نقیضه ضرب المثل (3)

کره را روغن کرده!

فروغ زال
نویسنده و طنزپرداز

در روزگاران قدیم مردم روستایی تصمیم گرفتند یک نفر از اهالی را به نمایندگی از خود انتخاب کنند تا به شهر برود و کره‌هایشان را بفروشد. مشتی بابک و پسرجهاندار و جمعی دیگر که رجال سیاسی به‌حساب نمی‌آمدند، داوطلب شدند.
بدون اینکه برای کسی سوال شود چرا کار خرحمالی‌ای مثل کره فروشی در شهر باید این‌قدر داوطلب داشته باشد، قرار شد انتخابات برگزار و شایسته‌ترین فرد برای این کار انتخاب شود.
به خاطر اینکه بین مردم پخش‌شده بود پسر جهان‌دار بین صف خریداران کره دیوار می‌کشید رای نیاورد. مشتی بابک که مراکز آمار احتمال رای آوردن بالاتری را برایش اعلام کرده بودند مورد اجماع چندنفری قرار گرفت و انتخاب شد.
صبح روز بعد مشتی بابک کره‌های مردم را سوار بر لیموزین تشریفاتی‌اش کرد و به شهر رفت. او لیموزین را برای شأن بالای کره‌های مردم روستا اجاره کرده بود که لایق بهترین‌ها بودند.
وقتی مشتی بابک به شهر رسید با خودش گفت بهتر است اول گلویی تازه کنم تا بعد بتوانم با صدای رسا کره‌های مردم شریف روستایم را بفروشم. به قهوه‌خانه‌ای رفت و خواست تا برایش چای بیاورند ولی آن‌ها tea داشتند. مشتی بابک به زبان‌سرایی رفت و یک‌ترم ثبت‌نام کرد تا بتواند زبانی یاد بگیرد که بشود با آن چای بخورد و گلو تازه کند و کره‌های مردم را بفروشد.
شهریه کلاس زبان زیاد بود و البته tea را هم در ترم دوم معنی می‌کردند و این خیلی زمان می‌برد. مشتی بابک به خاطر اینکه مردم هزینه کمتری بابت خدمات فروش کره بدهند، تصمیم گرفت یک مترجم همراه استخدام کند تا هم کیفش را برایش حمل کند و هم بتواند چای بخورد و گلویی تازه کند و کره‌های مردم شریف روستایش را بفروشد.
مترجم همراه به مشتی بابک پیشنهاد کرد پکیج آموزش بازرگانی و فروش محصولات را هم تهیه کند تا بعد از چای خوردن و تازه شدن گلو، علاوه بر صدای رسا، بازاریابی خوبی برای فروش کره‌های مردم روستا داشته باشد.
مشتی بابک همه این کارها را کرد. وقتی خواست کره‌ها را بفروشد دید از گرمای هوا آب و تبدیل به روغن شده‌اند و روغن دیگر خریداری در شهر نداشت. وقتی دید قرار است دست از پا درازتر به روستا برگردد، تصمیم گرفت پایش را هم دراز کند تا این اتفاق نیفتد. با راهنمایی مترجم همراهش حزب کره فروشان روغن دوست را تأسیس کرد. مترجم همراهش زودتر به روستا رفت و ستاد استقبالی برای مشتی بابک، رئیس حزب کره فروشان روغن دوست ترتیب داد. مردم روستا با خوشحالی به پیشواز مشتی بابک رفتند و او را روی دستشان بلند کردند. همین‌که مردم ظرف‌های روغن را دیدند، با شعار «مشتی بابک چه کرده- کره‌ها رو روغن کرده» او را روی زمین انداختند و قبض خدمات کره فروشی را هم در دهانش فروکردند. مشتی بابک عین مار کبری قبض را قورت داد و پس نداد  تا در انتخابات بعدی کره فروشی بازهم بتواند شرکت کند.