هنر، واگویه‌های عهد آدمی

«به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم»

محسن نفر
آهنگ‌ساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی و نوازنده تار و سه تار

 

گفتیم زیبایی فصل‌الخطابِ وجود و فصل مشترک همه موجودات است.همه جا و همه گاه، مملو از زیبایی است و زیبایی چون برفی است که همه‌جا را پوشانده و چون آفتابی است که برهمه چیز تابیده! زشتی، عدمی است و به جای کمتر زیبایی و در مقابل زیبایی بیشتر قرار گرفته و در این میان، هنر که زیبایی ایده‌آل و توانایی میسر انسان است، جای خود دارد!
اصلاً هنر، نشانه گرفتن زیبایی است. یکجا قرار گرفتن زیبایی است. انتخاب زیبایی است. معرفی و اشاعه زیبایی است! برای زیبایی است و ارائه و تبلیغ زیبایی است. یادآوری زیبایی است. ما که در میان انبوه زیبایی‌های ناشی از وجود قرار داریم، گاهی بداهت و زیادت آن را فراموش می‌کنیم و هنر یادآوری‌اش می‌کند! «ماهیان ندیده غیر از آب، پرس پرسان ز هم که آب کجاست؟!» اما اگر هنر برای زیبایی است، پس چرا بر سر آن این همه قیل و مقال است؟! مثلاً هنرِ متعهد یا هنرِ مبتذل و... چه معنایی دارد؟! از برای چه؟ از برای اخلاق و از برای کمال! همه آثار وجود که در موجود مرئی است، زیبا است. اما نشان و نمایش آنها، آداب و مراتبی دارد که اخلاق تعیین می‌کند. اصلاً زشتی، اعتبارعقل و اصطلاح اخلاق است! اگر اخلاق نباشد، زشتی اعتبار نمی‌شود و همانگونه که گفتیم سراسر وجود و عالم موجودات را زیبایی فراگرفته! زشتی در آنجا، یعنی مواجهه با زیبایی بیشتر. زشتی، مقایسه میان زیباها است.
زشتی، یعنی زیبایی کمتر یا کمتر زیبا. اما در عالم انسانی که مفهوم کمال و شناختِ آن و گرایش به سمت آن مطرح است، شرط و شروطی برای پرداختن به زیبایی و زیبایی‌ها مطرح می‌شود که آن شروط وقتی به اخلاق تحویل می‌شود، مفاهیم متعهد و مبتذل را به میان می‌کشد. متعهد، یعنی وام‌دار کمال و مبتذل، یعنی بی‌اعتنا به آن. کمال هم نتیجه‌ای است که از قِبَل اخلاق دریافت می‌شود. کمال، کارنامه اخلاق است. کمال، نشانی است که در مسیر اخلاق اعطا می‌شود. کمال، درجه و رتبه‌ای است که برای آدمی است و وظیفه‌ای که بر دوش انسان است.
با وجود آن، زیبایی و زشتی، مرزبندی می‌شود! کمال آدمی، رسیدن به کمال است! کمال، هم رتبه و مرتبت است و هم نشانِ افتخار! افتخار آدمی این است که به آن رتبه و درجه نائل آید. کمال، فهم و فهمیدن کمالِ وجود و موجود است! اگر ما بخواهیم مرتبت و کمالِ وجود را دریابیم، باید به کمال نائل آییم. درغیر این صورت مانند ماهی سرگشته درآبیم که به‌دنبال آب است! پس کمال، هم مرتبتِ وجود است و هم مرتبتِ انسان. کمال، شرط فهم وجود است. بدون آن، فهمی از وجود و موجود به دست نمی‌آید. کمال، شرط حیات آدمی و شرط ادراک وجود است.
کمال، هم در وجود است و هم در شناخت. اگرما به کمال در شناخت برسیم، کمال در وجود را می‌فهمیم! پس شرط حیات آدمی و اصلاً شرط آدمیت، کمال است. موجودات دیگر با موجودیت‌شان به کمال رسیده‌اند و کمال دارند. این انسان است که کمالش در شناخت است و توسط خودش رقم می خورد. این تقدیر، با عقل و سیرعقلانی حاصل می‌شود! انسان است که دو کمال دارد. کمال وجود و کمال موعود! از آن جهت که در وجود، سراسر کمال زیبایی، قرار دارد، در کمال هست. اما کمالِ موعودش، به دست خودش رقم می‌خورد! و زیبایی همین است. زیبایی برای انسان، آن است که به کمال موعودش که تقدیر و جایگاه اوست، نائل آید و زشتی آن است که این موفقیت، حاصل نیاید. پس کمال، زیبایی انسان است و زشتی عدم نیلِ به آن است! هنر، اگر به این متعهد باشد، هنرِ کمال‌طلب است. پس هنر متعهد، هنر متعهد به کمال است. اگر هنر به کمال که موعود آدمی است، تعهدی نداشته باشد، هنر مبتذل است. پس کمال دومرتبه دارد. کمالی که در وجود است و انسان و همه چیزهای دیگر را دربرگرفته و کمالی که موعود انسان است و آدمی باید در مسیر و طلب آن، قرار بگیرد. این کمال، جز با شناخت(عقل) و عملِ به آن (اخلاق)، میسر نمی‌شود!
با این بیان، هنر تنها نیست که باید در پی و متضمن آن باشد، علم هم همین‌طور است. بلکه همه نمودار‌ها و پدیدارهای آدمی، متوجه و متأثر از آن است! همه اموری هم که آدمی را احاطه کرده و در برگرفته نیز، معطوف به آن هستند! اصلاً زندگی، در مواجهه با آن است. از همه نشانه‌ها و نماد‌ها و ارتباطات و مناسباتی که به انسان ختم می‌شود، نشان کمال و تعهد به آن و میزان آن را می‌توان دریافت! انسان، متعهد به کمال است و کمال، تعهد آدمی است و هنر، واگویه‌های آن تعهد است. هنِرمتعهد، یعنی هنر یادآور به تعهدی، که انسان متعهد به آن است. کمال، عهد است و انسان مواجه با آن و هنر، یادآور و واگویه آن است! پس هنر متعهد، یعنی هنر منادی عهدِ آدمی.هنری که عهد آدمی را یادآوری می‌کند و آن عهد، کمالِ موعود است و راهی‌کننده و معرف آن، اخلاق است و شناسای آن عقل! هنرِ متعهد، هنری است که انسانیت، یعنی عقل و اخلاق را ندا می‌کند و به سمت آن صدا می‌کند و در فراق آن ناله و شکایت می‌کند!

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و بیست و سه
 - شماره هشت هزار و یکصد و بیست و سه - ۱۸ بهمن ۱۴۰۱