درباره فیلم «هوک» حسین ریگی
دینی که ادا نشده است
مسعود کارگر
روزنامهنگار
وقتی قرار است از یک اقلیم و فرهنگ فیلم بسازیم باید به همه قواعد آن احترام بگذاریم و پایبند به مولفههای حرفهای آن باشیم.
در تمام این سالها قاب دوربین سینما در ایران، غیر از تهران و چند شهر، آنهم گذرا جای دیگری نرفته و از جاده کناری و کمربندی آنها عبور کرده است، در حالی که اگر بنای سینما پرداختن به اصالت هنر، فرهنگ و اقلیم است باید لوکیشنها دقیقاً در مرکز یک شهرستان و استان و در وسط آن اقلیم قرار بگیرد و روایتی از عمق مسلک آن سرزمین داشته باشد.
در چند سال اخیر سعی شده این نگرش محقق شده و روایت داستان، خلق درام و قصه از بطن یک فرهنگ بومی بیرون بیاید که به علت نگاه مرکزیت زده و محوریت مطلق ملودرامهای اجتماعی موفق نبوده است.
هوک یکی از آثار فجر چهل و یکم است که در تلاش برای تمرکززدایی از تهران و نگاه پررنگ به اقلیم سیستان بوده و این دغدغه یک کارگردان متولد همان خطه است، اما بیننده قدرت کافی و بازخورد مناسب را از کار نخواهد گرفت.
«هوک» در ستایش مردم شریف سیستان است، اما قدرت قصه گویی ندارد، داستان کلیشهای و نحیف است با تاکیدی گل درشت بر اخلاق مداری، بدون زیربنای درست مقابلش و میتوان دقیقتر گفت کارگردان دغدغه پرداختن به اقلیم سیستان را داشته اما فقط داشتن دغدغه کافی نیست و این تکنیک، فن و هنر الزام آور است که کار را حرفهای و در شأن میسازد.
فیلم در تلاش است فرهنگ، مرام و مسلک مردم سیستان را برای مخاطب جا بیندازد، اما داستان و شخصیت پردازی آن دم نکشیده و بشدت خام و سطحی است. ارجاعاتی به بافت اجتماعی، فرهنگ بومی و محاسن این خطه شده اما سازنده نتوانسته حق مطلب را بدرستی ادا کند و ردای قابلی را به قامت بلند سیستان بپوشاند.
انتخاب بازیگران، گویش محلی، روایت قصه و شخصیت پردازی ضعیف و غلط است و گفتار بازیگران بیشتر گویی تلاش برای رعایت آواها بوده تا تمرکز بر روی حس دیالوگ گویی!
«هوک» یک نیمچه فرمی از «یاغی» در مدل بلوچی آن است که سازنده دغدغه معرفی این استان به عنوان مهد بوکس ایران و نیز بازنگری ذهنی مخاطب نسبت به مردم، پوشش و فرهنگ اقلیمش را دارد، اما در حد یک فیلم تلویزیونی کم رمق از آن خروجی گرفته است که قابل قبول نبوده و حق مردم شریف آن استان جغرافیای سیاسی و فرهنگی نابش را به جا نمیآورد.