صفحات
شماره هشت هزار و صد و شصت - ۲۲ فروردین ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و شصت - ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ - صفحه ۲۴

به «شعار» دادن نیست

حسام آبنوس
روزنامه‌نگار
 

«برای نمایشگاه کتاب شعار پیشنهاد بدهید»، این جمله و در واقع این درخواست را یاسر احمدوند، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سیزدهم، در صفحه شخصی‌اش در توئیتر منتشر کرد و پیشنهادها و نکات مختلفی زیر آن مطرح شد.
من هم از روزی که این نوشته را دیدم، به اینکه شعار داشتن اهمیت دارد و باید به آن فکر کرد، توجه کردم. به اینکه شعار در واقع چراغ راه است، شعار پرچم است و با آن می‌توان سمت و سوی کاری را که قرار است انجام شود نشان داد. با شعار می‌توان بدون توضیح زیاد درباره یک رویداد و ایده و اهدافش حرف زد و در یک کلام شعار نشان هویتی یک رویداد است. ولی طی این سال‌ها شعارهای انتخاب شده برای نمایشگاه کتاب تهران، کمتر واجد چنین نکاتی بودند و فقط یک جز از اجزای تبلیغاتی نمایشگاه بودند و ارجاعی به هویت یا رویکرد فرهنگی نمایشگاه نداشتند. از این رو گاهی آدم با خودش فکر می‌کند که کارکرد شعارها و برجسته کردن آن چیست؟ شعاری که امسال (در آستانه یک رویداد) انتخاب می‌شود و هیچ حرکت زمینه‌ای و تبلیغاتی روی آن صورت نمی‌گیرد و با پایان رویداد شعارش نیز فراموش می‌شود، بود و نبودش تفاوتی می‌کند؟ در حالی که به نظر می‌آید بهتر است شعار نمایشگاه سال آتی سال قبل از آن تعیین شود و آن شعار محور تمام پروژه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای آن رویداد باشد و حتی تبدیل به نماد و المان هویت‌بخش رویداد شود.
حال اگر قرار باشد من هم در این بین به شعاری برای نمایشگاه کتاب تهران در سی و چهارمین دوره برگزاری‌اش فکر کنم به امکانات و شرایطی که داریم فکر می‌کنم. به وضعیت کتاب و مخاطب و بازار و فضای اجتماعی. به اینکه کوچک شدن سفره‌ها و پایین آمدن حقوق و دستمزد، کتاب را روز‌به‌روز از سبد خرید مردم خارج کرده ولو اگر هنوز هم کتاب و گردش مالی آن بزرگترین صنعت در میان صنایع فرهنگی کشور باشد. به این فکر می‌کنم که قیمت کاغذ و نوسان آن چه مشکلاتی برای ناشران ایجاد کرده و شعاری متناسب با این موقعیت پیشنهاد می‌کنم. به اینکه بازیگران صنعت نشر چگونه شب و روز را سپری می‌کنند و عاشقانه در تلاش‌اند تا کتاب وارد بازار شود ولی نگرانی‌هایی دارند که باید برایشان کاری کرد. اصلاً شاید خیلی هم به شعار پر زرق و برق و رنگ و لعاب‌دار فکر نکنم. در واقع سعی کنم شرایط را درست کنم، آن وقت شاید ببینم که مردم خودشان کتاب خواندن را بلدند و بدون اینکه من کاری کنم کتاب می‌خوانند و با کتاب زندگی می‌کنند. کافی است شرایط طوری باشد تا این تصور غلط ولی تکراری از ذهن مردم پاک شود که «کتاب گران است» آن وقت شاید دیگر نیازی به کار اضافه کردن نباشد.
در واقع باید گفت به عمل کار بر آید به «شعار» دادن نیست.

جستجو
آرشیو تاریخی