شهرک دختران کارتونی(آنه، جودی، سیندرلا و دیگران) /5

سیندرلا و راه‌های نرفته!

فاطمه سادات رضوی علوی
طنزپرداز

در اتاق انتظار مطب دکتر ارنست نشسته بودم که سیندرلا با چشمانی اشک‌بار از اتاق بیرون آمد. منشی اشاره کرد که داخل بروم اما سیندرلا از من واجب‌تر بود. به منشی اشاره کردم که من وقتم را می‌دهم به او. منشی نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و گفت: ایشون الان پیش دکتر بودن.
نگاه عاقل اندر سفیهی کردم و گفتم: اگه الان پیش دکتر بوده پس چرا این شکلیه؟!
منشی: جلسات روانکاوی همینه دیگه خانم! دکتر منتظره. بفرمایید داخل!
مردد نگاهی به سیندرلا کردم که با دستمال مرطوب داشت کف صورتش را مثل کف قابلمه ای که ته دیگ ماکارونی به آن چسبیده میسابید و گفتم:  همه مریض‌هاتون...
سیندرلا درحالی که دماغش را بالا می‌کشید گفت: مریض نه و تراپی‌جو!
گفتم: همون! شما همه تراپی‌جوهاتون بعد روانکاوی وحشی و مازوخیسمی میشن؟
منشی با عصبانیت گفت: خیر! می‌رید داخل یا وقتتون رو بدم به کسی دیگه؟
دست سیندرلا را گرفتم تا به جمجمه نرسیده مانعش شوم و گفتم: بله به نظرم شما از من واجب ترید!
سیندرلا دست مرا کشید و به سمت در خروجی برد و زیر لب گفت: کوزت! من بازم قراره بیام تراپی. چرا همچین میکنی؟
آینه را جلوی صورتش گرفتم و گفتم: واسه همین!
سیندرلا که پوست سرخ شده‌اش را دید دوباره زد توی صورتش و گفت: وای! فردا باید برم مزون جودی، بازدید عروس داره. با این قیافه برم جودی منو میکشه! میشه تو جای من بری؟
آینه را سمت خودم گرفتم و گفتم: منم با این قیافه برم جودی خودش رو میکشه.
سیندرلا کمی به فکر فرورفت و گفت: کاش یه وقت هم برا جودی می‌گرفتیم. خیلی به تراپی نیاز داره.
- بنظر من که خود دکتر ارنست بیشتر به تراپی نیاز داره!
- نه کار دکتر حرف نداره!
دوباره نگاهی به چهره‌ی سیندرلا انداختم و گفتم: واقعا حرف نداره، زجر داره.
سیندرلا برای این‌که مچم را بگیرد پرسید: تو این‌جا چیکار می‌کردی؟
خودم را زدم به آن راه و گفتم: اومده بودم برای نظافت!
- پس چرا منشی بهت گفت بری داخل؟
- چون اتاق دکتر نظافت می‌خواست!
سیندرلا نیشگونی از بازویم گرفت و گفت: ولی منشی گفت نوبت شماست! مگه نظافت نوبتیه؟
- آره بابا من انقد کارم خوبه که برا نظافت نوبت میدم.
سیندرلا زیرچشمی نگاهی به من انداخت و گفت: نکنه اومدی مشاوره ازدواج کلک؟
پوزخندی زدم گفتم: ازدواج با خودم؟
سیندرلا که تیرش به سنگ خورده بود گفت: لابد بخاطر تروماهای کودکی‌ات اومدی! ببین بهترین کار رو کردی هرکس قصه‌ی زندگی تو رو می‌شنوه خودش دچار تروما می‌شه.
رویم نمی‌شد بگویم که برای مشکل نداشتن خواستگار به دکتر مراجعه کرده بودم و داشتم استدلال می‌آوردم که رفتنم پیش تراپیست علت دیگری دارد اما سیندرلا نمی‌پذیرفت. گوشی سیندرلا زنگ خورد. چارمی یا همان پرنس چارمینگ پشت خط بود تا حال سیندرلا را بپرسد. سیندرلا دوباره زد زیر گریه و شروع کرد با دستمال توی دستش صورتش را سابیدن. تلفنش را گرفتم و به چارمی گفتم: اگر یک نفر توی صورت سیندرلا اسید بپاشد چه کار میکند؟
چارمی ابتدا الفاظ غیرقابل پخشی نثار پاشاننده‌ی اسید کرد و بعد گفت: اسید را می‌ریزد توی حلق طرف!
دوباره پرسیدم که فرض کن یارو غیب شده با خود سیندرلا چه کار می‌کند؟ چارمی گفت: بهترین دکترها را هماهنگ می‌کند تا تولدی دیگر برای او رقم بزند.
با سرعت 150ایکس گفتم: پس بهترین دکترها را هماهنگ کن و قطع کردم! نمی‌خواستم با دیدن سیندرلا شوکه شود. صورت سیندرلا به قدری سرخ شده بود که انگار یک هفته مداوم هرروز صورتش را با اسید مرغوب شست‌و‌شو می‌داده! البته به خودش می‌گفتم صورتش شبیه وقتی‌ است که می‌خواست به چارمی بله بگوید!
سیندرلا می‌خواست تاکسی دومقصده بگیرد. می‌دانستم اگر با او هم‌مسیر باشم تمام تلاشش را می‌کند تا از زیر زبانم بکشد چرا سراغ روانشناس رفته بودم. آن‌وقت حتما مضحکه‌ی آنه، جودی و حتی حنا می‌شدم. برای دست‌به‌سر کردن سیندرلا به او گفتم صورتش شبیه لبوی پخته شده تا فورا سراغ یک دکتر پوست برود و بی‌خیال من بشود. متاسفانه سیندرلا در خیابان غش کرد و مجبور شدم تمام زمانی که سرمش تمام می‌شد کنارش به بازجویی‌هایش پاسخ دهم!