نه به اعتیاد! گفت‌وگوی مغز و رگ!

امین شفیعی
طنزپرداز

مغزی به رگی گفت چرا سرمستی؟
هر دم به سرنگ دگری دل‌ بستی؟
 
گفتا مغزا! هر آنچه گفتی هستم!
آیا تو خودت مغز درستی هستی!
 
تو عامل اعتیاد من بودی! مغز!
همراه سرنگ نازک خوش دستی!
 
هی بند به دور بازوی من بستی!
تزریق زدی و بند را بگسستی!
 
چت مغز تو را نام نهادند دگر!
مثل نیوتن برای من در ژستی؟
 
با هر چه رفیق بد، نشستی یک روز
گفتند بزن! تو خر شدی دربستی!
 
دنبال غذایی! پس از آن تعطیلی!
آخر تو مگر روده کوچک هستی؟!
 
من عاشق نبض بعد ورزش بودم!
حتی یک بار هم نکردی تستی!
 
در کله‌پزی هم نخرندت ای مغز!
اعمال تو را گر بکنم فهرستی!
 
یک روز شویم هر دو راحت ز مواد!
روزی که سرنگ را خودت بشکستی!