نگاهی به نمایش «معرکه در معرکه» به کارگردانی سیاوش طهمورث
بازگشت پر انرژی پس از سه دهه
مازیار معاونی
منتقد سینما
برای علاقهمندانی همچون نگارنده که فرصت تماشای یکی از پرآوازهترین نمایشهای صحنهای چند دهه اخیر یعنی نمایش «معرکه در معرکه» را در اوایل دهه هفتاد خورشیدی از دست داده بودند امکان تماشای دوباره این نمایش فرصتی ارزشمند و مغتنم بود که این بار به هیچ عنوان نمیشد از کنارش به سادگی عبور کرد بویژه اینکه سیاوش طهمورث کارگردان این نمایش به سن 77 سالگی رسیده و اگرچه خوشبختانه همچنان پرانرژی و پرانگیزه است اما شاید گذر عمر و فرسودگیهای جسمانی ناشی از بالا رفتن سن دیگر مجال چندانی برای حضور مجدد او بر صحنه باقی نگذارد.
از جمع بازیگران اجراهای دهه هفتاد تنها خود طهمورث به عنوان بازیگر نقش پهلوان در اجرای جدید حضور دارد و سیروس سپهری، نسیم ادبی، مجید رحمتی و دنیا فتحی (که غالباً بازیگران حرفهای و پختهای هستند) به ترتیب جای زنده یاد سیروس گرجستانی، رویا تیموریان، رضا رویگری و ماهایا پطروسیان را گرفتهاند تصمیمی که مطمئناً از درگذشت، سالخوردگی، کنار گذاشتن بازیگری و عدم امکان همکاری مجدد بازیگران نامدار این نمایش نشأت گرفته و سبب شده حضور خود طهمورث بر صحنه به عنوان تنها بازمانده آن جمع اثرگذار و آن اجراهای به یادماندنی بیشتر به چشم بیاید.
همانطور که اشاره شد نگارنده اجرای دهههای قبل این نمایش را ندیده اما آنچه در اجرای فعلی این نمایش در همان چند دقیقه اول خودنمایی میکند پردیالوگ و به قولی دیالوگمحور بودن کار است که البته در نمایشنامهها و حتی فیلمنامههای داوود میرباقری نکته تازهای نیست و تقریباً در تمام نوشتههای این نویسنده و کارگردان میتوان رد و نشان پررنگ دیالوگ و نقش بسزای این مؤلفه در پیشبرد دراماتیک آثار را ملاحظه کرد اما در مقابل مؤلفه مهم دیگری مبتنی بر لزوم حفظ تعادل میان دیالوگ و عمل(act) در تمام آثار نمایشی بویژه نمایشهای صحنهای وجود دارد که در نسخه جدید «معرکه در معرکه» تا اندازهای نادیده گرفته شده تا تماشاگر زیر فشار سنگین دیالوگها و مونولوگ هایی که بیوقفه و مکرراً پشت سرهم ادا میشوند تجربه تماشای یک کار صحنهای و تفاوت تماشای یک اثر صحنهای و خواندن یک متن نمایشی مکتوب را آنچنان که باید و شاید لمس نکند، گواینکه نحوه ادای دیالوگها و البته مهمتر از آن شیوه پرداخت کارگردان نیز به گونهای است که تماشاگر کمتر خود را در بطن صحنه و مرکز حوادث و رویدادهای آن احساس میکند. به عبارت دیگر دستکم در بخشهایی از اجرا حس همذاتپنداری تماشاگر در حد مورد انتظار تحریک نمیشود و نمایش در تلنگرهای احساسی به مخاطب و همراه کردن او با فراز و فرودهایی که کاراکترها در طول اجرای کار تجربه میکنند توفیق کامل ندارد.
به اینها میتوان اضافه کرد عدم استفاده بهینه از امکاناتی نظیر نور و دکور که در تغییر صحنهها و ایجاد تمایز میان آنها متناسب با تغییرات فضا و حس و حال حاکم بر هر صحنه میتوانستند بشدت ثمربخش باشند اتفاقی که به رغم هزینه بلیت بالای نمایش نیفتاده است و تماشاگر در تمام طول اجرای نمایش بجز یک دکور ساده و بدون تغییر که حتی در تغییر نورپردازی آن متناسب با درام صحنه هم خست به خرج داده شده است چیز دیگری بر صحنه نمیبیند. تا در مجموع نمایش «معرکه در معرکه» مدل 1402 با آن خاطره ماندگاری که اهل نمایش سالها انتظار تکرارش را داشتند تفاوتهایی داشته باشد، البته مسیر باز است و میتوان همچنان به انتظار اجراهای تازه و خلاقانهتری از این نمایشنامه نشست.