«ایران» زمینه‌ها و اهداف نمایش اعطای نیابت به خاندان پهلوی از سوی گروه‌های ضدایرانی را بررسی می‌کند

وکالت با طعم پوست موز

سه ضلع سلبریتی‌ها، گروهک منافقین و سلطنت‌طلبان که حتی قابلیت برگزاری یک تجمع یک ساعته بدون درگیری فیزیکی و لفظی را ندارند، چگونه می‌توانند در یک فرایند سیاسی-رسانه‌ای به اجماع برسند؟!

امیر فرشباف
روزنامه‌نگار

 

وکالت، نوعی پیمان، عهد و قرارداد میان آحاد افراد و یا میان حاکمیت و ملت است که با اهداف خاصی وضع می‌شود. آنچه در وکالت جنبه بنیادی دارد، نوعی اعطای نیابت و تفویض اراده، اختیار، دارایی و سایر امور از سوی مؤکل به وکیل برای استیفای حقوق است. در جدیدترین اقدام گروه‌های ضدایرانی شاهد نمایش وکالت به ربع پهلوی هستیم؛ نمایشی که از یک‌سو، نه چشم‌اندازی در آینده برایش قابل تصور است و از سوی دیگر، هر هدفی بتوان برایش ذکر کرد، هدف ایجابی سیاسی و راهبردی نمی‌توان برایش متصور بود. نخستین افرادی که در این زمین بازی کردند، بازیگران و بازیکنان فراری سینما و فوتبال مانند حمید فرخ‌نژاد و علی کریمی و... بودند که در ازای دریافت تابعیت کشورهای بیگانه به جمع گروه‌های ضدایرانی خارج‌نشین پیوستند. به‌عنوان نمونه کریمی در حساب توئیتر خود که احتمالاً توسط نیروهای سایبری دشمنان اداره می‌شود، مدعی شد: «من وکالت می‌دهم به شاهزاده رضا پهلوی برای دوران ‌گذار از رژیم بچه کش و یک رفراندوم آزاد برای ایرانی آزاد و آباد.» نکته قابل ذکر اینکه سلبریتی‌هایی مانند علی کریمی، مهناز افشار ، حمید فرخ‌نژاد و... که اکنون به کسوت اپوزیسیون درآمده‌اند، به سازمان‌ها و دولت‌های ضدایرانی مانند گروهک نفاق و آموزشکده توانا دسترسی داده‌اند تا با استفاده از ظرفیت شهرت مجازی این افراد، جنگ روانی خود علیه ایران را رقم بزنند. به تعبیر دیگر، کریمی و دیگران قبل از اینکه به ربع پهلوی وکالت داده باشند، اختیار زیست خود را به سازمان‌های خارجی و گروهک‌های تروریستی مانند فرقه رجوی تفویض کرده‌اند.پرسشی که در اینجا قابل طرح است این است که سه ضلع سلبریتی‌ها، گروهک منافقین و سلطنت‌طلبان که حتی قابلیت برگزاری یک تجمع یک ساعته بدون درگیری فیزیکی و لفظی را ندارند، چگونه می‌توانند در یک فرایند سیاسی-رسانه‌ای به اجماع برسند؟! در ادامه و برای دستیابی به پاسخ این پرسش، به زمینه‌های تاریخی چنین کمپین‌هایی به همراه اهداف راه اندازی آنها و تشریح همین تناقض‌های ظاهری پرداخته خواهد شد.
 بیت فتنه و بازی «رفراندوم»
همان گونه که گفته شد، چنین اقداماتی مسبوق به سابقه هستند و نمونه‌های متعددی می‌توان برای آنها ذکر کرد. یکی از مهم‌ترین سوءاستفاده‌های جریان‌های ضدانقلاب خارج‌نشین که البته با پشتیبانی معنوی و سیاسی برخی محافل و شبکه‌های مرتبط داخلی صورت گرفت، طرح برگزاری رفراندوم در سایتی موسوم به «60 میلیون دات‌کام» بود که در آن، عده‌ای در خارج از کشور برای جلب توجه مقامات دولت‌های متخاصم مدعی وکالت از جانب مردم ایران شدند. در اواخر عمر دولت اصلاحات (آذر ماه سال ١٣٨٣) فراخوانی مبنی بر برگزاری «رفراندوم» برای تغییر قانون اساسی از سوی چهره‌های بدسابقه‌ای همچون محسن سازگارا، مهرانگیز کار، محمد ملکی، ناصر زرافشان و اکبر عطری و... صادر شد که مورد استقبال رسانه‌های فارسی‌زبان معاند قرار گرفت. نکته قابل توجه در خصوص این اقدام نمایشی این است که چند روز پس از صدور این فراخوان و بی‌اعتنایی مردم به آن، بیت حسینعلی منتظری آن را اقدامی مشروع خوانده و از اصل آن دفاع کرد. حتی احمد منتظری فرزند حسینعلی منتظری ابتدا در سوم دی ماه سال ١٣٨٣ با رسانه سلطنتی بی‌بی‌سی و سپس، سه روز بعد با رادیو فردا (وابسته به سیا و کنگره امریکا) مصاحبه کرده و از تأیید رفراندوم توسط مرجع تقلید اصلاح‌طلبان خبر داد. ناگفته نماند که بیت اخیرالذکر، در مقاطع مختلفی در طول تاریخ انقلاب اسلامی، خواسته یا ناخواسته، تبدیل به مخفیگاه یا پناهگاه شدیدترین دشمنان انقلاب، از لیبرال‌ها تا اعضای گروهک نفاق شد و متعاقباً از همین ناحیه آسیب‌های متعدد و عمیقی به بدنه نظام جمهوری اسلامی وارد شد.هرچند ایده رفراندوم در آن مقطع آنقدر بی‌ربط بود که حتی برخی چهره‌های مرکزی در حلقه امنیتی محافل اصلاح‌طلب مانند سعید حجاریان آن را مضحک خواندند، اما باز با این حال، گروه‌های افراطی مانند حزب منحله «مشارکت» از آن دفاع کردند. اما اینکه اصلاح‌طلبان چرا و به چه حقی به گروه‌های ضدایرانی وکالت می‌دهند، موضوعی تاریخی است که تفصیل آن دراین نوشتار نمی‌گنجد، ولی به هر تقدیر آنچه قابل تأمل است این است که ضدانقلاب نیز گویا در داخل به اصلاح‌طلبان وکالت داده‌اند و این چرخه همچنان امتداد دارد...
 چرا وکالت موقت؟
برای اینکه بتوان به پاسخ دقیقی برای درک چرایی اعطای وکالت به ربع پهلوی دست یافت، باید ابتدائاً به ماهیت این نمایش اشاره کرد. مهم‌ترین کلیدواژه و مضمون مشترک در متن اعطای وکالت ضدانقلاب به رضا پهلوی، مفهوم «دوران گذار» است؛ کدواژه «دوران گذار» دلالت‌هایی دارد که در فهم این اقدام قابل تأمل است. نخستین موضوعی که در تحلیل اعطای وکالت از سوی افراد نزدیک به جریان نفاق به ربع پهلوی می‌توان ذکر کرد این است که دولت‌ها و سازمان‌های متخاصم با جمهوری اسلامی سال‌ها است که در حال تلاش برای رفع اختلافات بنیادین و اجماع‌سازی میان گروه‌های ضدانقلاب یا حتی فقط نمایش یک اجماع هستند، ولی باز مشاهده می‌شود که در تمام تجمعاتی که این گروهک‌ها علیه جمهوری اسلامی برگزار می‌کنند، نمی‌توان حتی یک مورد را ذکر کرد که این دسته‌ها به یکدیگر حمله نکنند، متعاقباً آنچه برای نهادها و سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه به رؤیایی تعبیرنشدنی تبدیل شده است، نه براندازی جمهوری اسلامی؛ بلکه همین آرزوی اجماع است. بنابراین، نخستین وجه این ماجرا تلاش برای بازنمایی ائتلاف و اجماع است.
دومین موضوعی که باید یادآوری کرد، برنامه‌ریزی جریان‌های چپگرا - از چپ‌های پست‌مدرن مانند فمینیست‌ها گرفته تا چپ‌های مرتجع مانند سازمان منافقین - برای حذف یا تقلیل جایگاه پهلوی در معادلات سیاسی اپوزیسیون است و این طرح و برنامه را از همان ابتدای آشوب برآمده از بهانه فوت خانم مهسا امینی می‌شد مشاهده کرد؛ مسأله‌ای که در کنار کلیدواژه «دوران گذار» باعث شده ناظران از چنین اعطای وکالت موقتی با عنوان «پوست موز زیر پای پهلوی» یاد کنند.
سومین دلیلی که در تحلیل اعطای وکالت به رضا پهلوی می‌توان ذکر کرد این است که چهره‌ها و جریان‌های ضدایرانی خارج نشین، به دلیل زیست انگلی خود نیازمند تغذیه از منابع مالی دشمنان ایران هستند و تأمین مالی خود را عمدتاً از طریق پروژه‌های اینچنینی و جلب توجه لابی‌های ضدایرانی و مقامات سیاسی دولت‌های متخاصم و کارهای خلاف مانند پولشویی و سوءاستفاده از پوشش خیریه انجام می‌دهند. این نمایش را نیز به هیچ‌وجه نباید بدون ملاحظه جنبه‌های مالی و دریافت پول از دربار سعودی و دولت‌های اروپایی تفسیر کرد.
در پایان باید به یک سرفصل پژوهشی جدید اشاره کرد و آن، بازسازی و بازیابی تشکیلات داخلی و افزایش وزن سازمان منافقین در میان گروه‌های برانداز توسط دولت‌های امریکا، رژیم صهیونیستی و سعودی است که در فرصتی مستقل به آن پرداخته خواهد شد. در این مؤخره در همین حد اشاره می‌شود که این اعطای «وکالت موقت» هم در راستای همین سیاست جدید صورت گرفته است، چراکه همان‌طور که گفته شد، دینامیسم جدید اپوزیسیون طوری طراحی شده است که کاهش وزن یکی، افزایش وزن دیگری را به دنبال دارد و منطقاً گروه‌ها و چهره‌ها برای بقا باید از یک‌سو، قابلیت‌های عملیاتی خود را به رخ سرویس‌ها و دولت‌های بیگانه بکشند و از سوی دیگر، مراقب توازن و تعادل وزن رقبای خود هم باشندوگرنه به راحتی حذف خواهند شد. به‌عنوان نمونه، حذف یا تحقیر پهلوی، ارتقای وزن سازمان منافقین به‌عنوان دشمن تاریخی پهلوی را البته با هماهنگی و اراده غربی‌ها و صهیونیست‌ها در پی خواهد داشت. تلاش بی‌وقفه افرادی مانند معصومه علینژاد قمی کلایی (مشهور به مسیح علینژاد) و نازنین بنیادی برای ماندن و دیده شدن هم در همین چرخه بقا و تنازع قابل فهم است.
اما این بازیابی هویتی و عملیاتی، همانطور که گفته شد یک وجه داخلی هم دارد و آن بازسازی و ترمیم تشکیلاتی سازمان منافقین از طریق تحریک و سازماندهی خانوارهای نفاق در مناطق مرکزی کشور در پوشش‌های جدیدتر و کمتر شناخته شده‌تر مانند «جوانان محلات» است. البته سازمان منافقین، تنها نیروی کنشگر گام سوم آشوب نیست بلکه همان‌طور که اشاره شد، ظرفیت داخلی نفاق برای عملیات در مناطق مرکزی در نظر گرفته شده است، در حالی که مناطق و شهرهای مرزی، مهم‌ترین مبادی اقدامات تروریستی هستند و گروه‌های تجزیه‌طلب مسلح برای انجام این اقدامات سازماندهی شده‌اند.علت عطف توجه فراسازمان‌های بین‌المللی مانند لابی یهود در امریکا و یا دولت‌های سعودی، اسرائیل و چند دولت اروپایی به سازمان منافقین نیز در همین شبکه داخلی سازمان یافته و سابقه سیاه آن در ترور و جنگ داخلی نهفته است. پیش‌بینی سرنوشت هر اقدامی از سوی سازمان در این مقطع، ذیل «گام سوم آشوب» معنا می‌یابد و در حال حاضر، به دلیل شکست و مهار دو فاز قبلی، چشم‌انداز روشنی برای آن، مگر نوعی خودکشی دستجمعی مانند سی خرداد ۶۰ و فروغ جاویدان (مرصاد) در مرداد ۶٧ قابل فرض نیست.