یک مجموعه خوشمزه

همه چیزهایی که می‌شود از یک کتاب رئال نوجوان یاد گرفت

مریم رحیمی‌پور
دبیر نگارش

چند سال پیش یکی از بچه‌های مدرسه برایم در مورد کتابی به اسم «منتقد کوچک» نوشته‌ بود. داستان دختری که عاشق غذاها و آشپزی است و دلش می‌خواهد منتقد غذا بشود اما مادر و پدرش مخالف‌ هستند. خط اصلی داستان ایده نوآورانه‌ای نداشت ولی شخصیت اصلی به نظرم جدید و جذاب بود.
چند بار اسم منتقد کوچک را این طرف و آن طرف جست‌وجو کردم تا کتاب را تهیه کنم و بخوانم اما پیدایش نکردم.
امسال خیلی اتفاقی توی کتابخانه مدرسه دیدمش و تازه متوجه شدم که چرا پیدایش نمی‌کردم. منتقد کوچک در حقیقت اسم جلد اول مجموعه سه‌ جلدی «چهار ستاره» بود و ماجراهای دختر عاشق غذا بیشتر از یک جلد ادامه داشت.
وقتی شروع به خواندن کردم، باورم نمی‌شد این‌قدر دوستش داشته‌ باشم.
از زمان خواندن یادداشت شاگردم، می‌دانستم مادر و پدر «گلادیس»، شخصیت اصلی داستان، با اینکه او منتقد غذا باشد مخالفند ولی همیشه از خودم می‌پرسیدم چرا؟ پدر و مادرها که باید از پیشرفت بچه‌هایشان خوشحال باشند. احساس می‌کردم باید پای یک پدر و مادر دیوانه مثل مال و ماتیلدا وسط باشد، ولی این‌طور نبود. والدین گلادیس آدم‌های معقولی بودند، حتی به نظرم دلیلشان برای مخالفت با گلادیس هم منطقی بود.
 دخترک کلاس‌ششمی داستان، شخصیت درونگرا و گوشه‌گیری داشت. تقریباً هیچ دوستی نداشت و به چیزی جز آشپزی علاقه‌ای نشان نمی‌داد. مادر و پدرش هم اعتقاد داشتند او باید تلاش کند مثل بچه‌های دیگر باشد؛ دوست‌های جدید پیدا کند، میهمانی تولد برود و بازی‌های کامپیوتری انجام دهد، ولی در ذهن گلادیس فقط غذا و آشپزی وجود داشت.
بعد از اتفاقات متعدد و حضور یک معلم دوست‌داشتنی و حمایتگر در داستان، گلادیس به طور اتفاقی در روزنامه نیویورک استاندارد استخدام می‌شود تا نقد غذا بنویسد. فقط مشکل اینجا است که یازده سالش است و خانواده‌اش از او حمایت نمی‌کنند و اصلاً خبر ندارند که دخترشان منتقد غذا شده است و او نمی‌تواند به تنهایی به هر رستورانی برود و غذاها را امتحان کند. برای همین شروع به نقشه ریختن کرده و در این مسیر برای رسیدن به هدفش دوستان جدیدی پیدا می‌کند؛ همپیمانانی که از رازش خبر دارند و گلادیس را برای رساندن به آرزویش همراهی می‌کنند. به نظرم جالب‌ترین بخش داستان همین‌جا است که گلادیس برای رسیدن به هدفش مثل باقی بچه‌های فیلم‌ها و کتاب‌های امریکایی، نقشه‌های ماورایی فرار از خانه نمی‌کشد. اول انتظار داشتم او هم یک روز از مدرسه بیرون بیاید و کوله‌اش را روی دوشش بیندازد و تنهایی و یواشکی به نیویورک برود، ولی این‌طور نمی‌شود. گلادیس مثل همه بچه‌های معمولی دنیا سعی می‌کند از امکانات موجود مانند اینکه خانواده‌اش را راضی کند که به آن رستوران بروند، از خاله جوانش کمک بخواهد، میهمانی تولد دوستش را در آن رستوران برگزار و کلاً از همه امکانات موجود در اطراف که نیازمند ماجراجویی‌های عجیب و غریب نیست استفاده کند و همین او را بیشتر شبیه بچه‌های واقعی می‌کند.
داستان ادامه پیدا کرده و تقریباً تا پایان مجموعه پدر و مادر گلادیس از شغل مخفیانه او خبر ندارند اما همین شغل باعث می‌شود گلادیس دختری اجتماعی و عضو گروه‌های دوستی بیشتری شود، رابطه بهتری با پدر و مادرش داشته‌ باشد و حتی تا اندازه‌ای به خاله‌اش کمک کند. ما هم در فرایند رشد گلادیس با او همراه هستیم. انتهای کتاب، او دیگر آن دختر گوشه‌گیر اول نیست و لذتبخش‌ترین بخش کتاب همین‌جا است که در کنار هم بزرگ‌ شدنش را تماشا کردیم، درست شبیه تجربه سال‌‌های نوجوانی خودمان.
حین خواندن مجموعه چهار ستاره، جدای اینکه به لذت زایدالوصفی دست یافتم، با خودم فکر کردم چه خوب می‌شد اگر والدین و مربی‌ها بیشتر کتاب نوجوان می‌خواندند. خواندن داستان دختری مثل گلادیس به من کمک کرد نوجوان‌هایی که اخلاق و روحیاتی شبیه او دارند را بهتر درک کنم. در بخش‌هایی از داستان، رفتارهای معلم او برایم الگوی مهمی بود و تلاش می‌کردم اشتباهات احتمالی والدینش را تکرار نکنم و این تقریباً خاصیت همه کتاب‌های رئال نوجوان است.
یکی از مهم‌ترین نکات داستان این بود که برخلاف تصور والدین گلادیس، رشد او در علاقه‌اش نهفته‌ بود. گلادیس از طریق بازی‌های کامپیوتری یا اردوهای تابستانی به رشد اجتماعی مورد‌نظر پدر و مادرش دست پیدا نکرد، بلکه از طریق علاقه‌اش به آن رسید. چیزی که اغلب ما از آن غافل می‌شویم این است که شاید علاقه نوجوان‌ها به چیزهای مختلف اعم از کتاب خواندن، نقاشی کشیدن، فیلم دیدن، آواز خواندن و... دقیقاً همان مسیر رشدشان است و قطار زندگی‌شان از آن ریل‌هایی که ما برایشان ساخته‌ایم، عبور نمی‌کند.
و از خانم «ترا درمن» بابت نوشتن این مجموعه ممنونم. مجموعه «چهار ستاره» برای من در صدر لیست خوشمزه‌ترین کتاب‌های دنیا جای می‌گیرد. جدای همه چیزهایی که از آن کتاب یاد گرفتم، خواندن کتابی در مورد غذاها از خوردن آن غذاها هم لذتبخش‌تر است.