در حافظه موقت ذخیره شد...
انتقام هولناک پسر کینه جو از مادر
اعتراف به دو جنایت
با افشای این ماجرا، شوهر و پسر 22ساله فریبا تحت بازجویی قرار گرفتند و سرانجام پسرش شهرام به قتل اعتراف کرد و گفت: مادرم 23 سال قبل با پدرم ازدواج کرده بود. مادرم فامیلی داشت به نام صابر که زن و بچه داشت و با خانوادهاش به خانه ما رفت و آمد داشتند تا اینکه در یک حادثه بر اثر انفجار آبگرمکن همسر صابر فوت کرد و او با سه فرزندش تنها ماند. مدتی بعد هم مادرم شروع به بهانهجویی کرد و از پدرم خواست طلاقش بدهد اما چون پدرم راضی به طلاق نبود مادرم یک روز از خانهمان در شمال فرار کرد و دیگر بازنگشت. من همه جا را دنبال مادرم گشتم تا اینکه فهمیدم به تهران آمده و با صابر در خانه اجارهای ساکن شده است. همانجا بود که تصمیم گرفتم از آنها انتقام بگیرم. من از دو نفر از دوستانم کمک گرفتم و همراه رضا و نادر به تهران آمدیم. بین راه یک اسلحه ساچمهای و چاقو تهیه کردیم و نیمهشب از روی دیوار به داخل خانه پریدیم. صابر در حیاط بود و مادرم در اتاق؛ هر دو نفرشان را کشتیم و فرار کردیم.با اعترافات پسرجوان، دو همدستش نیز بازداشت شدند.متهمان به بازسازی صحنه جرم پرداختند و برایشان کیفرخواست صادر شد و در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کردند.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه، نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و گفت: معاون قوه قضائیه از طرف دو فرزند صغیر صابر درخواست دیه را مطرح کرد، اما مادر صابر که در دادگاه حاضر نیست برای قاتل پسرش قصاص خواسته است.سپس اولیایدم فریبا در جایگاه ویژه ایستادند و از شهرام اعلام گذشت کردند. آنها گفتند فریبا و صابر گناهکار بودند و باید مجازات میشدند، به همین خاطر هیچ شکایتی ندارند.
وقتی شهرام در جایگاه متهم ایستاد، گفت: مادرم با آبروی ما بازی کرد و مستحق مرگ بود. من از قتل مادرم پشیمان نیستم. وقتی فهمیدم مادرم با صابر فرار کرده تصمیم گرفتم او را بکشم.سپس دوستش رضا به دفاع ایستاد و گفت: بعد از شنیدن حرفهای شهرام ناراحت شدم و وقتی حال روحی او را دیدم با او همدردی کردم. من اسلحه شکاری تهیه کردم و 3 روز بعد همراه دوستم راهی تهران شدیم تا به رفیقمان کمک کنیم.وقتی نادر روبهروی قضات ایستاد، گفت: موضوعی که شهرام برای آن دست به قتل زد به آبرویش بستگی داشت و اگر این موضوع برای هریک از ما 3 نفر اتفاق میافتاد هر 3 رفیق با هم همکاری میکردیم. من و رضا با چاقو و قمه چند ضربه به صابر زدیم ولی شهرام ضربه آخر را زد و با شلیک سلاح شکاری او را کشت و پس از آن، شهرام سراغ مادرش رفت و به تنهایی مادرش را با ضربات متعدد چاقو کشت.
سپس قاضی از شهرام پرسید: اگر زمان به عقب برگردد باز هم مادرت را میکشی؟
شهرام پاسخ داد: اگر صدبار دیگر هم این اتفاق بیفتد بازهم مادرم را میکشم. او در حالی که پدر پیرم را رها کرده بود با مرد غریبه برای خوشگذرانی خودش به تهران آمد. من پشیمان نیستم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.