کلیشههای مینیاتور را شکست
بهروز غریبپور/نویسنده و کارگردان
آقای فرشچیان ادامهدهنده راه مینیاتوریست بزرگ، یعنی حسین بهزاد است اما خیلی فراتر از او در این زمینه عمل کرده است. او مینیاتور را از حالت کلیشهای جدا کرد و اصولی تازه برای خودش بنا نهاد؛ از پرسپکتیو و رنگآمیزی تا پرداخت چهرهها و نقشها، همه را متحول کرد. در واقع حرکتی میان رئالیسم و مینیاتور را آغاز کرد و موضوعات، رنگآمیزی و شیوه کار را گسترش داد. زندهیاد فرشچیان به سمت مضامینی از جمله مسائل مذهبی رفت که در مینیاتور ما کمتر دیده میشد. او با اعتقادات خودش توانست ایدهها و اندیشههایش را بهصورت زیبایی بیان کند.
یکی از تابلوهای بزرگ او به ظهر عاشورا مربوط بوده که در آن اسب تنهای امام حسین(ع) و سوگوارانی در اطرافش نشان داده میشود. این تابلو روی شخص من بسیار تأثیرگذار بوده است. بهصورتی که بخشی از این فضا را در اپرای «رستم و سهراب» و سپس در اپرای «حافظ» تکرار کردم، زیرا ایشان در آن تابلو تمام ماتم، سوگ و غم را به راستی به نمایش گذاشته است. آقای فرشچیان مثل بسیاری از انسانهایی که بر قلهای قرار میگیرند، متأسفانه یا خوشبختانه نظیری ندارند. حتی آنهایی که خواستند شیوه ایشان را تقلید کنند یا پیرو ایشان بودند، نتوانستند به هیچ یک از مدارجی که ایشان رسیده بود، دست یابند. بر همین اساس میتوانم به ایشان لقب هنرمند تنها بدهم.
آقای فرشچیان روحیه ویژهای داشت؛ ما در شورای عالی خانه هنرمندان ایران، چندین مرتبه درباره او و کارهایشان بحث کردیم. همه متفق بودند که نمیشود سبک نقاشی او را به یک صنف خاص معطوف دانست. او نه در گروه هنرهای تجسمی جا میگرفت، نه در جمع مینیاتوریستها. فرشچیان هنرمندی متفاوت، مجزا از صنوف و خلاق درزمینه آثاری بود که نسبت حداقلی با گذشته و نسبت حداکثری با معاصر داشت. او پرچمدار حرکتی بود که نه لشکری داشت و نه پیرو.
هنرهای تجسمی برای خودشان صنف و تعریف دارند، اما آقای فرشچیان در هیچیک از این قالبهای کوچک نمیگنجید. تمام تلاشش روی دراماتیزه کردن موضوع بود. در یکی از آثارش، رستم اژدهایی را نابود میکند. این تابلو در جشنوارهای در چین پایین کشیده شد چون اژدها برای آنها نماد خوشبختی است و نه پلیدی. این نشان میدهد که مضامین او ریشهای ایرانی داشت و سعی میکرد در آنچه میآفریند، به نمایش و تصویرگری نزدیک شود.
واقعاً متأسفم که آقای فرشچیان را از دست دادیم. البته آثار ایشان ماندگار است اما پیروان او در حد و اندازهای نیستند که بتوانند بهعنوان یک سبک، شیوه ایشان را ادامه دهند.