صفحات
شماره هشت هزار و یکصد و چهارده - ۰۶ بهمن ۱۴۰۱
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و یکصد و چهارده - ۰۶ بهمن ۱۴۰۱ - صفحه ۱۶

عصر هنرهای تجسمی

سعید فلاح‌فر
پژوهشگر هنر

از منظر هنری شروع قرن اخیر را باید «عصر هنرهای تجسمی» نامید. یک قرن استیلای بلامنازع صنعت سینما و صنعت موسیقی بر فضای فرهنگی ـ اجتماعی و هنری جهان، دیگر چاره‌ای جز رقابت با نسل جدیدی از آثار و مفاهیم فراگیر هنرهای تجسمی ندارد. در حالی که در دهه‌های گذشته نظریات و تحلیل‌هایی مبنی بر پایان هنرهایی مثل نقاشی، هر از چند گاهی طرفدارانی پیدا می‌کرد، امروزه امواج بزرگی از زبان‌های متنوع و تأثیرگذار تجسمی وارد میدان هنری و اجتماعی شده و می‌شوند. سینما که نماد غنی شدگی با سایر هنرها بود یا به عبارتی توانسته بود سایر هنرها، از جمله موسیقی، تئاتر، رقص و... را درون تولیدات خود ببلعد، امروزه تنها نیست. هنرهای تجسمی هم توانسته از این خصلت برای تناوری بیشتر بهره ببرد. برخی از آثار تجسمی معاصر زبانی رسا از ظرفیت‌های نمایشی و موسیقایی و حتی دراماتیک و ویدیویی و معماری را هم به خدمت گرفته و پا را از ویترین و دیوار موزه‌ها و گالری‌ها فراتر گذاشته‌اند، خصوصاً توسعه معنا و کارکردهای عکاسی و گرافیک، هنرهای تجسمی را به بزرگترین منبع الهام تمام شاخه‌های هنری و ادبی تبدیل کرده است، تا جایی که در این مهم خود را به ادبیات شاعرانه نزدیک می‌کند. گرایشات شهری هنرهای تجسمی، تمایل رسانه‌ها، فناوری‌های جدید، فستیوال‌های خوشنام و بازارهای بزرگ تجاری برای آثار تجسمی هم در این معادلات زیبایی‌شناختی و جامعه‌شناختی نقش مهمی ایفا می‌کنند. اغراق‌آمیز نیست اگر مدعی باشیم، زبان تصویر به زبان اول جهان تبدیل شده و سواد بصری در قالب یکی از ارکان معنای «سواد» قابل طرح است.
سپهر هنری و فرهنگی ایران کجای این عصر نوظهور قرار گرفته و چه جایگاهی در این وضعیت دارد؟ آیا ایرانی‌ها ـ با این تعریف ـ جامعه‌ای باسواد محسوب می‌شوند؟ بررسی آماری و تحلیلی در تولید و تأثیر و مصرف هنرهای تجسمی تا چه اندازه رضایت‌بخش است؟
از مدرسه‌ها و دوره دانش‌آموزی شروع کنیم. چند نفر از وضعیت کتاب‌های آموزش هنری و تشکیل کلاس‌های مقرر هنر در نظام آموزش و پرورش خبر دارند؟ باید اعتراف کرد که در فضای کنکورآلود نظام آموزشی کشور، تقریباً زنگ هنر هیچ جایگاهی در بین مدارس، معلمان، مدیران، دانش‌آموزان و اولیا ندارد. کتاب‌های درسی هنر حداکثر اینکه چاپ می‌شوند و دیگر هیچ. گاهی یکی از معلمان خوش ذوق، تلاشی برای هنر به خرج می‌دهد که آن هم قریب به اتفاق غیرحرفه‌ای است و از اندکی کلیات یا آموزش تحریر «الف» و «ب» کشیده با قلم نی فراتر نمی‌رود. ندرتاً اگر در برنامه کلاسی ساعتی هم به هنر اختصاص داشته باشد، صرف آموزش تست‌زنی و جبرانی ریاضی خواهد شد، به طوری که اکثریت دانش‌آموزان و اولیا مقطع تحصیلی ابتدایی و متوسطه حتی از وجود هنرستان‌های هنری بی‌اطلاع هستند. در مقاطع دانشگاهی هم پذیرش دانشجویان در کنکور سراسری چندان وابسته به حفظیات و تکنیک‌های تست‌زنی و دروس غیرمرتبط است که ورود مستعدین این رشته را با دشواری‌های جدی مواجه می‌کند. فاصله آموزش دانشگاه با فضای روز هنر و برخورد ساده انگارانه اکثر آموزشگاه‌های هنری آزاد هم خود حدیث مفصل دیگری است.
سری به رسانه‌ها بزنیم؛ کافی است حجم یادداشت‌ها و مقالات تحلیلی و انتقادی موضوعات سینما را با هنرهای تجسمی مقایسه کنیم. در حوزه تجسمی همان اندکی که در رسانه‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد، تنها توسط بخش کوچکی از خود خانواده تجسمی دنبال می‌شود. در حالی که بخش بزرگی از جامعه، مثلاً نسبت به مطالعه مطالب سینمایی ـ اگر چه در حد حواشی زرد ـ پیگیر است. از طرفی میانگین موجود نشان می‌دهد؛ کم‌تجربه‌ترین خبرنگارها در سرویس تجسمی روزنامه‌ها به کار گرفته می‌شوند. تکلیف صدا و سیما هم که مثل همیشه روشن است.
 کافی است به عنوان نمونه اندک اشارات هنری درباره هنرهای تجسمی در برنامه‌های تلویزیونی را کنار هم بگذاریم تا ببینیم اغلب سریال‌ها و کارگردان‌های تلویزیونی [و سینمایی] چه تصور مضحکی از هنرهای تجسمی و نمایشگاه‌های هنری دارند. سطح مشارکت ملی هنرهای تجسمی ایران در رویدادهای جهانی و سهم بازار بین‌المللی هم شاخص دیگری است که البته چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای ندارد. حجم زیادی از رویدادهای تجسمی و جشنواره‌های داخلی هم بیشتر جنبه سرگرمی دارند یا بهانه‌ای برای آمارسازی بوده‌اند. و اما مبلمان، تبلیغات تصویری و مجسمه‌های شهری و... بگذریم.
در نتیجه، با اینکه تقریباً بازدید همه نمایشگاه‌های تجسمی رایگان است، مخاطب وفادار این نمایشگاه‌ها در پایین‌ترین سطح آماری و کیفی قرار دارد. هستند نگارخانه‌ها و سودجویان و کم سوادانی که با سخیف‌ترین آثار، نمایشگاه‌های پر سر و صدا برگزار کرده و تحسین مخاطب غیرحرفه‌ای و کم سواد را تعبیر به کیفیت آثار می‌کنند. بعضی نویسندگان مواجب بگیر و مدیران فرهنگی بی‌تخصص هم مدام به این روند دامن می‌زنند تا چرخه تنزل سواد و سلیقه بصری مردم را کامل کنند.

 

جستجو
آرشیو تاریخی