در حافظه موقت ذخیره شد...
آب دادن به سایه درختها
سخن گفتن درباره استاد فرشچیان برای من مثل آب دادن به سایهی درختها است. به ویژه که هنرمندان اغلب شبیه آثارشان هستند؛ آقای استاد فرشچیان هم عین آثارشان بودند. استاد فرشچیان شباهت غافلگیرکنندهای با آثار خود داشتند و پاک و زلال بودند. سکوت و نگاه ایشان آموختنی بود و مرا آموزگاری میکرد.
من نقاشان و قلمگیران دوره صفوی را ندیدم و نمیدانم استاد رضا عباسی یا استاد کمالالدین بهزاد چگونه مردمانی بودند اما هنگامی که با استاد فرشچیان آشنا شدم، به دلیل شباهت با آنها آشنا شدم که هر اثری وسیله بروز و ظهور خالق اثر است.
آقای حسین خسروجردی هنرمند که شاگرد استاد فرشچیان بوده است، نقل میکرد که یک روز آقای محمود ایمانی تابلو یک در شصتی را که خودشان کار کرده بودند، به کلاس آوردند. یکی از هنرجویان با لیوان آبی که در دست داشت، دفعتا آن را روی تابلو ریخت و کار به کلی از دست رفت.
بعدتر که استاد فرشچیان آمدند، گفتند که عیبی ندارد. ایشان با یک قلموی بزرگ، لیوانی آب و جعبه رنگ در یک چشم برهم زدنی موضوع تابلو را تبدیل به موضوع دیگری کردند. ایشان با همان رنگها و قلمو، پیچیدن اژدها را به دور درخت و ضربهای که رستم به اژدها میزند، کشیدند و بعد هم به محمود ایمانی گفتند بقیه را خودت کار کن. عجیبتر اینکه استاد فرشچیان خودشان زیر تابلو را هم امضا کردند.
خیلی شاد است که رفتار و آثار هنرمند بسیار شبیه خودش باشد. من در زمان شاه عباس صفوی نزیستم، استادان رضا عباسی و کمالالدین بهزاد را ندیدم اما اطمینان دارم آنها هم شبیه استاد فرشچیان بودند، چون انسانهای کمنظیر شبیه هم هستند. استاد نازنین ما استاد فرشچیان اهل بیا و ببین نبودند بلکه اهل ببین و بیا و گرامی بودند.