در جستوجوی آذریزدیِ از دست رفته!
نگاهی انتقادی به کتابهای ایرانی ادبیات کودک
من یک آموزگارم. آموزگار دبستان. این را هم طی این 34 شماره حداقل پنج شش باری خدمت همه شما عزیزان اعلام کردم. به علت اینکه آموزگارم با بچههای 9-8 ساله ارتباط زیادی دارم و باز به دلیل علاقهام به هنر و ادبیات سعی میکنم که قلاب کنجکاوی دانشآموزان کلاس و مدرسه را بالاخره به کتابی، فیلمی، شعری، چیزی گیر بیندازم. به خاطر همین هم که شده، چندباری سعی کردهام که کتابهای خوب و مناسبی برای دانشآموزانم پیدا و به آنها معرفی کنم. راستش را بخواهید بازار کتاب ادبیات کودک ایران پر است از کتابهای خوب و باز راستش را بخواهید از این کتابهای خوب سهم مؤلف ایرانی چیزی است تقریباً نزدیک به صفر. حالا باز اگر برای بار سوم راستش را بخواهید مشکل نبود تألیف ایرانی نیست، چون در آن سمت بازار و در کتابهای ضعیف، خیلی ضعیف و درکل بهدردنخور تا دلتان بخواهد اثر از مؤلفان ایرانی پیدا میکنید. موضوع در ادبیات کودک ایرانی هزینه نکردن نیست، حیف و میل و دور ریختن هزینههاست. مشکل کجاست؟ چرا باید در ادبیات کودک ایران فقط نام «مهدی آذریزدی» ماندگار شده باشد؟ چرا باید نامهای مهم ادبیات کودک ایران «قیصر امینپور» و «نادر ابراهیمی» باشند که آنها هم از سر علاقه و دغدغه شخصی پای به این راه گذاشته بودند و اصل کارشان شعر و داستان بزرگسال بود؟ حالا باز در ادبیات نوجوان اوضاع اینقدر هم فاجعه نیست، اما در بخش کودک خیلی وقت است که فاجعه را پشت سر گذاشتهایم.
البته همین حرف را شما اگر ببرید و جلوی یکی از طرفداران ادبیات کودک ایران بزنید، پشت سر هم نام است که برایتان ردیف میکند. «فلانی و بهمانی و این یکی و آن یکی همه از بزرگان ادبیات کودک ایران هستند، شما چطور آنها را نادیده میگیرید؟» اینطور نادیدهشان میگیرم که نه نامشان به گوشم خورده نه آثارشان را در خانه مردم دیدهام. نویسنده کودک معروف، آنچنان با زندگی شهروندان گره خورده است که نامش را در هر کوی و برزنی میشناسند. همین «مهدی آذریزدی» یا «هوشنگ مرادی کرمانی» برای چند نسل از خانوادههای ایرانی نامی آشنا هستند. مادر من نه «محمود دولت آبادی» میشناسد نه «عباس معروفی» و نه «علی اشرف درویشیان» اما تا نام «مرادی کرمانی» به گوشش بخورد لبخندی دلنشین روی صورتش مینشیند. در ادبیات کودک امروز ایران چنین شخصی داریم؟
من نمیدانم که بخشهای حاکمیتی و دولتی در زمینه ادبیات کودک چطور وارد عمل میشوند. در مورد ناشران خصوصی هم در جریانم که تا جای ممکن ترجیحشان بر انتشار آثار ترجمه است. آثاری که کیفیتی تضمین شده دارند و همچنین هزینههای تولید پایینتری هم دارند. صدالبته که آثاری بسیار زیبا و خواندنی زیادی هم در همین کتابها پیدا میشود اما حوزه کتاب کودک به دلیل اهمیت بالای فرهنگی خود، میدانی نیست که خالی از آثار باکیفیت ایرانی باشد. این وضعیت قطعاً باید تغییر کند.
شادروان آذریزدی قدم خیلی بزرگی در این زمینه برداشت، اما فکر نمیکنم حتی خود او هم راضی باشد که بعد از چندین نسل هنوز کتاب خودش معروفترین اثر ادبیات کودک در ایران باشد. امیدوارم هرچه زودتر آذریزدیهای بعدی خودمان را پیدا کنیم. انشاءالله!