روایتهای خانم آقای او
حذاقت در غباوت!
ریحانه ابراهیمزاده
طنز پرداز
روزگاری که آقای پسر هنوز توی قنداقه بودند، با عموزاده آقای او رفتیم هیأت عزای محرم؛ زنانه غلغله بود، گوشه راه پله روبه رویمان تا بیخ طاقی جعبه چیده بودند، همان بیرون جا شدیم.عموزاده، آقای پسر را به زانو نشانده گرم بازی بود، شستمان خبردار شد حصار جعبهها لمبر انداخته عنقریب سقوط است. مجال سخن نبود، طفلمان از بغل عموزاده ربودیم، جعبهها ریختند. به خیر گذشت الکن عادت نامعقولی به حالات ما بود، همین که آتش حادثه فرومینشست، مرور ماوقع موجبات خندهمان شده امانمان میبرید. سر در گرده طفل معصوم فرو بردیم، نسوان، آب قند فرستادند پس نیفتیم، غافل که ما عقب حائل چاقچور، از خنده پس افتادیم رو نداریم سر بلند کنیم!
از عمر رفته، از این قبیل مواضع کم حادث نشد. حاق سمینار، فیلمبردار عقب عقب رفته، سکندری خورد و فوقع ما وقع... با نشیمنگاه سقوط کرد. هنوز ری اکت از احدی بروز نکرده، عنان از کف داده پقی زدیم زیر خنده، عرض و عزتمان به باد رفت.
القصه، از قدیم گفتند ترک عادت موجب مرض است، لاکن ما که از ترک عادت عاجزیم، هنوز به موجبات مرضش نرسیدیم!
ربع مسکون استفسار کنند، احدی به حذاقت و قوه ما در سوتی دادن نیابند! نه اینکه نوبه اول و دویم و سیممان باشدها، مداومت داریم. این ماسماسک وامانده نو ابتیاع کرده بودیم کانهو خر در چمن، ذوق در دلمان جفتک میانداخت. ملتفتمان نبود مکتوب و مرقوم و مندرجش چیست، آدم، عدیل و قرین سرزمینی غریب و مجهول، حاق تمثالهایش گم میشد. یک گوشه صفحه دیدیم نوشته sos ؛ به سواد نداشته نوجوانی سس خواندیمش، گزینه را فشردیم ببینیم چه میشود، تماس گرفت. فکری بودیم با کدام ناکجایی تماس گرفتیم ناغافل یک نفر آن طرف خط جوابمان داد. تفمان پرید بیخ حلقمان دوتا سرفه کرده صدایمان که صاف شد سلام عرض کردیم. بنده خدای پس خط استعلام کرد چه میخواهیم، عرض کردیم این گوشه ماسماسک نوی ما نوشته بود: سس! ما لمسش کرده خود اراده کرد به اتصال. بنده خدا وامانده بود تزاحم است، لودگی است یا بلاهت ... اندک سکوتی عارض شد، به حرف آمد که آنکه فشردید« ُ» نبوده، اس او اس است، مخفف تماسهای اضطراری ...« ما که مضطر نبودیم، لاکن چنان حالی عارض شد کم از مضطر نداشتیم. یک جوری پریشان حال شدیم نمیدانستیم کجا پناه برده از غباوت و بلاهت احوالمان استخلاص یابیم. بنده خدا ملتفت شد غرض تزاحم نیست، قطع کرد. ما ماندیم و شرم و آزرم و ناباوری از چنین سوتی علیحدهای که کاش پسین اینهمه سال، از یادمان برود، هرنوبه خاطر آوردیم عرق سرد به جبینمان نشسته مردیم از خجالت.
حکماً والده گرامی این مرقومه قرائت کنند گوشمان بپیچانند که زن گنده! تو را چه به کلمههای نامعقول جماعت متجدد؟ سوتی چه صیغه و سیاق از سخن است پیش گرفتی؟ قربان سرش بگردیم، هیچ جایگزین، عوضش توصیه ندارد.