دخترانی با پوتین‌های سربازی

مهدیه منافی
پژوهشگر زنان و خانواده

«شهادت» در میدان جنگ، آموزش‌های چریکی، لباس ارتشی، فهرستی از خواست‌های یک پسر نه! دختر مسلمان و مؤمن ماست که آرزو داشت کاش پسر بود! پسری شجاع که میدان عمل ارزش‌آفرین خود را در جنگ سخت تعریف کرده است.
 چرا؟ چون دختران ما تمام دوران نوجوانی و جوانی‌شان را با کتاب‌ها و کلیپ‌های شهدایی گذرانده‌اند که همه مرد بودند. مردانی سلحشور و قدرتمند که یکه‌تاز میدان جنگ بوده و حماسه آفریدند. دخترانی که آرزویشان شبیه مردان شدن و جنگاوری و حماسه آفرینی است؛ برای چنین دخترانی همسر شدن، مادر شدن و در میدان جنگ نرم، «زن بودن» و «زن ماندن»، نه هدف است نه غایتی برای رسیدن. چون نزد این دختران زنان، ویژگی‌ها و جایگاهشان آن‌گونه که باید نه ارزشمند است نه به اندازه کافی معرفی و شناخته شده است.
همه این آرزوها، رفتار و پوشش‌ها و انواع صفحات مجازی دختران چریک، چیزی نیست جز محصول یک فقدان، فقدان الگوی دخترانه و زنانه برای دختران و زنان ما. الگویی که دختر بودن را نشان دهد و زن بودن را معنا کند. الگویی که واجد ارزش ماندگار باشد و ارزش آن محصور در دنیا و مادیات نباشد. الگویی که دختران را همان‌گونه که خالق خلق کرده بپذیرد و برای هویت جنسیتی او اصالت قائل باشد.
اگر فمینیسم به بهانه رفع ظلم، با ظلم مضاعف، زن بودن را از زنان گرفت و آنها را مردواره کرد و از آنها انسانی ساخت که نه زن است نه مرد، ماهم با الگوسازی اشتباه تربیتی، در فرایندی تدریجی، دختر بودن را نه تنها به عنوان امری واجد ارزش و افتخار برای دخترانمان معرفی نکردیم، بلکه بالعکس با الگوسازی منحصر مردانه، آنها را به سوی مرد شدن و دوری از ظرافت‌ها و عواطف دخترانه سوق دادیم. دوری‌ای که با عبور از زنانگی آغاز، با نفی تفاوت زن و مرد ادامه پیدا کرد و در نهایت به نفی هویت جنسیتی از زن و مرد انجامید.
این الگوسازی و نفی هویت جنسیتی دختران یا از طریق فرهنگ رخ می‌دهد یا از طریق ابزارهای فرهنگ‌ساز مثل رسانه و شبکه‌های اجتماعی. در بخشی از فرهنگ بیمارمان، هروقت خواستیم زنی را تحقیر کنیم او را با نقش‌هایش در خانه و خانواده تحقیر کردیم. اگر زنی سراغ فرزندآوری رفت او را به «ماشین جوجه‌کشی» تشبیه کرده و خانه‌داری زن را «کلفتی» دانستیم! هر وقت خواستیم زن موفقی ترسیم کنیم زنی را معرفی کردیم که در رقابت با مردان، بیرون از خانه به رشد و شکوفایی رسیده است. از سوی دیگر در تصویر رسانه‌ای که ارائه داده‌ایم، عمده انسان‌های موفقش مردانند و در میدان‌هایی که برای مردان متناسب‌سازی شده مسیر موفقیت را طی کرده‌اند. در مقابل، برای دختران نه میدان را متناسب با جنسیتشان تعریف کردیم و نه مسیری را که با طی آن می‌توانند در عین حفظ هویت جنسیتی و ارزش‌های منحصر به فرد خودشان به موفقیت برسند ترسیم کردیم. با این اوصاف چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم دختر ما از جنسیت خودش راضی باشد و بالاتر از آن به آن افتخار کند و به سمت الگوهای رنگ به رنگ جایگزین که با پیروی آنها احساس ارزشمندی کند نرود؟
این اتفاق و فقدان، نقص ما در عدم معرفی الگوهای زنانه و میدان نبرد اختصاصی آنها است که امروز با عنوان جنگ نرم می‌شناسیمش. جنگی که هدفش اقناع ذهن‌ها و قلب‌هاست. میدانی که به دلیل ویژگی‌های ذاتی، مهم‌ترین و مؤثرترین کنش‌گرانش، زنانند. زنانی که در این میدان می‌توانند سیبل تهاجم ازجانب دشمن یا بالعکس، عناصر فعال و نقش‌آفرین در تهاجم به دشمن باشند.
ما این توانمندی را در تاریخ زنان مسلمان شاهد بودیم. زنانی عالم و هوشمند که در مواجهه با انواع جنگ‌های روانی در عین لطافت و ظرافت، قدرت و صلابت را به رخ دشمن کشیدند. در رأس آنها زنی مثل عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب(س) است که در اوج رنج و غم و فضای سختی که دشمن برای اهل بیت رقم زده بود، استقامت کرد و با بیانی مقتدر، عاشورا را از روی عزت حسینی روایت کرد و ورق روایت باطل و ذلیلانه یزیدی را برگرداند. زنی مثل بانو حکیمه که پس از امامت حضرت بقیه‌الله با فتنه جعفر کذاب پس از امام حسن عسکری(ع) مقابله کرد و آن را فرو نشاند، زنی شبیه حبابه والبیه که جایگاه ویژه‌ای نزد معصومین داشت و زنانی که در دربار معاویه از ولایت امیرالمؤمنین(ع) دفاع می‌کردند. همه اینها نمونه‌هایی هستند از زن بودن و زنانه در میدان ماندن بدون آنکه به لباس پلنگی و پوتین سربازی نیازی باشد!