صفحات
شماره هشت هزار و یکصد و چهارده - ۰۶ بهمن ۱۴۰۱
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و یکصد و چهارده - ۰۶ بهمن ۱۴۰۱ - صفحه ۱۶

جستارهایی پیرامون آیین‌نشر

ناشر از چه کسی کتاب منتشر می‌کند؟

حاتم ابتسام
پژوهشگر حوزه نشر

 

 وقتی صحبت از نهاد علم و واسطه‌گری نشر در انتقال محتوای مکتوب می‌شود، این‌طور به‌نظر می‌رسد که کار اصلی ناشرها چاپ و انتشار کتاب‌های علمی و دانش‌محور است. این‌طور نیست و سهم چشمگیری از نشر را کتاب‌های داستانی و غیرعلمی برداشته‌اند و فقط کتاب‌های دانشمندان و اهل علم  رنگ چاپ و نشر به خود نمی‌بیند. ای‌ بسا اگر بخواهیم سهمی برای احتمال چاپ کتاب قائل باشیم، شانس کتاب‌های غیرعلمی برای چاپ‌شدن به‌مراتب بیش از کتاب‌های علمی است. اصلاً کتاب‌های علمی وقتی شانس نشر و ترویج پیدا می‌کنند که به کیفیتی همچون کتاب‌های غیرعلمی برسند؛ کیفیتی که از دست نویسندگان برمی‌آید.
باید گفت بیشتر از محتوا و فنی و علمی یا داستانی‌بودن یک کتاب، نویسنده‌بودن آدمی که آن را نوشته، اهمیت دارد. یعنی اگر کسی کارش را بلد باشد، تو بگو درباره فیزیک کوانتومی بنویسد، کتابش را با کمال میل منتشر می‌کنند. نمونه‌اش آن خداناباوری که کتاب نوشته درباره بیگ‌بنگ و خیلی هم علمی بحث کرده ولی از آنجا که ساده و همه‌فهم نوشته، حسابی هم در دنیا ترکانده.
حالا که نویسنده در نشر مهم‌تر از خود کتاب است و کیفیت قلم است که تعیین می‌کند چه کسی به پیشخوان  برسد، برویم سراغ تعریف نویسنده و ببینیم از نگاه ناشران چه کسی نویسنده است و لیاقت نشر کتاب‌ را دارد. مثلاً آیا هر که چیزی می‌نویسد ولو علمی و دقیق، نویسنده است؟
نویسنده در نگاهی فنی کسی است که کارکردهای «زبان» و «ادبیات» و تفاوت این دو را تا حد مطلوبی بداند و بتواند آنچه در ذهن دارد، به‌نحو خواندنی و فهمیدنی بنویسد. طوری بنویسد که متن سوای ارزش‌های معرفتی و علمی‌اش واجد شرط‌های ادبی و زبانی هم باشد. از همین‌رو کسی که درباره سیاست یا فلسفه یا دیرینه‌شناسی متنی نوشته، نویسنده نیست! او فقط همان فیلسوف و دیرینه‌شناس است که متنی را نوشته، همان‌طور که برگه امتحانی‌اش را پر کرده و همان‌طور که خطاب به استادش متن دفاعیه را قلمی کرده است. نمی‌توان او را نویسنده دانست، چرا که فقط مکتوب کرده و ارزشی ورای دانسته‌هایش خلق نکرده. وقتی از نویسنده سخن می‌گوییم در خیالمان کسی را تصور می‌کنیم که مهارت نگارشی دارد و می‌تواند درباره چیزهایی که می‌داند، آنگونه بنویسد که ذهنمان همان‌جایی برود که ذهن او رفته و عینیت افکارش را ببینیم. به قول معروف هم حرف‌های خوب بزند و هم خوب حرف بزند. برای همین آنهایی را که کتاب می‌نویسند، فرهیخته می‌دانیم؛ کسی که به سبب سواد و علم و دانش و مهارت‌های ادبی و هنری‌اش واجد کیفیتی است که می‌تواند متن مناسب انتشار بنویسد تا برایش درخت قطع کنند و کلی آدم و سرمایه درگیر شوند. پس طبیعتاً نگارش متنی که به کتاب می‌رسد، فقط کار عالم‌ و دانشمندجماعت نیست و دیگران هم کتاب می‌نویسند. این بدان معناست آنهایی که کتابشان درمی‌آید این کیفیت را دارند؟ بله! باید داشته باشند و اگر هم ندارند از بی‌کفایتی آن ناشر است که از اصول عدول کرده و کاغذ بی‌زبان را دست نااهلش داده است. البته استثنای مهمی هم هست. اینکه مترجمان و نقاش‌ها و کارتونیست‌ها و تصویرسازان و باقی هنرمندان هم سهم مهمی از صنعت نشر را روی دوش می‌برند و گاهی فقط محصول نهایی شامل کار آنهاست. اینجاست که در ادبیات نشر به همه کسانی که نقشی در تولید کتاب چه در مقام اصلی چه در دیگر مقام‌ها دارند، پدیدآورنده می‌‌گویند.
البته این فرهیختگی و کیفیت نویسندگی ایده‌آل است. برخی نشرها بدان دست یافته‌اند و با نویسندگانی همکاری می‌کنند که کارکشته‌اند و متن درست‌وحسابی خلق می‌کنند و هم کار خودشان راه می‌افتد و هم چرخ نشر را با قدرت به حرکت درمی‌آورند. حالا شاید نویسنده‌ای را دیده باشید که نه تحصیلات خاصی دارد و نه اهل دقت و تأمل است؛ اما چندتایی کتاب چاپی دارد و حتی ممکن است کتاب‌هایش پرفروش هم باشد! پیش خودتان فکر می‌کنید این چطوری نویسنده شده یا چرا از چنین کسی کتاب به چاپ رسیده. پاسخ همین‌جاست که او ناشرپسند است و سوراخ دعا را پیدا کرده. یعنی همان کیفیتی را داشته که ناشرها برای چاپ و مخاطب‌ها برای خواندن می‌پسندند! حداقل می‌شود گفت حرف خوب نداشته، فقط خوب حرف زده. البته که این نویسنده‌ها آنطور که باید گل نمی‌کنند و نامی ماندگار از ایشان نمی‌ماند، اما واقعیت این است که کتابشان چاپ می‌شود و می‌رود روی پیشخوان کتابفروشی‌ها!
از چالش‌های اساسی نشر هم دسترسی‌ نداشتن به نویسندگان ماهر و کاربلد است. نویسندگان شش‌دانگی که مطلب را مثل عسل بریزند در حلق مخاطب و کلام و فحوای کلام مثل موم توی دستشان باشد. چه اینکه این سنخ نویسنده نه در دانشگاه‌ها تربیت می‌شوند، نه مسیر حرفه‌ای و درست‌ودرمانی برای کشف و رشدشان وجود دارد. بیشترِ این‌طور نویسنده‌ها خودشان بنا به ذوق و علاقه و تمرین به چنین مرتبه‌ای می‌رسند و ناشرجماعت هم نهایت زحمتی که به خودش می‌دهد، کشف و به‌کارگیری آنهاست و کمتر ناشری است که به خودش زحمت بدهد و نویسنده‌ای پرورش بدهد که اگر می‌داد بیشترین لطف را در حق خودش کرده بود؛ هم فال بود هم تماشا!

 

جستجو
آرشیو تاریخی