نسبت ما با زیبایی و زشتی

محسن نفر
آهنگ‌ساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی و نوازنده تار و سه تار
گفتیم نسبت ما با وجود، باعث زیبایی و زشتی می‌شود والا هیچ چیز درعالم وجود، به دلایلی که گفته شد، زشت نیست! نسبت ما هم با وجود، یا به دلیل علم و جهل است و یا به دلیل حال و وضعیت خودمان! گاهی می‌شود که در مقابل امری، احساس زیبایی داریم و در وقتی دیگر، احساس زشتی! این به دلیل 1- علم ما نسبت به آن امراست 2- به دلیل وضع و حال ما است نسبت به آن.
 پس زیبایی و زشتی، در چشم ماست که موضوعیت می‌یابند. «معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است.» این یعنی ظهور. موارد و امور، درنظر ما زشت و زیبا ظاهر می‌شوند. پس ما در چه نظرگاهی هستیم که چنین می‌شود؟ جایی که ما هستیم، نظر، اهمیت می‌یابد. یعنی اهمیت نظر، به جای و جایگاه ما بازمی‌گردد. گویی در هر جای و جایگاهی که باشی، ظهور ِامور، متفاوت می‌شود و زشت و زیبا یعنی همین تفاوت. اصلاً زشت هم نسبت به موضوع و هم نسبت به زیبا، در نظر می‌آید! یعنی گاهی موضوع زشت است و گاهی زیباییِ کمتر، زشت است! در مورد اول توضیحات ارائه شد. اما در موضوع دوم، زیبایی خود، بحث زشتی را پدید می‌آورد! یعنی توجه به زیبایی از حیث کمیت و کیفیت. بحث زیبایی، خود بحث کیفی است. اما، زشتی، بحث کمّی است! یعنی چه؟! یعنی اینکه تعادل، توازن، تناسب، تقارن، هماهنگی، رعایت موازین و اصول و...همه اینها، مباحث کیفی هستند. وجود این کیفیات، موجب زیبایی و مطبوعیت و گوارایی می‌شوند. اما هر قدر این موارد کمتر باشند یا نباشند، موجب زشتی می‌شوند! زشتی کیفیت نیست، کمیت است. البته نه اینکه هر چه تعداد بیشتر باشد، زشتی رخت برمی‌بندد! نه! «نه هر که سر بتراشد قلندری داند.»
تعداد بیشتر، موجب رفع زشتی نمی‌شود! چه بسا تعداد بیشتر، زشت‌تر می‌کنند.
«هزار نکته باریک‌تر ز موی اینجاست.» بحث کمیت، آن است که هر قدر آن موارد کیفی و آن کیفیات نباشند یا کمتر باشند، زشتی پدید می‌آید. عدم آن کیفیات، موجب ظهور زشتی می‌شود. پس زشتی چیست؟! غیبت کیفیات است. غیبت کیفیاتی که موجب تعادل، توازن، گوارایی، مطبوعیت، دلنشینی، دل‌پسندی، خوشایندی و هر آنچه از این قبیل می‌شود. این غیبت‌ها، غیبت زیبایی است و وقتی زیبایی غایب است، زشتی حاضر است! وقتی زیبایی غیبت می‌کند، زشتی ظاهر می‌شود. پس هر قدر زیبایی غایب باشد، زشتی هست.
همین که بحث قدر و اندازه در میان آید، کمیت مطرح می‌شود. پس زشتی بحث کمیت است. «هزار نکته در این کار و بار دلداری است.»
اصلاً اَعدام، کمّی هستند. بحث از اَعدام، بحث از کمیت است. زشتی، عدم زیبایی است. زیبایی، حضور تعادل، توازن، تقارن، هماهنگی و... است. این موارد کیفی و از کیفیات هستند. غیبت آنها، غیبت زیبایی است. غیبت زیبایی، حضور زشتی است.
حضور زشتی، ظهور آن است. ظهور، ظاهر شدن چیزی است! ظاهر شدن زشتی، غایب شدن آن کیفیات است. پس اولاً زشتی امری کمّی است و ثانیاً، افول زیبایی است! یعنی هر قدر زیبایی کمتر باشد، زشتی ظاهر است. پس زیباییِ کمتر یا کمتر زیباتر، زشتیِ بیشتر است. هر قدر موارد کیفی که موجب ایجاد زیبایی هستند کمتر باشد، زشتی بیشتر می‌شود. پس زشتی در دل زیبایی است. فقدان شروط زیبایی، علت حضور زشتی است. پس عدم زیبایی، زشتی است. زشتی، مدام در نسبت با زیبایی قرار می‌گیرد. زیبا، زشتیِ زیباتر است و زیبایی، حضور کیفیات است. زیبایی، ظهور کیفیات است. درجات کمتر زیبایی، درجات بیشتر زشتی است. زیبا، زشت است در مقابل زیباتر و زیباتر‌ها، زشت‌تر هستند در مقابل بیشتر زیباتر. پس زشتی در دل زیبایی است و زشتی، همان زیبایی است اگر تفصیل زیبایی، در میان باشد. پس همه چیز هم زشت است و هم زیبا. از همین روی است که عده‌ای زشت‌بین هستند. چون همه جا زشتی می‌بینند و بعضی زیبابین هستند، چون همه جا زیبایی می‌بینند. زشت‌بین هم، همان بدبین و زیبابین، همان خوش‌بین است اما اگرچه زشتی در دل زیبایی است و همراه آن است، حقیقت این است که همه چیز و همه جا، زیبایی است. آنچه حضور و وجود دارد، زیبایی است. اگرچه گاهی کم و گاهی زیاد! اگرچه کمی و کمبود زیبایی، به زشتی تعبیر شود. چیزی که وجود دارد زیبایی است. چه کم و چه زیاد. زشتی وجود ندارد. زشتی غیبت زیبایی است و غیبت زیبایی، یعنی عدم زیبایی. عدم زیبایی به زشتی حمل می‌شود. زشتی امری عدمی است و چیزی نیست. پس آنچه هست، زیبایی است. چه اینکه در نظر ما کم ظهور کند و چه زیاد. آنچه همه چیز و همه جا را فرا گرفته، زیبایی است. عالم که وجود دارد، عالم زیبایی و زیبایی‌ها است. تنها اعمال ما است که زشتی را فراهم می‌کند!

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و هجده
 - شماره هشت هزار و یکصد و هجده - ۱۱ بهمن ۱۴۰۱