دلداری با مصایب مسیح

روزنامه‌نگاری که سنگ صبور بود

زهرا راستگویی
خبرنگار
وست را با «روز ملخ» می‌شناختم. خاطره‌ای که از روز ملخ در خاطرم مانده بود، باعث شد «خانم سنگ صبور» را هم بخوانم. ناتانیل وست که خودش زمانی در هالیوود بوده در روز ملخ روی دیگر آن را نشان مخاطب می‌دهد. توصیفات او در این کتاب درخشان هستند. از چهار داستان وست سه تا به فارسی ترجمه شده است. به جز دو کتاب نام برده شده، «یک میلیون جرینگی» کتاب ترجمه شده دیگر اوست که براساس آن فیلمی هم ساخته شده است.
  حرف آخر را اول بزنم: اگر از من بپرسید می‌گویم خانم سنگ صبور را نخوانید اما به جایش از روز ملخ غافل نشوید.
قهرمان داستان خانم سنگ صبور، مردی است که در یک ستون روزنامه به نامه‌های پر درد و رنج مخاطبان پاسخ می‌دهد. او که نام مستعار خانم سنگ صبور را برای خودش انتخاب کرده است، کار هر روزش این است که نامه‌های رسیده را بخواند و آن وقت شروع کند به نوشتن نصیحت‌هایی که به ذهنش می‌رسد.
خانم سنگ صبور مخاطبانش را به توجه به مسیح و مصایبش دعوت می‌کند و برای آن‌ها قصه‌هایی از کتاب مقدس می‌گوید. در واقع او می‌خواهد آرامش از دست رفته را به آدم‌هایی که برایش نامه می‌نویسند که عمدتاً هم خانم هستند بازگرداند. این کتاب از این جهت، نوعی بازتاب درد و رنج است. گرفتاری‌هایی که هر کدام از ما در زندگی با آنها مواجه هستیم. حتی خانم سنگ صبور که به همه آرامش می‌دهد وکارش گوش دادن درد دل‌هاست هم همین وضعیت را دارد. او هم مانند دیگران گرفتار مسائلی می‌شود که زندگی‌اش را پیچیده می‌کند.
یکی از گرفتاری‌ها موقع خواندن کتاب اشارات و ارجاعاتی است که به داستان‌های کتاب مقدس شده است. مترجم در مقدمه توضیح داده است:«به نظرم رسید شاید بد نباشد به جای تحلیل و تفسیرهای طولانی ابتدا و انتهای رمان‌ها که معمولاً خوانده نخوانده رها می‌شوند، همه‌شان را در قالب پانوشت‌های مختصری توضیح دهم.» اما آیا این توضیح مختصر برای من خواننده‌ای که به قول مترجم «دور از بافت فرهنگی و زبانی قصه» هستم کافی‌ است؟
بخش بزرگی از داستان وست در همین گیر و دار از بین رفته است. شوخی‌هایی که شرایک با او می‌کند و بسیاری از گفت وگوها دارای ارجاعاتی هستند که خواننده با آن‌ها غریبه است در نتیجه طنزی که نویسنده سعی کرده در داستان بگنجاند در ترجمه کاملاً از بین رفته.
سؤال این است که ترجمه آثار دور از بافت فرهنگی مخاطب تا چه درجه مهم و ضروری است؟ قبل تر این مشکل را با برخی جستارهای ترجمه شده داشتم.
جستاری هایی در مورد مسائلی که به کلی برای ما غریبه است. آیا توضیح دادن در پانوشت یا در انتهای کتاب، می‌تواند این فاصله را پرکند؟ اگراین کاربه قیمت از دست رفتن زیبایی‌های اثر باشد چه؟ آثار درجه یکی که بسیار از آن‌ها شنیده‌ایم اما بعد از ترجمه نه چیزی از سبک نویسنده باقی می‌ماند نه اثری از ظرافت‌های داستان.
خانم سنگ صبور پیشتر با عنوان «میس لونلی هاترز» توسط رضا فکری ترجمه شده است. اما خانم خاطره کرد کریمی ترجیح داده است معادلی در زبان فارسی برای آن بیابد.