نقدی بر «نظریه پسااسلام‌گرایی» آصف بیات در تحلیل وقایع اخیر ایران

دکتر داوود مهدوی‌زادگان
دانشیار پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات‌فرهنگی و رئیس انتشارات سمت

آصف بیات استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه ایلینوی امریکا است. سویه پژوهشی وی عمدتاً در زمینه جنبش‌های اجتماعی و سیاسی خاورمیانه است و تاکنون در این باره چندین کتاب منتشر کرده که  برخی از آنها به فارسی ترجمه شده است. کتاب «سیاست خیابانی، جنبش تهیدستان در ایران» از جمله آثار بیات درباره انقلاب‌اسلامی است. او به گفته خودش روستازاده‌ای است که در نوجوانی به اتفاق خانواده به تهران مهاجرت می‌کند. بیات با حضور در مدرسه تعلیمات اسلامی شخصیت مذهبی پیدا می‌کند ولی خیلی متأثر از برادرش بود که کتاب‌های ماتریالیستی به خانه می‌آورد. وی با ورود به دانشگاه و سپری کردن دوره تحصیلات تکمیلی در رشته علوم‌سیاسی گرایش بیشتری به اندیشه‌های سوسیالیستی پیدا می‌کند. بیات تجربه انقلاب اسلامی را دارد ولی پس از انقلاب بتدریج از روحیه انقلابی فاصله می‌گیرد. با وصف این، قبول ندارد اگر انقلابی یا اصلاح‌طلب بودیم باید تا به آخر عمر بر همین مرام وفادار ماند بلکه کنشگری سیاسی امری سیال است. (گفت‌و‌گوی اختصاصی میدان با آصف بیات: 14 دی 1398).

 

آصف بیات پژوهشگری نیست که صرفاً به موضوع مورد علاقه‌اش- جنبش‌های سیاسی و اجتماعی- می‌پردازد، بلکه او به مثابه سوژه‌ای کنشگر یا روشنفکری به شمار می‌آید که می‌کوشد برای جنبش اعتراضی ایده بدیل خلق کند. به همین خاطر است، با جنبش‌های اعتراضی در ایران و جهان عرب همراه می‌شود. درباره آشوب‌های خیابانی دی 96 و آبان 98 و حوادث اخیر 1401 فعالانه حضور رسانه‌ای دارد و نسبت به کنشگران سیاسی مانند عباس عبدی و جریان اصلاحات و طبقات اجتماعی بویژه طبقه متوسط تحلیل و اعلام موضع می‌کند.
البته در میان «دانشگاهیان ایرانی غربگرا» این شکل از شخصیت پژوهشی/سیاسی امر نادری نیست، اگر نگوییم غالب است. لذا مطالعه موردی از باب مشت نمونه خروار است. پرسش اصلی در چنین مطالعه‌ای آن است که کدام طرف از دوگانه پژوهش و کنشگری معطوف به طرف دیگر است؟ اگر طرف پژوهش معطوف به سیاست‌ورزی باشد، وجه عملگرایانه و اراده معطوف به قدرت آن، قوت بیشتری پیدا می‌کند. اما اگر قضیه بالعکس باشد، وجه ایدئولوژیکی آن قوت پیدا می‌کند. چنانکه بیات تصریح می‌کند که توجه او به اتفاقات سیاسی چه به‌عنوان یک ایرانی که نگران وضعیت مردم و سرزمین آنها و چه به‌عنوان پژوهشگری که سال‌هاست راجع به مسائل اجتماعی و سیاسی، بخصوص موضوعات مربوط به جنبش‌های اجتماعی در منطقه خاورمیانه کار فکری و نوشتاری می‌کند، وجود دارد.(روزنامه اعتماد: 19 مهر 1401). اما جنبه التفات پژوهشی بیات به این اتفاقات عمدتاً معطوف به نظریه «پسااسلام‌گرایی» است که به تازگی چهارچوب نظری آن (فصل اول) به فارسی ترجمه شده است (ر. ک:بیات آصف، 1400، پسااسلام‌گرایی، ترجمه عباس جنگ، نشر بزنگاه).
اساس نظریه وی آن است که اسلام‌گرایی به‌دنبال شکل‌گیری جمهوری اسلامی در ایران پا گرفت و اکنون در وضعیت‌گذار از اسلام‌گرایی به وضعیت پسااسلام‌گرایی یا وضعیت سکولار شده، قرار گرفته‌ایم. از این رو، بیات مطالعه جنبش‌های اعتراضی در ایران و منطقه را از جهت اثبات نظریه پسااسلام‌گرایی لازم و ضروری می‌داند. چنانکه این کار را برای آزمون هرگونه نظریه‌ای لازم می‌داند: «من فکر می‌کنم بدون مطالعات منطقه‌ای، شما نمی‌توانید یک نظریه یا اندیشه جهانی خوب داشته باشید. مطالعات منطقه‌ای به ما کمک می‌کند که درک عمیق‌تری در مورد بخشی از جهان داشته باشیم.»(میدان: 1398).
اما توجه گفتار حاضر معطوف به جنبه ارزیابی انتقادی نظریه پسااسلام‌گرایی آصف بیات در پرتو مطالعه و تحلیل وی از جنبش‌های سیاسی امروز ایران و جهان عرب است. مدعا این است که گفته‌های وی در قالب اسلوب علمی برای اثبات نظریه، خوب پیش نرفته است. ارزیابی این گفته‌ها کمک چندانی در درک و پذیرش «نظریه پسااسلام‌گرایی» نمی‌کند. نمونه‌های زیادی از تحلیل‌های آصف بیات درباره اغتشاشات اخیر و مطالب پیرامونی آن را می‌توان اشاره کرد که حکایت از «ناپژوهشی» گفتار وی دارد. به عبارت دیگر، داوری‌های وی چندان وجاهت علمی ندارد. در اینجا به مواردی از نارسایی گفته‌های وی اشاره می‌شود. البته ارزیابی اصل «نظریه پسااسلام‌گرایی» را به مجال دیگر حوالت می‌دهیم.
1به زعم آصف بیات جرقه اولیه حوادث اخیر در ایران که به‌دنبال فوت مهسا امینی در مقر پلیس اخلاقی اتفاق افتاد شباهت زیادی به جنبش‌های بهار عربی دارد. بو عزیزی در تونس خودسوزی می‌کند و سعید خالدی زیر شکنجه پلیس کشته می‌شود. در حالی که مرگ مهسا امینی از این جنس نبوده است. همین امر، عدم مشارکت عمومی در آشوب خیابانی در ایران را توضیح می‌دهد. مضافاً اینکه به گفته وی انقلاب تونس کشورهای عربستان و امارات را غافلگیر کرد و آنان احساس خطر کردند و برای جلوگیری از شیوع آن در دیگر کشورها میلیون‌ها دلار هزینه کردند. این در حالی است که همین کشورها و امریکا و نظام سرمایه‌داری میلیون‌ها دلار برای دامن زدن و فراگیر شدن اغتشاشات در ایران هزینه کردند. بیات کودتا در سودان را نمونه‌ای از حرکت ضد انقلابی این کشورها در سرکوب بهار عربی – به گفته وی– یا بیداری اسلامی می‌داند. دولت امریکا از کودتای السیسی در مصر حمایت کرد و خانم رایس، وزیر خارجه وقت امریکا این کودتا را دموکراتیک خواند. لذا بیات بر همین پایه معتقد است که وقتی دولت‌های سرکوبگر از ناحیه این کشورها پشتیبانی می‌شوند، مردم باید متحد شوند: «اگر این دولت‌ها تا این حد به هم کمک می‌کنند و با هم برای سرکوب اقدام می‌کنند شاید مردم هم برای مقاومت باید همین کار را کنند» (بیات آصف: 16 آذر 1401). بر این اساس، مقاومت مردم ایران پاسخی به حمایت جبهه عربی یهودی از اغتشاشات بوده است.
2بیات و هم مسلکان فکری وی اصرار بر این دارند که اغتشاشات اخیر و مشابه آن در سال‌های گذشته را حرکت انقلابی بخوانند. این در حالی است که بیات ملاک‌هایی که برای تفکیک جنبش از ناجنبش، حرکت انقلابی از ضد انقلابی بیان می‌کند، همگی حکایت از این دارد که نباید اغتشاشات رخ داده در ایران را از جنس جنبش و انقلاب تلقی کرد. وی یکی از عوامل شکل‌گیری اعتراض‌های مردمی در جهان را «گسترش سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی در سراسر جهان است که کمابیش هم در کشورهای شمال و هم در کشورهای جنوب موجب و موجد نابرابری، طرد و محروم‌سازی و بی‌ثباتی و ناامنی بی‌سابقه از زمان جنگ دوم جهانی تا کنون بوده است»، دانسته است. در حالی که دولت‌های نولیبرال و به‌طور کلی نظام سرمایه‌داری از اعتراضات خیابانی در ایران حمایت و پشتیبانی می‌کنند.
ویژگی که بیات برای جنبش‌های ضد انقلابی برمی‌شمارد و هشدار می‌دهد که باید حواسمان به ضد انقلاب باشد «مدافع وضع موجود بودن» آنها است. انقلاب حرکتی در جهت تغییر وضع موجود و اصلاح امور است. در حالی که ناجنبش‌ها در صدد بازگشت به گذشته و حفظ وضع موجود هستند: «باید حواسمان به «ضد انقلاب» هم باشد؛ یعنی آن ساختارها، نهادها و ائتلاف‌ها که در برابر تغییر ایستادگی می‌کنند و ممکن است برای بازگرداندن وضع و بازپس‌گرفتن مواضع‌شان به ضدجنبش‌هایی بی‌رحمانه‌تر دست بزنند.» مسلماً آصف بیات نمی‌تواند انکار کند که انقلاب اسلامی 57 نهضت مردمی در مخالفت با وضع موجود و اعتراض علیه گسترش سیاست‌های اقتصادی لیبرالی نبود. این انقلاب از همان 22 بهمن 57 تا به امروز با ناجنبش‌های ضد انقلابی درگیر بوده است. جدیدترین این ضدیت‌ها اغتشاشات 1401 است که آشکارا علیه انقلاب اسلامی خشونت به راه انداختند.
3آصف بیات اعتراض خیابانی را «خیزش بازپس‌گیری زندگی» خوانده است: «گویی مردم خواهان بازپس‌گیری جوانی‌های برباد رفته، زندگی‌های ناکرده، شادی‌های سرکوب شده و آرزومندی یک زندگی عادی و آبرومندانه هستند. به نظرم این خیزش زندگی را طلب می‌کند.» این سخن بدین معنا است که گویی چنین زندگی پیش از انقلاب فراهم بوده است ولی مردم ایران با به راه انداختن انقلاب، دست رد به آن زده‌اند و حالا معترضان می‌خواهند آن زندگی را باز پس بگیرند! در حالی که انتساب این «خیزش بازپس‌گیرانه» درباره انقلاب اسلامی و تحقق آن پس از انقلاب انکارناپذیر است. پیش از انقلاب جز برای اشراف و طبقه حاکمه زندگی نبود که حالا معترضان خیابانی درصدد باز پس‌گیری آن بر آمده‌اند. اگر هم امروز زندگی نسبتاً آبرومندانه و شادی هست به برکت فعالیت‌های جهادی انقلابیون است. در ناجنبشی اغتشاشات اخیر همین بس که می‌خواهد همین اندازه از زندگی و شادی را از مردم باز پس بگیرد، چون ضد انقلاب است و خواهان بازگشت به وضع پیش از انقلاب است. اگر آصف بیات این خیزش را ارتجاعی نمی‌داند، پس نباید این خیزش ضد انقلاب اسلامی باشد، چون این انقلاب با همین انگیزه های باز پس‌گیری زندگی و شادی پدید آمده است. در نتیجه ماهیت ضد انقلابی این ناجنبش تأمل برانگیز است.
4بیات راه عبور از وضع موجود را در «سیاست امید» می‌داند و آن سیاستی است که به بدیل می‌اندیشد؛ اینکه چه چیزی می‌تواند بدیل و جایگزین وضع موجود باشد، محل بحث است: «سیاست امید بازتابی از پراکسیس است. به عبارت دیگر، این سیاست، در درجه اول، یعنی فکر کردن به بدیل و امکانات. یعنی فرا رفتن از آنچه که موجود است.» به زعم وی این نوع فکر کردن کار روشنفکر است و نه جامعه‌شناس. بنابراین، بیات تلویحاً کار خود را فکر کردن درباب بدیل‌ها نمی‌داند،چون او بیشتر خود را جامعه‌شناس جنبش‌ها می‌داند و نه روشنفکر، البته مقصود وی از روشنفکر آن دسته از روشنفکران پشت میزنشین نیست بلکه مقصود «آنهایی که در جامعه ارتباطی ارگانیک با فرودستان دارند و می‌توانند یک چشم‌انداز فراگیر به وجود بیاورند. به این معنی، من می‌گویم که دنیای عرب چنین چشم‌اندازی را نداشته و این فقدان در مجموع بر اتفاقات اخیر تأثیر منفی گذاشته است.» بلکه چنین چشم‌اندازی در جنبش‌های اعتراضی در ایران نیز دیده نمی‌شود. در ایران، روشنفکری که با درد و رنج مردم زندگی کند و ارتباط ارگانیک با مردم فرودست برقرار کرده باشد، نادر است. به خلاف جبهه انقلابی که نمونه‌های بی‌شماری از زندگی با فرودستان می‌توان سراغ داد.
5آیا شعار «زن، زندگی، آزادی» می‌تواند آن بدیلی که آصف بیات می‌گوید باشد؟ اینکه زن مورد نظر اغتشاشیون بدیل چه چیزی است، مهم است. آیا مثلاً زن بی‌حجاب و نیمه عریان ‌-برابر آنچه که در ایام اغتشاش اعلام و اقدام کردند- بدیل زن عفیفه محجبه است؟ مانند بی‌حجابی که بدیل حجاب است. فرضاً که این شعار بدیل الگوی جمهوری اسلامی است؛ لکن آیا معنای محصلی از این بدیل ارائه شده است؟ بیات تلویحاً مبهم و کلی بودن این شعار را قبول دارد حتی خود او نیز تعریف روشنی از این شعار ارائه نکرده است. او این ابهام را به طبیعت پارادوکسیکال اغلب جنبش‌های انقلابی نسبت می‌دهد؛ «اینگونه جنبش‌ها برای رسیدن به وحدت، مبهم و کلی سخن می‌گویند. به همین خاطر، بر مبنای این شعار نمی‌توان آینده ایران را پیش‌بینی کرد» (اعتماد: 19 مهر 1401). در حالی که شعارهای انقلابی شفاف و روشن است و دقیقاً به همین خاطر، جنبش‌های انقلابی توانایی بسیج توده‌ها را دارند.
6آصف بیات پیش‌بینی آینده جنبش اعتراضی را مشروط به رو آوردن حاکمیت برای توقف اعتراضات خیابانی به خشونت و میزان خشم اخلاقی مردم در مقابل استراتژی خشونت حاکمیت می‌داند. در حالی که مردم به استراتژی خشونت از سوی جنبش اعتراضی نیز توجه دارند و متأثر از خشونت‌ورزی اغتشاشگران به خشم اخلاقی درمی‌آیند. چنانکه حاکمیت در اغتشاشات اخیر خویشتنداری حداکثری از خود نشان داد ولی معترضان خیابان خشونت گسترده‌ای را در کف خیابان به راه انداختند، به‌طوری که یکی از دلایل عدم اقبال عمومی از آنان، شدت خشونتی بود که از آنها مشاهده کردند. بر خلاف نظر بیات، در نگاه مردم، اغتشاشگران آنچنان ریسک و مخاطرات تغییرات انقلابی را بالا بردند که گویی «وضع موجود» بهشت برین است، خصوصاً که خشونت مورد حمایت و پشتیبانی دولت‌های سرمایه‌داری و کشورهای مرتجع بود.
7آصف بیات در گفتاری انتقادی خطاب به عباس عبدی جریان اصلاح‌طلبی را  زیر تیغ نقد برده است. به عقیده وی قرار نیست تا آخر عمر از استراتژی اصلاحات پیروی کرد: «بله صحبت از هزینه و مخاطرات احتمالی تغییرات رادیکال بسیار مهم است و باید بدان‌ها توجه کرد، ولی گاهی آنچنان از ریسک و مخاطرات تغییرات انقلابی صحبت می‌شود که گویی «وضع موجود» بهشت برین است. چرا ما مخاطرات و هزینه‌های «وضع موجود» را فراموش می‌کنیم؟» بیات با این پنداشت که حاکمیت اصلاحات را بعد اعتراضات سال 88 از قدرت بیرون انداخته است، سعی در متقاعد کردن این جریان به ائتلاف با جنبش اعتراض خیابانی دارد، ولی مشکل آصف بیات در این است که می‌خواهد امثال عباس عبدی و هم مسلکان او را در چهارچوب مفهوم اندیشه اصلاحی و جریان اصلاحات ادراک و تحلیل کند. در حالی که این کار بزرگترین خطای ادراکی وی محسوب می‌شود، چون اساساً این جماعت در چهارچوب گفتمان اصلاحات فهم‌پذیر نیستند، بلکه باید آنان را در چهارچوب گفتمان اقتدارگرایی فهمید. تمام تلاش جریان موسوم به اصلاحات معطوف به تصاحب و تثبیت و حفظ قدرت بوده است. این جریان با نگاه ابزاری با جنبش اعتراضی برخورد می‌کند. آن سیاست امیدی که آصف بیات به‌عنوان شرط تغییر وضع موجود طرح کرده است، در جریان اصلاحات مفقود و غایب است. این جریان هیچ‌گاه درباره بدیل نیندیشیده‌ است.
اما از دیگر اشتباهات ادراکی آصف بیات درباره اصلاحات این است که گمان کرده است که آنان مخالف وضع موجودند. حال آنکه این جریان در پدید آمدن درد و رنج‌های موجود نقش اصلی و اساسی داشته و دارند. در واقع، بیات می‌خواهد برای بر هم زدن وضع موجود به جریانی رو آورد که خود آن جریان از بانیان آن هستند. نتیجه چنین خطای ادراکی بازی خوردن سیاسی است. اشتباه دیگر بیات این است که گمان کرده حاکمیت بعد  از فتنه سال 88 اصلاحات را بیرون کرده است. این جریان در سال 92 به قدرت بازگشت. اعتماد حاکمیت به جریان اصلاحات در سال 1400 به پایین‌ترین حد خود رسید، ولی این مردم بودند که آنان را از قدرت کنار گذاشتند.
فرجام سخن
درباره گفته‌ها و تحلیل‌های آصف بیات نقدهای بیشتری را می‌توان طرح کرد ولی به همین اندازه بسنده می‌کنیم. عمده نتیجه‌ای که از بیان نمونه‌های یاد شده می‌توان گرفت آن است که با وجود اینکه آصف بیات به جامعه‌شناسی نام‌آشنا و متخصص در شناخت جنبش‌های اجتماعی و سیاسی شهرت یافته است، ولی به نظر می‌رسد دیدگاه‌های وی در این‌باره چندان دقیق نیست. شاید بیات اطلاعات وسیعی درباره بهار عربی یا بیداری اسلامی و نیز جنبش‌های سیاسی ایران قبل و بعد انقلاب به‌دست آورده باشد، اما این دانش وی عمیق و متقن نیست. تحقیقات وی درباره جنبش‌ها بیشتر صبغه ناپژوهشی دارد تا پژوهش علمی. شاید این امر، به‌دلیل غلبه نگاه ایدئولوژیکی وی باشد.

 

مهدی جمشیدی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

1اینگونه نیست که وضع جریان‌های اجتماعی از لحاظ بدنه مردمی، همان بماند که در ابتدا بوده است، بلکه این امر به خود آن جریان وابسته است. به‌ طور ضروری، هیچ‌گونه تداوم و پیوستگی‌ای در میان نیست و همه‌چیز به تصویرسازی بعدی جریان از خود و ظهور روایت‌های جدید از واقعیت گره خورده است. لحظه‌های آغازین، لحظه‌های شورانگیز و هیجان‌سازی است که بر شانه روایت برآمده از خود جریان، تکیه زده است، اما همین که زمان می‌گذرد و روایت‌های دیگری در کنار روایت نخستین می‌نشیند، چه‌ بسا از خویش‌حق‌انگاری جریان اجتماعی بشدت کاسته شود و به‌ تدریج این برداشت در ذهن بسیاری از هواداران جریان اجتماعی ایجاد شود که واقعیت، آن نبوده که در ابتدا پنداشته بودند. از آنجا که جریان اجتماعی می‌خواهد یک شروع طوفانی داشته باشد تا بدنه اجتماعی حداکثری بیابد و توده‌های مردم را هر چه بیشتر با خود همراه کند، گویا چاره‌ای ندارد جز اینکه یک روایت حاد و برداشت تشدید‌شده را بپروراند و خویش را دچار محرومیت و مظلومیت آنچنانی نشان دهد، اما چندی بعد همین روایت، به نقطه ضعف او نیز تبدیل خواهد شد چراکه روایت‌های معارض از راه می‌رسند و بدنه جریان اجتماعی را گرفتار ساخت‌شکنی ذهنی می‌کنند. آنان درمی‌یابند واقعیت، آن نبوده که در لحظه‌های آغازین شنیده‌اند و خام‌اندیشانه پذیرفته‌اند؛ بلکه واقعیت، جنبه‌های مهم و تعیین‌کننده دیگری نیز داشته که نیروهای پیشران جریان اجتماعی برای آنکه در رودخانه جریان اجتماعی موج‌آفرینی کرده و راه خویش را در برابر حاکمیت باز کنند، آنها را حذف کرده‌اند. به این ترتیب هرچه زمان می‌گذرد از حرارت‌ها، هیجان‌ها و حساسیت‌ها کاسته می‌شود و مردم به زندگی روزمره خود بازمی‌گردند. البته حتی در اینجا نیز برای توجیه شکست و نپذیرفتن علت آن، از مواجهه حاکمیت به‌عنوان سرکوب، استبداد و اختناق یاد می‌شود و عقب‌نشینی تدریجی و طبیعی مردم از جریان اجتماعی، نادیده گرفته می‌شود. ریزش گسترده همان بدنه اندک در اغتشاش‌های اخیر نشان می‌دهد برخلاف تحلیل آصف بیات، مسأله‌های القا شده و برجسته شده، ساختگی بودند و از این‌رو نتوانستند از خود در برابر روایت‌های متفاوت محافظت کنند.
2این وضع حتی در شعار اساسی این جریان اجتماعی نیز به چشم می‌خورد. شعار «زن، زندگی، آزادی» درون‌خیز و جامعه‌بنیاد نبوده، بلکه از بیرون به آن عرضه شده است و بدنه این جریان نیز تصور کرده این شعار می‌تواند خواسته‌هایش را پوشش دهد. این در حالی است که شعار یادشده، هرگز نمی‌تواند همچون یک «چتر فراگیر» دغدغه‌های مردم ایران یا حتی بخش عمده‌ای از آن را نمایندگی کند، چراکه این مضامین با چالش‌ها، نیازها و مطالبه‌های مردم تطابق ندارند. توده مردم در وضع دیگری به سر می‌برند و این شعار در مسیر دیگری به راه افتاده است. جامعه ایران، جامعه عینیت‌ها و واقعیت‌ها است و دردها و رنج‌هایش را به‌ طور مستقل احساس می‌کند و اینگونه نیست که بتوان از بیرون و به صورت پیش‌ساخته، شعاری را به آن خوراند و از آن انتظار همراهی طوطی‌وار داشت. ما با یک جامعه سیال و ژله‌ای روبه‌رو نیستیم که بتوانیم مسأله‌های خویش را در ظرف هیجان‌های روایتی بریزیم و به این جامعه بنوشانیم. این جامعه، خودش می‌داند چه می‌خواهد و چه نمی‌خواهد؛ از این‌رو باید دردهای آنها را یافت نه اینکه دردهایی را به آن القا کرد. بر این ‌اساس روند اغتشاش نتوانست حتی همسویی و همراهی آن بخش از زنان ایرانی که دچار حجاب ضعیف بودند را نیز به‌ دست آورد و آنان را به سوی کشف حجاب سوق دهد. این امر بدیهی‌ترین و مستقیم‌ترین توفیقی بود که باید نصیب جریان اغتشاش می‌شد، اما چنین نشد. با توجه به چنین شکست آشکاری، نمی‌توان حتی فراگیری و اجتماعی‌ بودن همان جنبه زنانه این جریان را پذیرفت، چه رسد به دعاوی کلان و فربه دیگر که بیش از نقشی بر آب نبودند.
3آنچه در لحظه‌های آغازین، شعله اغتشاش را برافروخت و مایه و پایه صورتبندی جریان اجتماعی شد، همین لایه مطالبه‌های زنانه بود که تا چند هفته‌ای پیش رفت و لایه‌های دیگری را نیز به خود افزود، اما نه ‌فقط لایه‌های دیگر و مکمل را باخت، بلکه لایه اصلی و نمادین‌ شده نیز از همراه‌ کردن زنان دارای پوشش بینابینی، ناکام ماند و در عمل مشخص شد مسأله زنان ایران، حجاب اختیاری نیست. حجاب، چه قانونی باشد و چه اختیاری، بخش عمده و غالب زنان ایرانی به سوی کشف حجاب حرکت نمی‌کنند و روایت‌شان از زندگی و آزادی، تناسبی با آنچه جریان اغتشاش می‌گفت و می‌طلبید، ندارد. این واقعیت عریان، همه تحلیل‌هایی را که اغتشاش را همچون یک جنبش اجتماعی فراگیر و مردمی تصویر می‌کنند - از جمله تفسیر آصف بیات که سخت بر ریشه‌داری و عمق اجتماعی آن اصرار کرده است - بیش از وهم و خیال معرفی نمی‌کند.

 

دکتر سجاد صفارهرندی
جامعه‌شناس و رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی

1در جهان رسانه‌‌ای شده امروز که رسانه‌ها می‌کوشند همپای وقایع پیش روند، بالطبع، از اهالی علوم‌ اجتماعی هم توقع می‌رود تا همپای رسانه‌‌‌ها در تحلیل وقایع و رویدادها، واکنش‌ سریع داشته ‌باشند. به‌دنبال این رویکرد، در نخستین روزهای وقوع ناآرامی‌های اخیر، رسانه‌ها از جامعه‌شناسان انقلاب و پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی خواستند تا تحلیل خود را از وقایع ایران ارائه‌ کنند که نفس این کار، هم امری قابل درک و هم به نوعی فضیلت محسوب می‌شود. اما این تعجیل می‌تواند این آسیب را داشته باشد که به ارائه تحلیل‌های سستی منجر شود که با گذشت زمان و با روند وقایع، بیش از پیش بی‌بنیاد و سطحی بودن آنها نمایان می‌شود.
2اتفاقی که برای دکتر آصف بیات، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه ایلینوی امریکا در تحلیل وقایع اخیر ایران افتاد، مصداق همین ماجرا است. او که به‌عنوان یکی از مبدع‌ترین و پیشروترین پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی و انقلاب‌ها شناخته می‌شود؛ تحلیل‌هایش در مورد وقایع اخیر، آمیزه‌ای از شتاب‌زدگی و ذوق‌زدگی بود به گونه‌ای که پس از گذشت سه – چهار ماه و به‌دست آمدن اطلاعات جامع‌تر، نابسندگی این تحلیل‌ها آشکار شد. او در مهر ماه سال‌جاری در مصاحبه‌ای عنوان کرده ‌بود: «شرایط فعلی ایران یک شرایط انقلابی است» و اکنون که سه ماه از آن تحلیل می‌گذرد احتمالاً خود او هم نسبت به تحلیلش دچار تردید شده ‌است.
3اما پرسش اصلی اینجا است که چرا چنین خطاهای تحلیلی‌ای اتفاق می‌افتد؟ در این زمینه دو گزاره قابل طرح است؛ نخست اینکه بسیاری از اوقات، اهالی علوم‌اجتماعی در این دام می‌افتند که آن چیزهایی که دوست دارند را با آن چیزهایی که در واقعیت وجود دارد، اشتباه می‌گیرند و این یکی از نکاتی است که اهل علم در مقام علم‌ورزی‌شان باید دائماً به آن متذکر بوده و از آن برحذر باشند. احتمالاً دکتر آصف بیات هم دوست داشته که در ایران، انقلابی با حضور همه قشرها، جریان‌ها، طبقات رخ دهد اما داده‌های برآمده از مشاهده‌های واقعی نه الان (که دیگر از گرد و غبار آن ناآرامی‌ها خبری نیست) حتی در اوج وقایع نیز از وقوع ‌انقلاب حکایت نمی‌کرد.
دوم اینکه، سستی تحلیل دکتر آصف ‌بیات از وقایع اخیر، به اصالت‌بخشی زیاد او به «امر ذهنی» برمی‌گردد؛ در واقع آن ذهنیت که محمل آن «شبکه‌های اجتماعی» است. توجه بیش از حد دکتر آصف بیات‌ به ساحت رسانه و قلمرو مجازی، منجر شده که شبکه‌های اجتماعی و زیست مجازی برای ایشان به مثابه آیینه واقعیت و حکایتگر عینی واقعیت تلقی شود.
4از آنجایی که دکتر آصف‌ بیات تنها از خلال شبکه‌های اجتماعی و داده‌های برآمده از آن، به تحلیل ناآرامی‌های اخیر در ایران نشسته‌ بود، تصویرش از آنچه در ایران رخ می‌داد صرفاً یک «تصویر رسانه‌ای» بود؛ به همین دلیل، در دام این واقعیت برساخته افتاد. در این «تصویر برساخته» بواقع یک انقلاب در جریان بود؛ با همه ویژگی‌ها و مؤلفه‌هایی که یک انقلاب دارد! اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که نهایتاً انقلاب‌ها برای اینکه انقلاب‌ باشند باید در جهان ‌مادی‌ و مناسبات واقعی و در تغییر موازنه‌های واقعی قدرت رخ دهند که اینجا و در ایران این اتفاق نیفتاد. به همین دلیل، وقتی به تحلیل دکتر بیات در مهر ماه 1401 درباره وقایع ایران نگاه می‌کنیم، تحلیلی بدون زمینه‌ و غیرمرتبط با واقعیت به نظر می‌رسد و این امر به مجرایی که او برای ارتباط با واقعیت انتخاب ‌کرده‌ است، برمی‌گردد.
5دکتر آصف بیات در تحلیل وقایع اخیر برخلاف آن چهارچوب مفهومی عمل کرد که پیش از این در تحلیل‌های خود درباره انقلاب 57 یا جنبش‌های عربی ارائه کرده بود؛ چرا که به تبع تصویر رسانه‌ای که از وقایع داشت تمرکز‌ش عمدتاً بر وجوه «فرهنگی» و «سبک زندگی» اتفاقات اخیر متمرکز شد. اما واقعیت این است که از گذشته در ساحت فرهنگ و عمدتاً در «سبک زندگی‌» کشاکشی در جامعه ایران در کار بوده است. هر چند که در وقایع اخیر این کشاکش فرهنگی به نقطه عطفی در تاریخ معاصر ما بدل‌ شد اما آن چیزی نیست که بتوان از آن تحت عنوان «انقلاب» حرف زد.
بعضی از رویدادها تأثیر مثبت و منفی مهمی در حوزه نگرش‌ها و ذهنیت‌ها ایجاد می‌کنند، مثالی که بسیار مشهور است جنبش دانشجویی 1968 پاریس است که از حیث سیاست و موازنه‌های قدرت در عرصه واقعیت‌های عینی جامعه مطلقاً تغییری ایجاد نکرد اما یک نسلی را آفرید و حیات ذهنی، تئوریک و فرهنگی‌ را خلق کرد که بعدها در هنر، فرهنگ، ادبیات و علوم ‌انسانی و علوم‌اجتماعی ثمرات و نتایج‌اش ظاهر شد. اما نباید آنها را با رویداد «انقلاب» که مربوط به مسأله سیاست و قدرت و بسیج منابع قدرت است، اشتباه‌ گرفت. اما به نظر می‌رسد که در مباحث اخیر دکتر آصف بیات، کمابیش چنین خلط مبحثی صورت گرفته‌ است.