موسیقی؛ اظهار وجود یا تقلید

محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

هنر، توهم وجود است! همان‌طور که مباحثش گذشت، الگوی هنر، وجود است. هنر، وجود را تقلید و تکرار می‌کند. اما ضمن آن و در عین حال، هنر اگر ناب باشد، اظهار وجود است! در کنار عالم وجود و هستی، هنر، اظهار وجود می‌کند.هنر، اظهار وجوداتی می‌کند که وجودشان، عینی نیست. اما هنرمند از آنها خبر و اثر می‌دهد. چیزهایی می‌گوید که: 1- یا توهم است 2- یا تخیل است 3- و یا تحقق!
تحقق؟ یعنی چه؟ یعنی از چیزی می‌گوید که حقیقت دارد! چگونه؟ چه حقیقتی دارد؟ در چه سطحی؟ چگونه حقیقتی است که دیگران از آن بی‌خبرند؟! اصولاً حقیقت در معرض همگان نیست! اگر بود که همه در پی‌اش نبودند! حقیقت، مستور است. اما معدوم نیست! در اختیار اهلش است. اهل حقیقت، ازآن مطلعند! در حقیقت، «حقیقت» یک راز است. رازی که گاهی فریادش می‌کنند و گاهی زاری‌اش. اگر کامروا باشد، فریاد و نویدش می‌کنند و اگر ناکام، زاری‌اش و این همان کاری است که هنرمند می‌کند.
 و چون در میان هنرها، متصدی زاری و فریاد، تنها موسیقی است، پس حقیقت، آن رازِ سر به مُهر، به او نمایان می‌شود! اوست که می‌فهمد و می‌گوید!
مطرب مهتاب روی / آنچه شنیدی بگوی
اصولاً حقیقت، راز مکتوم و شنیدنی است. دیدنی‌ها، واقعیت‌اند. ولی حقایق، مکتوم و گفتنی! راز سر به مُهر، در اختیار همگان نیست! محرمانه است. غیر علنی است. تنها به وقتش و به وسیله اهلش، علنی می‌شود! وقت و مقام و اهل و مرام! باید زمان اظهارش فرا رسد تا اعلان شود. تا وقتش نرسد، ظهور نمی‌یابد! ظهورش هم به اهلش وابسته است! اهل حقیقت، شرف اظهار و اعلان دارند و عالم هیچ‌گاه از آنها خالی نیست!
هر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست / ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
چنان حق مدارانی، حقیقت، این راز مطلوب را اظهار می‌کنند! چگونه؟ در وقت معهود آن! وقت معهودش کی است؟ آنگاه که هنرمند، فرا خوانده می‌شود! به کجا؟ ضیافت حقیقت! بارگاه مَکنونی که خاص الخواص، دعوت‌اند! بارگاهی که تنها پیامبران و برگزیدگان افتخار حضور دارند. پس هنرمندان چگونه راه می‌یابند؟ تنها با شنیدن! نه دیدن! دیدن آن شرفگاه، تنها درعهده انبیا و اوصیا است. ولی غیر آنها، فقط شرف شنیدن می‌یابند! این استماع، استماع همان حقیقت است که راز است و این راز به هنرمند اظهار می‌شود و این همان ساعت معهود و محتوم است و هنرمند، اجازه می‌یابد آن را اعلان کند. کسان دیگری هم افتخار استماع راز، حقیقت را یافته‌اند. ولی اجازه اعلان نیافته‌اند. اولیا، راز را شنیده‌اند ولی مأمور به اعلان آن نیستند. بلکه مأمور به کتمان‌اند! تنها هنرمندان‌اند که شرف اعلان یافته‌اند! زیرا اعلانِ حقیقت، باز هم مشروط به شرایط و دریافت آن هم به شرط‌ها و شروط‌ها است. زبان هنر، زبان عمومی نیست. زبان راز است. همان‌طور که راز را به رازدان می‌سپرند، اعلانش هم به زبان راز است. اعلان می‌شود، حتی برای عموم، ولی اهل آن در می‌یابند. حقیقت، پیغامی است که به اهل راز می‌رسد و آنها آن را اعلان می‌کنند. اما قلیلی، در می‌یابند. آن راز به هنرمند، اظهار می‌شود و او آن را با زبان هنر، که محمل راز است، افشا می‌کند و هنر، آن را راز آلود اعلان می‌کند! پس زبانِ هنر، راز آلود است و اصلاً هنر، خود، راز است! مگر نه آنکه حامل راز است؟! و راز آلود بیان می‌شود و برای اعلان راز، به حریم خاص شرفیاب شده؟! اگرمحتوای هنر، راز است و اعلان راز، راز آمیز، چرا هنر، خود راز نباشد؟! اصلاً اگر هنر، راز نبود، همه هنرمند بودند! هنرمند اهل راز است و رازدار. اگر هر چیز را به اهلش می‌دهند، راز را هم به رازدار می‌دهند.پس هنرمند، رازدار است و محمولش، راز. محمول هنرمند، هنرش است و هنر، رازی است که در اختیار او قرار گرفته! دیگران از چنان افتخاری محروم‌اند. راز، افتخاری است که به هر کسی، اعطا نمی‌شود!
راز دار، به شرف راز نائل آمده است. پس خودش مشرف است و شده. کسی که به شرف راز، مشرف شده، به افتخاری بزرگ نائل آمده! افتخار هنرمندی! پس هنر و هنرمند، چه شرفِ جلوس و حضوری دارند. هنرمند، محرم راز است و هنر، رازی است که به او سپرده شده! هنرمند، محرم اسرار است. رازهایی که نزد اوست و با فرا خوانده شدنش، حامل آنها شده است. هم او، به ضیافت مفتخر شده و هم اولیاءالله. اما اولیا،  اجازه اظهار نیافته‌اند ولی هنرمندان چرا.
 آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند!
این‌گونه است که هنرمند، پهلو به پهلوی اولیا می‌زند و به جایی که لیاقت اولیا است، دعوت می‌شود و عهده دار راز و اعلان آن می‌شود.
 سرّی که عارف سالک به کس نگفت / در حیرتم که باده فروش از کجا شنید!

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت و هشت
 - شماره هشت هزار و صد و شصت و هشت - ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲