نترس! نقد ترس ندارد!
آزاده جهاناحمدی
منتقد ادبی
هر وقت شماره همراهش روی گوشی تلفنم میافتد یک اضطراب ریز و مرموز و در عینحال لطیف میدود زیر پوستم که باز بناست چه غری بزند؟
البته که خودش هم نویسنده است. شاید و هرچند تا الان شاهکار خلق نکرده باشد اما دستکم هر چه نوشته نشانه و قرینه جدی دارد از اینکه ادبیات و علومانسانی برایش مشغولیت ذهنی اکید دارد.
خلاصه اینکه بزرگوار هر چند وقت یکبار گوشی تلفنش را بر میدارد و شماره من را میگیرد و بعد از یک احوالپرسی خیلی خلاصه با صدایی آرام میگوید: «اینها چیه که مینویسی؟ من از طرف فلانی و بهمانی(آنها هم نویسندهاند) برایت پیغام دارم که ما اصلاً نمیفهمیم تو چه میگویی؟ چرا وقتی اثرم را نفهمیدی نقدش کردهای؟»
بله قصه همین است. به گمان من میرسد آدمیزاد جماعت از چیزی که نمیشناسد میترسد، اما خب راستش را بخواهید وقتی کسی اهل نوشتن شده باشد دیگر نباید از این دست هراسها داشته باشد. گیرم معنای کلمه و اصطلاحی را نمیدانی. برو، بگرد، بیاب و بدان تا نهراسی. این فریادها از باب ندانستن در شأن هیچ نویسندهای نیست.
پرسش این است؛ چرا نویسنده ایرانی از نقد میترسد، میگریزد و پریشان میشود؟ آناندازه که راههای ارتباطی منتقد را مسدود میکند و هرجا مینشیند، میگوید این مثلاً منتقد، شاهکار من را نفهمیده وگرنه نقدش نمیکرد؟
شاید از منظر شما من گرفتار کمی اغراق شدهام، اما باید با صراحت و صداقت بگویم که اینها فقط ذرهای از آنچه است که یک منتقد با آن روبهرو میشود.
شما پای صحبت هر نویسنده و قلم به دستی بنشینی میگوید نقد خوب است، اما به شرطی که منصفانه باشد. مرادش از انصاف را منتقدین خوب میدانند. تقریباً برای ما بدیهی است که بزرگوار میگوید منصفانه است اثرم و صاحبش را تحسین کنید.
حلقههای مفقوده متعددی در باب این موضوع وجود دارد که من به بخشی از آنها اشاره میکنم؛
حقیقت نقد یک امکان وجودی بسیار مهم است که از کانال و مسیر آن فرصتی فراهم میشود تا نظرگاه و پنجرههای متعدد و متکثر و متنوع به روی یک اثر بگشاییم.
در واقع رویکردهای نقد هر کدام خودشان یک پنجره هستند برای نگریستن به یک داستان یا رمان. نویسنده ایرانی معمولاً نسبت به این نظرگاهها بیتوجه است. با توجه به ارتباط تارعنکبوتی علومانسانی با یکدیگر، علاوه بر رویکردهای متنوع و رسمی نقد زیرشاخههای متعدد رشتههای مختلف علومانسانی هم هر کدام میتوانند یک امکان باشند تا من از آن دریچه افق نگاه نویسنده را ارزیابی کنم.
من از امکان و فرصت در نقد و به وسیله نقد گفتم. حقیقت این است اگر نویسنده از رویکردها مطلع باشد با اتخاذ یک یا چند نظرگاه مهم میتواند اثری به مراتب قویتر، مهمتر و قابلتأملتر خلق کند؛ اثری که اهمیت خودش را به ذهن مخاطب و فضای ادبیات ایران تحمیل کند. غفلت از این فرصتها سلیقه مخاطب را هم تحت تأثیر جدی قرار میدهد. یک ذهن ایرانی وقتی در معرض آثار متوسط و ضعیف قرار میگیرد لاجرم با کاستی محسوسی روبهرو میشود. بعد از این دیگر سخت بتواند اثری چندلایه را بخواند و لذت ببرد و نگاه جدیدی به زندگی بیابد.
نقد فقط یاری به مخاطب و نویسنده نیست در واقع اعانت و یاوری ادبیات ایران است که متکفل بازنمایی تاریخ، زیست و انسان ایرانی است. این میزان گریز و هراس از نقد فقط از دست دادن امکان و فرصت و مسدود کردن فراخه ادبیات نیست، بلکه به شکل خودبه خود ضربه به زیست ایرانی هم است که در ادبیات بناست خودش را ببیند و بیابد.
حلقه بعدی مفقوده عرصه نقد خلط نقد اثر و خالق آن است. نویسندگان بسیاری نقد اثر را در واقع انتقاد از شخصیت حقیقی خود میبینند. نمیتوانند بین ساحت اثر و خودشان یک تفکیک منطقی و واقعی ایجاد کنند. شاید اگر از این پل بتوانند عبور کنند آنوقت دیگر از نقد اثرشان اینقدر نترسند و به زمین و زمان چنگ نزنند که به من و اثرم ظلم شد.
باید با صدای بلند به نویسنده گفت: نترس! نقد که ترس ندارد!