه رفته بود پس از اجرای کنسرت یزد در صفحه شخصی خود در فضای مجازی نوشت: «بنازم مِهر روزگار رو و دست بوس یکایک مردم یزد هستم برای سه سانس کنسرت خاطرهانگیز، زیباترین حال روزگار اونجاست که خیلیها در سرتا سر دنیا قضاوتت کنند و زیر پای آدم رو خالی کنن اما هوادارانت اینجوری پشتت باشن، امیدوارم حال خوب این روزهای من رو همه اونایی تجربه کنن که قضاوتم کردند و از هر حربهای برای تخریب من و گروهم استفاده کردند تا تصویری خلاف آنچه هستم در جامعه بسازند. من غلام مردم ایرانم و هر تصمیمی در هر لحظهای گرفتم به صلاح موسیقی و هنر بوده و خودم آگاهم از راهی که سالهاست برگزیدم، ما عادیسازی نمیکنیم بلکه عادیترین کار ممکن که رسالت ما و شغل ماست رو انجام میدیم، آنهایی که جوسازی میکنند برای بر هم زدن کنسرتها آگاه باشند رسالت ما شادی آفریدن برای مردم سرزمینمان است.»