درباره فیلم «کت چرمی» حسین میرزامحمدی
وقتی ایده از دل زیست فیلمساز نیامده
محمد قربانی
منتقد سینما
فیلم شروع بدی ندارد. به نظر میرسد جواد عزتی (شخصیت اول) اصلیترین ویژگیهای یک قهرمان را داشته باشد؛ کنشگری و سرکشی. اما پس از ده دقیقه، هه چیز خراب میشود و فیلمساز قهرمان بودن شخصیتش را پس میگیرد. وقتی ایده از دل زیست فیلمساز نیامده باشد، فیلم بسرعت غرق در کلیشه میشود. فیلم پر است از کلیشه، از کلیشههای فیلمفارسی گرفته تا کلیشههای ژانر نکبت دو دهه اخیر سینمای ایران.
جواد عزتی همانی است که در «مرد بازنده» بود، همانقدر منفعل و وارفته. گلاره عباسیاش دکوری است و صرفاً قرار است چند دیالوگ بگوید، صابر ابر اصلاً شبیه اطلاعاتیها نیست و ستاره پسیانی هم هیچ شباهتی به دخترهای طبقه فرودست ندارد و به شدت طبقه متوسطی است.
جواد عزتی قرار است قهرمانی باشد که دختران معتاد را از چنگ یک باند مخوف قاچاق مواد مخدر نجات دهد؛ اما نه کاراکتر عزتی اندازه چنین کاری است و نه باند فروش مواد مخدر آنقدر مخوف. در اواخر فیلم که مأمور اطلاعاتی دست به کار میشود، یک نمای سربالا با موسیقی حماسی در ماشین از مأمور داریم که کات میشود به نمایی از عزتی که کنار او وارفته و مستأصل است. این کات یعنی کاری از دست «قهرمان» ساخته نیست و کار باید به دست کاردان سپرده شود. فیلمساز میخواهد یک دلیل شخصی را هم به زور به عزتی حقنه کند. او هم دختری داشته که معتاد بوده و خودکشی کرده است. زنش هم بعد از مرگ دخترشان کشور را ترک کرده. اما نه چیزی از گذشته و خانواده او میبینیم و نه درد و رنجی عمیق در او. عزتی بعد از یک زد و خورد ساده جا میزند و میخواهد دخترک را از خانهاش بیرون کند. دو جای دیگر هم نشان میدهد که توجه خاصی به بچهها ندارد. اول جایی که جلوی یکی از دختربچههای بهزیستی از مادرش میپرسد معتاد است یا نه. دومی هم جایی است که شعرخوانی یک دختر آسیبدیده دیگر را قطع میکند تا با مأمور اطلاعاتی فیلم صحبت کند. او حتی پس از خودکشی دخترک، هیچ اقدامی برای رساندن او به بیمارستان نمیکند. چرا؟ چون پای خودش گیر است؟ پدری که دختر از دست داده، چنین ملاحظاتی دارد؟ تماشاگر باید در کنش درد و رنج ببیند، دقیقاً در همین لحظات. فیلمساز اگر این لحظات را از دست بدهد، دیگر با نمای گریه روی پل شخصیت و قرص خوردنهای گاه و بیگاهش نمیتواند درد بسازد.
فیلمنامه مشکل اساسی دارد. فیلم نمیتواند خط اصلی ایده را که کشف سوءاستفاده یک آدم به ظاهر خیّر از دختران آسیبدیده است را دنبال کند؛ مرتب خارج میزند و با پرداختن به ماجرای رضایت گرفتن برای دخترک، حاشیه میرود. دیالوگها هیچ کارکرد فرمیای ندارند و حس ایجاد نمیکنند، صرفاً اطلاعات میدهند، اطلاعاتی که باید دراماتیک و تصویری میشدند. بدتر از همه هم استفاده بیش از حد از تلفن همراه است که یک غلط فیلمنامهای آماتور به حساب میآید. در نیم ساعت انتهایی دیگر فیلم کاملاً از دست رفته است. همه چیز در راستای جدی نگرفتن عزتی و از آن بدتر، کوچک کردن رئیس باندی است که قرار است مخوف باشد. رئیسی که حتی نمیتواند یک دختر پایینشهری را که اتفاقاً اهل معامله است، ساکت کند.
کارگردانی هم چنگی به دل نمیزند؛ به مهمترین نکته کارگردانی فیلم اشاره میکنم. در صحنه آغازی، صحنه رضایت گرفتن و صحنه رفتن عزتی برای خرید مواد، دوربین جا میماند، پنهان میشود و کاراکترش را تنها میگذارد. این مهمترین نکته کارگردانی فیلم است که زیستنشده بودن ایده را لو میدهد. دوربین سینمایی اجازه نمیدهد کسی پشتش پنهان شود.