درباره سالگرد دامی که قالب پنیری بر مرغی دگر

دو واحد سواد رسانه و روباهی

بهزاد توفیق‌فر
شاعر

زاغکی قالب پنیری دید ولی به راهش ادامه داد چون مدتها بود که زاغکی دیگر قالب پنیری موردنیاز خودش را از لبنیاتی سرکوچه می‌خرید یا بعضی وقت‌ها که حوصله داشت خودش در خانه پنیر می‌زد که با لب‌های آدم بازی می‌کرد. در همین موقعیت حساس کنونی، یهو روباه جلوی زاغکی سبزشد و تعظیم بلندبالایی کرد و خواست شروع کند به شعر چه سری، چه دمی، عجب پایی که دید زاغکی قالب پنیری رو برنداشته. با تعجب پرسید: «چرا قالب پنیری دیدی، به دهان نگرفتی و زود نپریدی؟» زاغکی گفت: «برو این دام بر زاغکی دگر نِـه! اون وقتی که روباه چشم آبی چیزی می‌انداخت و ما به دهان می‌گرفتیم، دو واحد سواد رسانه و تفکر رو پاس نکرده بودیم» روباه جواب داد: «حداقل یه عکس میگرفتی استوری میکردی. خیلی‌ها با همین استوری پنیر گندیده و پیتزای کپک زده، اقامت باغ گرفتن و الان دارن با شغال و کفتار ماهی کلی دلار حقوق می‌گیرن. باور نمی‌کنی از دُمبم بپرس» زاغکی با بال راستش توی دهن روباه زد و درحالی که به راه خودش ادامه می‌داد گفت: «اون وقتی که تو و دُمبت نخست‌وزیر جابه‌جا می‌کردین، کشور ما دستِ شاه چمدون به دست بود».