ژاپنیها و داستانهایی که از همه جا سر در میآورد
«مانگا» و چند اصطلاح جدید دیگر
مریم رحیمیپور
خبرنگار
چند سال پیش یکی از شاگردهایم چند تا نقاشی نشانم داد و گفت میخواهد داستان مصور طراحی کند و یک جایی که نفهمیدم کجاست بارگذاری کند و پولدار شود. من مثل اغلب اوقات متوجه نشدم دقیقاً از چه چیزی حرف میزند. پرسیدم: «اینهایی که میگی چی هست؟» برایم توضیح داد که میخواهد داستان مصوری را طراحی کند که در اینترنت بارگذاری میشود و به آن «وبتون» میگویند. بعد توضیح داد که وبتون، نسخه اینترنتی «مانهوا» است. که مسلماً در این نقطه من پرسیدم «مانهوا» چیست؟ و او توضیح داد که نسخه کرهای « » ست و سؤالی که پیش میآمد این بود که مانگا چیست؟
بعد از خنگبازی و پرسش و پاسخ آن روز و در کنارش پاسخهای باحوصله شاگردم؛ با مانگاها، مانهواها و وبتونهای زیادی آشنا شدم. با بچههای زیادی هم روبهرو شدم که مانگا و مانهوا میخواندند. چند روز پیش وقتی کف کتابخانه مدرسه نشسته بودم و مانگا «خانواده و جاسوس» را میخواندم چندتا از بچههای کلاس هفتم دستگیرم کردند و حسابی از اینکه این کتاب را دست من دیدند ذوقزده شدند. من هم که مثل همیشه تقریباً از همه جا بیخبر بودم دوباره شروع کردم به سؤال پرسیدن. «کتابش خوبه بچهها؟ من تازه دارم میخونمش.» و تا پایان زنگ تفریح اطلاعات جدیدی در زمینه مانگاها و انیمهها پیدا کردم.
اگر بخواهم به زبان خودمان بگویم «مانگا» کمیکاستریپی است که در ژاپن منتشر شده است. در حقیقت برای همه غیر ژاپنیها چنین معنایی دارد اما در خود ژاپن، مانگا به معنای سبکی هنری است که در اواخر قرن نوزدهم رواج پیدا کرده و سابقه طولانی در هنر سنتی ژاپن دارد. برخلاف آنچه ما تصور میکنیم. داستانهایی که تصویر دارند، مثل کمیکاستریپها، محصولاتی صرفاً مخصوص کودکان و نوجوانان نیستند. در ژاپن (و در حال حاضر در غیر ژاپن برای همه طرفداران این محصولات) مردم در هر سنی مانگا میخوانند. مانگا طیف وسیعی از ژانرها را در برمیگیرد. از اکشن و ماجراجویی تا درام و تاریخی و تخیلی و فانتزی و حتی ژانرهایی که اساساً مناسب نوجوانها نیستند.
مانگاها به علت محدودیت زمانی و کاهش هزینهها معمولاً به صورت سیاه و سفید چاپ میشوند. مجلات بزرگ، این محصولات را به صورت سریالی منتشر میکنند و اغلب بعد از پایان داستان به صورت کتابچههایی با جلد سخت نیز در اختیار خوانندگان قرار میگیرند. این روزها اگر چرخی در بعضی از کتابفروشیهای تهران بزنید، قفسهای مخصوص مانگا پیدا میکنید. بخشی از آنها به زبان ژاپنی، برخی به انگلیسی و دستهای دیگر ترجمه شده به فارسی هستند. هر چه هست، همه آنها به رغم قیمت زیاد، مخاطبان و مصرفکنندگان خاص خودشان را دارد. روزی که کف کتابخانه مدرسه مشغول مانگا خواندن بودم یکی از بچههای پیشدانشگاهی از راه رسید و گفت دلش میخواهد نسخه اصلی این کتابها را داشته باشد و به عنوان کلکسیون نگه دارد ولی حیف که پولش را ندارد.
اگر یک مانگا به اندازه کافی محبوب باشد تبدیل به انیمه خواهد شد. شاید یکی از دلایل محبوبیت مانگا در بین نوجوانهای ایرانی، آشنایی آنها با انواع و اقسام انیمهها باشد. بچهها بعد از تماشای انیمهها سراغ نسخه مکتوب آن میروند و همین باعث میشود که پای مانگا به قفسه کتابفروشیها و کتابخانه مدرسه ما هم باز شود.
وقتی مانگا به جای ژاپن، در کره جنوبی تولید شود به آن مانهوا میگویند و وقتی به جای چاپ شدن روی کاغذ در سایتهای اینترنتی بارگذاری شود، «وبتون» صدایش میزنند. شاگردی که ابتدای این متن از او حرف زدم قصد داشت وبتون بنویسید و بعد از بارگذاریاش و پیدا کردن خوانندههای بسیار پولدار شود. البته هیچوقت به چنین رؤیایی دست پیدا نکرد ولی حداقل در مسیرش من را با وبتونها آشنا کرد. اپلیکیشنهای مخصوص مطالعه وبتون در ایران هم در اختیار خوانندگان قرار دارد. (مسلماً مثل همه چیزهای دیگر با فیلترشکن) بعضی از کانالها و سایتهای فارسی نیز ترجمه وبتونها را در اختیار افراد قرار میدهند اما خیلی از بچهها به مطالعه همان نسخه انگلیسی اکتفا میکنند. همانطور که مانگاهای پرطرفدار تبدیل به انیمه میشوند، وبتونهای پرطرفدار هم تبدیل به سریالهای کرهای میشوند. سریالهایی مثل «کلاس ایتهوون»، «سلولهای یومی»، «ما همه مردهایم» و ... که امروز مخاطب ایرانی دارد و ردپایش در شبکههای خانگی هم پیدا میشود، خاستگاهی وبتونی داشتند.
ماجرا گاهی پیچیدهتر میشود و مانگاها بعد از تبدیل شدن به انیمه به دنیای بازیهای کامپیوتری هم راه پیدا میکنند و همه اینها در کنار هم نشان میدهد داستانهای مصور چه قدرت خارقالعادهای دارد.
دو قسمت از مانگا «خانواده و جاسوس» را در کتابخانه میخوانم. داستان کامل نیست. بچهها میگویند چندین قسمت دیگر هم دارد. شب وقتی به خانه میآیم میبینم خواهرزاده کلاس هفتمیام در نماوا تا قسمت ۱۰ فصل دوم انیمهاش را تماشا کرده و باز هم احساس میکنم به رغم همه دویدنها از دنیای نوجوانها خیلی فاصله دارم.