دنیا تکانی

فرشته پناهی
طنزپرداز

باید همه چیز و همه جا را بتکانم
از روی زمین گرد هوا را بتکانم
 
یک عالمه بر روی سرم ریخته کار و
من مانده‌ام ای وای! کجا را بتکانم
 
سرمایۀ من یک کمد رخت قدیمی است
باید کمد خاطره‌ها را بتکانم
 
از رنگ و ریا خسته‌ام ای کاش که می‌شد
فیگور و قر و ژست و ادا را بتکانم
 
ویروس بریده است امان همه را کاش
می‌شد که ز دنیا کرونا را بتکانم
 
چندیست شده سفره پر از خالی و من هم
هی سفرۀ بی‌نان و غذا را بتکانم
 
با وام ربایی سر و سامان نگرفتیم
واجب شده از بانک ربا را بتکانم
 
رفته است به جیب رؤسا هرچه که وام است
پس جیب گشاد رؤسا را بتکانم
 
با جنگ پکیده است جهان، پس بگذارید
با جاروی خود جنگ و بلا را بتکانم
 
بس کن! ندو بچه وسط خانه‌تکانیم!
هیس! اَرنه ز حلق تو صدا را بتکانم
 
هی شستم و سابیدم و اعصاب تیلیت است!
دَم پر نشو که بال و پرت را بتکانم
 
خسته شدم آنقدر که شد قافیه نابود
مِنْ بعد دگر خبط و خطا را بتکانم
 
«دیریست که دلدار پیامی نفرستاد»
پس گوشی آن بنده خدا را بتکانم
 
ای یار! شده نوبت چرک کف دستت
باید بروم جیب شما را بتکانم!
 
 با موردِ آخر که تکاندم به گمانم
بایست که رؤیای طلا را بتکانم!
 
... من غرق زمستانم و آلوده سرما
از راه بیــــا زود، بهارا! بتکانم