درباره یکی از مهمترین مجموعه داستانهای کوتاه ایرانی
چگونه با 100 صفحه، جاودانه شویم!
زهره احمدی کافشانی
آموزگار
کتاب «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» اثر بیژن نجدی شامل ۱۰ داستان کوتاه میشود که قهرمان هر کدام از آنها به شکلی با موضوع مرگ مرتبط است، هرچند ممکن است خود موضوع مرگ در آن داستان درجه چندم اهمیت را داشته باشد. در واقع وقایع و اتفاقاتی که پیرامون این مسأله رخ میدهد پیام اصلی داستانهاست.
دغدغههای اجتماعی، فرهنگی یا زیستمحیطی نجدی در جامعه سنتی ایران معاصر (پس از جنگ ایران و عراق) که مورد هجوم مدرنیته قرار میگیرد در فضای شاعرانه داستانهایش به تصویر کشیده میشود.
شاید بتوان گفت مرگ «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» مرگ سنت در تقابل با مدرنیته است.
در تمام داستانهای نجدی یک فرد، حیوان یا شیء نقشی نمادین پیدا میکند و پیام و مفهوم مورد نظر او را به خواننده منتقل میکند.
در داستان «استخری پر از کابوس» مرگ قو به عنوان پرندهای بیگناه نماد تمام موجودات بیدفاع محیط زیست است که قربانی غفلت و ظلم انسانها میشود، یا در داستان «تاریکی در پوتین» انتخاب کفش سربازان جنگی یعنی پوتین و نشان دادن تاریکی درون آن نمایانگر ظلمت و غم عمیقی است که جنگ به انسانها تحمیل میکند. اما یک ویژگی بارز نثر نجدی که بیش از هر چیز من را جذب داستانهای دلنشین او کرده است توصیفات شاعرانه، تشبیهات بینظیر و ادبیات لطیف کار اوست. این توصیفات در داستانهای عاطفی و عاشقانه او بیشتر دیده میشود؛ مثلاً وقتی در «سهشنبه خیس» به زیباترین شکل از هجوم باد و باران بر چتر و چادر ملیحه سخن میگوید.
البته سایر داستانها نیز از این امر مستثنی نیست و او برای توصیف سادهترین اشیا از استعارههای نمادین خود کمک میگیرد.
مثلاً آنجا که در «تاریکی در پوتین» پدر طاهر کنار رودخانهای که مثل سنگ قبری بدون اسم، ساکت است روی سنگی قوز کرده مینشیند؛ پدری که سالهای متمادی نشستن کنار مزار پسر شهیدش، پشت او را خم کرده است.
در نهایت اینکه این ۱۰ داستان ما را با خود به جهانی نمادین و غیرواقعی که بیژن نجدی بهدقت و زیبایی تصویر کرده میبرد و به ما این امکان را میدهد تا در دنیای مدرن او انتخاب کنیم قهرمان کدام داستان باشیم؛ مرتضی باشیم و به دنبال یافتن هویت واقعی خود، جان دهیم؛ یا پدر طاهر که هویت خود را به پسرش گره زده و یا اینکه نقش ملیحه را بازی کنیم و برای فرار از واقعیتها به سنت امن و آشنای خود چنگ بزنیم.